آقای محمود دلخواسته در نوشته اخیر خود که در تاریخ ۱۳ آبانماه ۱۴۰۱ در خبرنامه گویا و نیز سایت "انقلاب اسلامی" منتشر شده است رطب و یابس را به هم بافته و از فلسفه وحدت و قدرت در شاهنامه و سیمرغ اساطیری گرفته تا سیاست معاصر ایران مطالب آشفته و غیر منسجمی را سر هم بند کردهاند تا دشمنی قدیمی خود با خاندان پهلوی و شاهزاد رضا پهلوی را به نمایش گذاشته و ادعا کنند "آقای رضا پهلوی و سلطنت طلبان، ضد انقلابیونی هستند که کوشش دارند تا با شعار «وحدت»، اسب تراوای خود را وارد قلعه انقلابیون کرده تا از درون، انقلاب را ویران و قلعه را تسخیر و اینگونه دیکتاتوری پهلوی سوم را مستقر کنند". من در این مختصر تلاش میکنم نشان دهم ادعای ایشان هیچ پایه و اساس منطقی نداشته و صرفا مبتنی بر احساس خصمانه ایشان نسبت به خاندان پهلوی و شخص شاهزاد رضا پهلوی است. دلیل این احساسات خصمانه را نمیدانم و برای بحث ما در اینجا اهمیتی هم ندارد آنچه مهم است بررسی صحت و سقم ادعای ایشان و انگیزهای است که پشت سر این ادعاها نهفته است.
در ابتدا ضروری است تاکید کنم که من هیچ ارتباطی با شاهزاده رضا پهلوی نداشته و ندارم بلکه صرفا از علاقمندان ایشان هستم و چون نوشته آقای دلخواسته را غیر منصفانه یافتم خواستم تذکر کوچکی به ایشان بدهم. علاقه من به شاهزاده رضا پهلوی از دو امر ناشی شده است: اول به دلیل شخصیت نجیب، فرهیخته و صمیمی ایشان که کاملا در گفتار و رفتارشان بارز است و در نوشتهها و گفتهای دیگر بزرگان سیاسی مورد اعتماد من نیز منعکس شده است، و دوم به این دلیل که شاهد تلاشهایشان برای استقرار آزادیها و دموکراسی در ایران هستم. ایشان را سرمایه بزرگی برای اپوزیسیون سیاسی رژیم ارتجاعی حاکم بر کشور میدانم که بیشترین شانس را برای رهبری یک انقلاب سکولار دموکراسی ایرانیان دارند. انقلابی که سعادت و بهروزی را نه تنها برای ایران و ایرانی بلکه برای منطقه خاورمیانه همراه خواهد داشت. بنابراین
تضعیف ایشان (نه انتقاد منصفانه) در این زمان را خیانت به مردم و انقلاب بزرگ دموکراسی خواهی ایرانیان میدانم.
از سوی دیگر هیچ آشنایی قبلی و بنابراین هیچ پیش قضاوتی در مورد جناب دلخواسته ندارم اما شکی نیست و از نوشتههایشان پیداست که ایشان از تحصیلات دانشگاهی برخوردارند و نیز معروف است که ایشان از حواریون و مریدان مرحوم آقای بنی صدر بوده و هستند و احتمالا از همان ابتدا از طرفداران ایشان بودهاند. چرا که تاثیر فرهنگ "اصحاب انقلاب اسلامی در هجرت" مرحوم بنی صدر در نوشتههای جناب دلخواسته مشاهده میشود. مسلما بنی صدریون مانند خود جناب بنی صدر جنبههای مثبت بسیاری در رفتار و گفتار خود داشته باشند اما آنچه در اینجا مد نظرمن است دو ویژگی خود بزرگ بینی مفرط و گفتار پر از مغلطه و ابهام و در مواردی بی معنی در گفتار و نوشتار اعضای این گروه است. اکثر افراد و نویسندههای این گروه خود را صاحب نظر در موضوعهای مختلف میدانند و این موضوع از جمله در نوشته اخیر آقای دلخواسته هم کاملا پیداست. شاید اینرا هم از پدر معنوی خود جناب بنی صدر به ارث برده باشند چون من از افراد موثقی شنیدهام که آقای بنی صدر خود را در اوایل انقلاب مغز متفکر قرن و اعلم در رشتههای مختلف بر شمرده بودند.
شخصا بسیاری از آثار آقای بنی صدر را خواندهام و معتقدم افرادی که در رشتههای مختلفی که مرحوم بنی صدر در آنها ادعای صاحبنظری داشته و کتاب و مقاله منتشر کرده بود، از جمله اسلام شناسی، اقتصاد، جامعه شناسی و علوم سیاسی، تخصص دارند خود به خوبی از سطح علمی و تخصصی ایشان در این رشتهها آگاه هستند. اما برای افراد عامی مثل من خواندن کتاب خنده دار اقتصاد توحیدی و نیز دیدن ویدئوی جلسات ایشان در چند سال گذشته با دکتر جمشید اسدی (اقتصاددان) و نیز دکتر محسن کدیور (اسلام شناس) کفایت میکند و کاملا روشنگر است. از طرفی اگر منصفانه به سخنرانیهای اخیر شاهزاده رضا پهلوی گوش کنیم و آنرا با مصاحبههای چند سال اخیر قبل از فوت مرحوم آقای بنی صدر مقایسه کنیم متوجه این نکته میشویم. هر چه صحبتهای شاهزاده روشن، بدون ابهام و متین و منطقی است صحبتهای جناب بنی صدر از همان ذهنیت خود بزرگ بینی و کلمات پر طمطراق بی معنی آکنده است.
حال برگردیم به مقاله جناب دلخواسته. گذشته از مطالب کلی و ادعاهای غیر علمی و نامربوط که در مورد وحدت قدرت محور سلطنتی و وحدت سیمرغی ایران آورداند که بیشتر به طنز و مطایبه میماند و لابد فردوسی شناسان و شاهنامه پژوهان و پژوهشگران تاریخ و ادبیات ایران اگر لازم دانستند پاسخی به این لاطائلات خواهند داد من در اینجا به ادعای اصلی ایشان میپردازیم که در بالا نقل قول شد. گفتهاند آقای رضا پهلوی و سلطنت طلبان، ضد انقلابیونی هستند که کوشش دارند تا با شعار «وحدت»، اسب تراوای خود را وارد قلعه انقلابیون کرده تا از درون، انقلاب را ویران و قلعه را تسخیر و اینگونه دیکتاتوری پهلوی سوم را مستقر کنند". اما واقعا اینطور است؟ آقای دلخواسته شاهزاده را ضد انقلاب و سلطنت طلب معرفی میکنند در حالیکه شاهزاده سالهای متمادی است برای انحلال رژیم ارتجاعی حاکم و استقرار دموکراسی در ایران تلاش کردهاند و نیز تاکید کردهاند که شکل حکومت آینده کشور (پادشاهی مشروطه و یا جمهوری) در فردای پیروزی به عهده مردم خواهد بود تا انتخاب کنند. سخنرانیهای اخیر ایشان که تاثیر زیادی در جنبش انقلابی حاضر ایران داشته است کاملا صریح و روشن است و متهم کردن ایشان به توطئه چینی بر علیه انقلاب تنها از یک سوء ظن بی پایه و بد دلی از سوی آقای دلخواسته ناشی میشود. چرا آقای دلخواسته هیچ سند و مدرکی بر ادعای خود اقامه نمیکند. اصولا آقای دلخواسته در کجای قلعه انقلاب قرار دارد و خود و همفکرانش چه وزنی در سیاست ایران دارند که شاهزاده را متهم میکند که میخواهد با حیله به این قلعه انقلاب درآمده و سپس آنرا تسخیر و انقلابیون را از آن بیرون بریزد.
ظاهرا منظور جناب دلخواسته از انقلابیون واقعی خود ایشان به همراه چند ده نفر بنی صدریون همفکران ایشان و مارکسیستهای اسلامی امثال شریعتمداری کیهان و توده ایهای درمانده قدیمی طرفداران استالین و پوتین و طرفداران مجاهدین خلق که جمعا به چند هزارنفر نمیرسند میباشد. در تظاهرات بزرگ اخیر ایرانیان در برلین و شهرهای دیگر اروپا و آمریکا و در داخل ایران به خوبی وزن سیاسی این جریانها مشخص شد. اگر شما در سیل خروشان ایرانیان در این تظاهرات عکس و سخنی از مرحوم آقای بنی صدر و رجویها و توده ایها و مارکسیستهای اسلامی شنیدید و دیدید ما هم همینطور. این موضوع مربوط به امروز نیست آیا در تمام ۴۰ سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۴۰۰ گذشته که آقای بنی صدر فوت کرد کسی در ایران و خارج از آن در دانشگاه، بازار، کارخانهها، ادارات، سازمانها، احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی و غیره نامی از بنی صدر برد و خواهان بازگشت او به ایران شد؟ خیر. زیرا او در واقع همان روزی که از ایران فرار کرد و با رجوی و سازمان تروریستی او که بازیچه صدام حسین شده بود همکاری کرد برای ملت ایران تمام شده بود. تلاشهای بعدی او هم هیچگاه مورد قبول ملت ایران قرار نگرفت و نتوانست اعتماد مردم ایران و محبوبیت خود را باز یابد. تمام تلاش جناب بنی صدر (و حواریون او) در سالهای گذشته این بوده که "ابوالحسن بنی صدر" را در تاریخ به عنوان فردی طرفدار آزادی و استقلال و دموکراسی جا بزند که نه تنها نقشی در فاجعه بر روی کارآمدن خمینی نداشته بلکه تلاش کرده او را کنترل و هدایت کند اما موفق نشده و پس از کودتایی که در سال ۱۳۶۰ بر علیه او از سوی مخالفان سیاسی وی در حزب جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران شده ناچار از ترک ایران شده است. اما آگاهان میدانند چه سهمی از حقیقت در این ادعاها وجود دارد.
از اینجا به دلیل این نفرت پراکنیها و دروغ پردازیهای امثال جناب دلخواسته علیه شاهزاده رضا پهلوی میرسیم. اینها به خوبی میدانند که در فردای پیروزی انقلاب بزرگ آزادیخواهی مردم ایران هیچ کدام کمترین شانسی برای اقبال مردم ایران ندارند در حالیکه شاهزاده و کنشگران سیاسی اجتماعی پر تلاش و بی ادعایی زیادی که همه آنها میشناسیم بدون تردید در هر انتخاباتی با فاصله زیاد مورد حمایت و انتخاب مردم خواهند بود و نشانههای این موضوع در سالهای اخیر هر چه جلوتر آمدهایم پر رنگتر شده است. این اقبال دلیلی غیر از تلاشهای صادقانه شاهزاده رضا پهلوی برای پیروزی انقلاب نوین ایران، که اکنون عنوان زیبای "زن، زندگی، آزادی" را گرفته است، ندارد. این دلیل واقعی اصرار آقای دلخواسته و همفکرانش، از جمله طرفداران رجوی و چپهای درماندهای که اینطرف آنطرف مطلب مینویسند، برای به جا انداختن شعارهای قلابی که هیچگاه عمومیت پیدا نکردند و انگیزه و مبلغان آن شعارها نیز توسط نویسندگان آگاه از جمله در مقالات گویا نیوز افشا شده، میباشد. آنها تلاش میکنند با رواج این شعارها از محبوبیت روزافزون شاهزاده جلوگیری کنند و برای فردای پیروزی انقلاب سوابقی برای خود دست و پا کرده باشند.
در پایان به جناب دلخواسته توصیه میکنم به جای نفرت پراکنی علیه دیگران مشی مبارزه مثبت در پیش گرفته و به جای تلاش برای ایجاد تشتت و دشمنی در میان مردمی که برای خلاصی از شر رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران تلاش میکنند قدمی در همراهی با سیل خروشان مردم ایران که میروند این پرانتز سیاه تاریخ ایران را برای همیشه ببندند بردارد. آقای دلخواسته و همفکران ایشان به خوبی میدانند که در دهههای گذشته به دلیل مجموعهای از عوامل و رخدادها مانند عملکرد روحانیون حاکم بر ایران، ظهور داعش و طالبان در منطقه، شکست احزاب سیاسی اسلامی در تونس و مصر و دیگر کشورهای منطقه، ارتباط مردم ایران با تحولات بین المللی، توسعه رسانههای اجتماعی و روشنگریهای دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی که به ارتقاء سواد و دانش سیاسی مردم و به خصوص جوانان ایران منتهی شده است از اسلام و بمراتب اولی از اسلام سیاسی رمز گشایی شده و اکثر مردم به کنه این مزخرفات پی بردهاند. در واقع ما در جریان یک رونسانس ایرانی هستیم. دیگر کسی دنبال انقلاب اسلامی که مرحوم بنی صدر و هواداران ایشان هنوز هم با اصرار تمام آنرا تبلیغ کرده و میکنند نیست. آنها ادعا میکنند مثلا اسلام سیاسی آنها غیر از اسلام فقها و روحانیون حاکم بوده و به جای قدرت و ریاست طلبی بر مهر و محبت و نوع دوستی و تعاون و همکاری و غیره استوار است. اما اینها خیال پردازیهایی بیش نیست و نمیتوان یک نظام سیاسی دموکراتیک و کارآمد در عصر مدرن را بر یک ایدئولوژی عربی ۱۴۰۰ سال پیش که هدف اصلی آن اتحاد اعراب بیابانگرد آن زمان بوده است بنا کرد. بنابراین بهتر است بجای ترهات وحدت سیمرغی و وحدت حول قدرت سلطنتی و نفرت پراکنی بر علیه شاهزاده رضا پهلوی و دیگر رهبران سیاسی اپوزیسیون فکر معقولی کرده و با کنار گذاشتن آن آرم خنده دارد "انقلاب اسلامی در هجرت" به انقلاب "زن، زندگی، آزادی" ایرانیان به پیوندند.
خسرو خدیوی تهرانی