Sunday, Jan 8, 2023

صفحه نخست » گسست نسل امروز ایرانی از مقبره و منبر، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgفروخفتگی در خویشتن ناخویشآگاه در ازمنه گذر زندگی، ما را در فلاکتِ بُردباری از ارزشهایمان افکند. بردباری از ارزشهای نقدناپذیر باعث شده تا این خویشتن در ناخویشآگاه فردی و فرهنگی اش تمایل به شناخت از ماهیت و هویت خویش نداشته باشد. در این رابطه، دلیل می تواند این باشد که اصولاً در شناخت از ماهیت و هویت بخشاً از آنچه که بوده برباد می رود و جای خالی اش برای ما پُر ناشدنی بنظر می آید.

دلهره از بابت برباد رفتن ماهیت و هویت ارزشیِ دیرینگی و پُر ناشدنیِ جایش، اراده نقد الگوی زندگی گذشتگان را از ما سلب کرده یا حداقل برای مایی که در چنین ماهیت و هویت نیاکانی خفته ایم، دشوار کرده است. به همین جهت این دشواری را به راه ساده "همبستگی با گذشتگان" ترجیح داده خبره این راه شدیم و به همین سبب از "آگاهی تاریخی" بازماندیم. بی سبب نیست از فراز مقبره نیاکانی و سازندگان فرهنگ ایران کهن به خیزش انقلابی "زن زندگی آزادی" دستبرد می زنیم و گمان می بریم ایرانیتِ مرده در اسلامیت را زنده خواهیم کرد! بگمانم اگر خیزش انقلاب جاری به سر منزلی رهنمون شود که در آن "فردیت" پایه و اساس باشد، در اینصورت می توان به آغاز "تاریخ" و "آگاهی تاریخی" امید بست. چونکه "آگاهی تاریخی" بدون آموختگی روش نقد و نقد بی باکانه به "گذشتگان"، محال است و بدون حضور "فردیت" هیچ نقدی هم صورت نمی گیرد از اینرو، "همبستگی" با "گذشتگان" فرهنگی تداوم خواهد داشت.

همه شواهد و قرائن از رویدادها و مکتب های برساخته شده ی دوران اسلامی ما، نشان می دهد آنچه در ازمنه نسبتاً طولانیِ اسلامی رخ نموده جز تکرار مکررات ارزشها نبوده است. در چنین منزلگاه و مأوای یکنواخت و کسل کننده، تاریخ در معنای واقعی اش بر تارک یک فرهنگ استوار نمی شود. به همین جهت است که فرهنگ ما فرهنگ ساده با زبان ساده است. چونکه اصولاً با رویداد متنوع روبرو نیست تا نیاز به گستره فرهنگ و زبان باشد و از قِبلش تاریخ در معنای واقعی اش بنیاد گذاشته شود. "انقلاب" اسلامی نتیجه چنین ارزشهای یکنواخت که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شده، بوده و از آن جانمایه گرفت.

"انقلاب" اسلامی پشتوانه ایدئولوژیکی اش را از امثال کسانی چون علی شریعتی، مهدی بازرگان، عبدالکریم سروش، محسن کدیور و امثالهم می گرفت. و البته "غرب زدگی" جلال آل احمد نیز به خدمت گرفته شده و مکمل آن ایدئولوژیک بوده است. آنها پس از تأسیس حکومت اسلامی تحت نام جمهوری، اعضاء فعال آن بوده اند. با بحران فزاینده حکومت اسلامی و بیرون جهیدن اصلاح طلبان از دل آن، بدان پیوستند و جنبش سبز پشتوانه ایدئولوژیکی اش را از این جریان می گرفت.

هر چند با به محاق رفتن جنبش مذکور، این جریان از حکومت اسلامی فاصله گرفت اما کما فی سابق دست از ایدئولوژی "انقلاب" اسلامی نکشیدند. دلیل بی نقشی و بی اثری این جریان در خیزش انقلابی "زن زندگی آزادی" و بطور کلی دیسکورس نسل جوان به میدان آمده از آنجا ناشی می شود که اصولاً این دیسکورس، گسست تمام عیار از الگوها و ارزشهای تکراری گذشتگان می باشد. این نسل به میدان آمده تابع هیچ مقبره و منبری نیست. هیچیک از این دو نمی توانند الگوی زیستِ زندگی امروزه باشند. چونکه اصولاً امروزه، زمان الگوی فردیت است و تحقق فردیتِ ایرانی یعنی گسسست از مقبره و منبر. و چنین گسستی برکشیده از آگاهی است. بنابراین در "احساس همبستگی با گذشتگان" نیست که "آگاهی تاریخی" بوجود می آید بلکه این فردیت است که موجبات چنین آگاهی را فراهم می کند؛ فردیتی که در الگوی زندگیِ گذشتگان پیش و پس از اسلام آوردن ما، پایه و اساس نداشته است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy