cvassigh@wanadoo.fr
بیان نظر قطعی نسبت به رخداد در هنگامهی شدنش، چون جنبشی که از شهریورماه ۱۴۰۱ در ایران آغاز شده است، کاری بس شتابزده و نابخردانه است. به قول هگل، جغد مینِروا، این نماد الههی خرد و حکمت نزد رومیان، با غروب آفتاب است که بالهای خود را برای پرواز میگستراند. معنای تمثیل این است که فلسفه تنها در تاریکیِ شبانگاه یعنی پس از وقوع رخداد است که میتواند دست به بررسی، نقد و بازبینیِ آن زند. اکنون اما، با گذشت بیش از صد روز از آغاز خیزش معروف به زن زتدگی آزادی در ایران، زمان آن فرارسیده است که بتوانیم، با پذیرفتن همهی مخاطرات ناشی از مشروط بودنِ هر گونه داوری، نکاتی را در بارهی این مهمترین خیزش بزرگ اجتماعیِ ایران در چهل سال گذشته در میان گذاریم.
۱- خیزش یا انقلاب؟
بر جنبشی که در اعتراض به کشته شدن مهسا (ژینا) امنینی، از ۲۶ شهریور در ایران آغاز شد و تا امروز بیش و کم با شدت ادامه دارد، چه نامی میتوان گذارد: خیزش، قیام یا انقلاب؟ این مقولهها همه در تئوریهای سیاسی از جمله مارکسیستی، تعاریفی به دست آوردهاند، اما همواره نیز ناروشن و پروبلماتیک باقی ماندهاند. آن چه که مسلم است، با طرح خواست نابودی رژیم جمهوری اسلامی ایران، با سراسری شدن و تا حدود زیادی با گسترش دامنهی مردمی آن، به نظر میرسد که خیزش ۱۴۰۱ میرود تا خصلت انقلابی به معنای تغییر کامل رژیم یا نظام به خود گیرد. لیکن هنوز زود است که از «انقلاب» بتوان سخن گفت. اما «خیزش انقلابی» بلکه بهتر بتواند نام جنبشی باشد که خواست اولیه و اصلیاش سرنگونی نظام است.
هم اکنون سه ماه از آغاز این خیزش مردمی و سراسری میگذرد. صدها نفر از معترضان خیابانی کشته شدهاند، هزاران نفر از فعالان و معترضان دستگیر، زندانی و شکنجه شدهاند، تعداد فراوانی محکوم به اعدام و برخی نیز به دار آویخته شدهاند. با وجود سرکوب خونین رژیم، جنبش اعتراضی ادامه دارد اما نه به قوتِ ماههای اول خود. این وضعیت افول موقت البته میتواند گذرا باشد و ما دوباره با اوج مجدد و فراگیری خیزش اجتماعی رو به رو شویم.
پرسش اصلی اما این است: آیا خیزش مردمی از فاز اعتراضات خیابانی و شبانه، که بیشتر جوانان رن و مرد را در برمیگیرد، از مرحله تظاهرات موضعی و اعتصابات محدود، گذر خواهد کرد و به مشارکت فعال و اعتصاب عمومی توده گسترده مردم در شهر و روستا تبدیل خواهد شد؟ در این صورت است که نیروی انبوه مردمِ اعتصابی و در خیابان قادر خواهد شد دستگاه سیاسی، اقتصادی و امنیتیِ رژیم که تا حدود زیادی همچنان منسجم و متحد است را بر هم ریزد و اوضاعی که انقلاب نامند را به وجود آورد.
ما امروز با رویدادی خودجوش روبهرو هستیم و عوامل بسیاری همچنان نامعلوم میباشند. اما یک چیز از هم اکنون مسلم است: اوضاع سیاسی و اجتماعیِ ایران دیگر نمیتواند به شرایط قبل از شهریور ۱۴۰۱بازگردد. این جنبش ضدرژیمی و آزادیخواهانه تودههای رنگارنگ و کثیری را به میدان آورده و مرحلهی نوینی از رشدِ آگاهی و پیکار برای کسب آزادی، دموکراسی و جدایی دولت و دین در ایران را گشوده است. خیزش کنونی، اگر به نتیجهی انقلابی خود در سرنگونی رژیم نیانجامد، اما نوید شورشهای بعدی در فاصلهای کوتاه و سرانجام تعیینکننده را میدهد.
۲- خیزش مردمی برای آزادی
خیزش اعتراضی کنونی در ایران نشان میدهد که خواست اصلی اکثریت بزرگ مردم و هدف سیاسی - اجتماعی کنونیِ آنها، به دست آوردن آزادی و دموکراسی است. خواستی که امروزه در همهی جنبشهای میدانی در کشورهای تحت سلطه دیکتاتوری و استبداد، چون خواستی عمده، آشکارا مطرح میشود. این خواست را معترضینِ کفِ خیابان امروز در ایران با شعار نابود باد دیکتاتوری بر دیوارها مینویسند و روزها و شبها بر زبان میآورند.
خواست دموکراسی، با این که خودِ واژه به طور مشخص در شعارها آشکار نیست، اما جنبه اصلیِ آزادیخواهی را تشکیل میدهد. دموکراسی، در خطوط متعارف آن، این مقولات را در بر میگیرد: فعالیت آزاد جامعه مدنی؛ کثرتگرایی (پلورالیسم)؛ حکومت قانون و استقلال سه قوای اجرائی، قضایی و مقننه؛ جدایی دولت و دین؛ آزادی بیان و اندیشه؛ آزادی تشکل، تجمع، تحزب و سندیکای مستقل؛ انتخابات آزاد، مجلس آزاد و مطبوعات آزاد، سرانجام از همه مهمتر مشارکت آزاد مردم در تعیبین زندگی و سرنوشت خود. اینها هستند آن چه که امروز خیزش مردمی کنونی در ایران میخواهد و برای کسب آن، معترضینِ کف خیابان جان فدا میکنند.
یکی از ویژگیهای اصلی و متمایز خیزش کنونی نسبت به جنبشهای گذشته در ایران، نقش بسیار برجسته زنان، جوانان، نوجوانان، دانشجویان و دانشاموزان در آن است، که از اقشار و طبقات و ملیتهای مختلف و از محلات مختلف در شهرها و شهرستانهای بزرگ و کوچکِ ایران برخاستهاند. خواست و شعار اصلیِ اینان، رهایی از فشار و سلطه و تبعیض و امکان زندگی در آزادی است. سایر خواستهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چون عدالت اجتماعی، برابری و معضلات معیشتی، صنفی، محیط زیستی، فقر، بیکاری، کمدرآمدی، حقوق بازنشستگی، گرانی و غیره که در جنبشهای اعتراضی سالهای پیش مطرح میشدند، امروز نیز البته همچنان با شدتِ باز هم بیشتر به جای خود باقی ماندهاند و طرح میباشند. اما اینها همه، به عنوان خواستهای اقتصادی و صنفی، در پرتو یک خواست اصلی، تعیینکننده و راهنما قرار میگیرند که همانا کسب آزادی و دموکراسی در درجه نخست است.
۳- خیزش علیه دینسالاری و ستم ملی
شورش کنونی در ایران، شعار «زن زندگی آزادی» را به پرچم نمادین خود تبدیل کرده است. این شعار مرکزی، ماهیت و هویت مبارزه کنونی علیه نظام جمهوری اسلامی با دو ویژگیِ اصلیاش یعنی دینسالاری و ستم ملی را نشان میدهد. زنستیزی و تبعیض بر اقلیتها بهویژه بر اقوام و ملیتهای ساکن ایران، توسط دستگاه حکومت مرکزی چیزی نیست جز دشمنیِ این رژیم تئوکراتیک با زندگی انسانها در آزادی، آزادگی و برابری با تفاوتهای جنسیتی، ملیتی، فرهنگی...شان.
جنبش مردمی کنونی، حرکتی سیاسی، اجتماعی و مدنی با ویژگیها و تفاوتهایی نسبت به حرکتهای اعتراضی سالهای پیش در ایران است. مبارزات کنونی با اعتراض زنان به حجاب اجباری، با برداشتن و آتش زدن روسریها و بهطور کلی با شورش بخشهای گستردهای از آنان و به طور کلی از جوانان برای آزادی و رهایی از قید و بندهای دینی- اسلامی و شریعت، که سرشار از تبعیضهای اجتماعی، جنسیتی، ملیتی... است، آغاز میشود. این اعتراضات خیابانی و مسالمتآمیز، بنا بر روال طبیعی هر جنبشی در شرایط دیکتاتوری، به سرعت سیاسی میشود، گسترده، همگانی و سراسری میگردد، قشرها و گروههای مختلف اجتماعی، و بهویژه اینبار از میان مردمان فرودست را در بر میگیرد. این همه، با شعار مشخص نابود باد رژیم جمهوری اسلامی و با اعلام همبستگی و یکپارچگی جنبش در گونهگونیِ اتنیکیِشان، از کردستان تا بلوچستان.
۴- مسأله تشکلیابی جنبش و نفی "رهبری"
جنبشهای اجتماعی نوینِ امروزی در جهان و همچنین در ایران که سوای دیگر کشورها نیست - با درسگیری از ناکامی و ورشکستگی تشکلات سنتی از نوع حزبی، چه چپ و چه راست و با نفی و رد تتحزبی که عموماً قدرتطلب، انحصارطلب، دولتگرا، غیر دموکراتیک و اقتدارگرا ست، که به صورت عمودی و سلسله مراتبی عمل میکند - اکنون در جستجوی ایجاد شکلهایی نوین و دیگر از سازماندهی برای تغییرات بنیادیِ اجتماعی میباشند. اما چنین امری، بهویژه در رژیمهای دیکتاتوری و استبدادی، چون جمهوری اسلامی ایران، کار سهل و آسانی نیست. این تشکلهای نوین میخواهند به صورت افقی و شبکهای عمل نمایند، دموکراتیک، مستقل از دولت و احزاب، خودمختار و خودگردان باشند و سرانجام تنها متکی باشند بر مجامع عمومیِ خود و پیروِ تصمیمگیریِ دموکراتیکِ این نهادهای جمعی. در یک کلام، این گونه سازماندهیهای جنبشی تلاش میکنند که به دور از شیوهها و عملکردهای سلسلهمراتبی و اقتدارگرایانه حاکم بر سیستمهای تشکیلاتی سنتی و حزبی، زندگی و عمل نمایند. این تشکلیابیهای جنبشی نافی رهبری توسط یک لیدر، دبیر کل، رئیس، کمیته مرکزی، آوانگارد، حزب پیشرو و از این دست میباشند.
اما اکنون در مورد وظایف گروهها و سازمانهای اپوزیسیون ایران در خارج از کشور چه میتوان گفت؟ اینها، از هر دسته و گرایشی، چون در مجموع سالها از میدان اجتماعی، مبارزاتی و عملی در داخل کشور به دور میباشند، چون کمترین پایه اجتماعی در داخل کشور دارند، چون به طور کلی دریافتی اقتدارگرا از سیاست و کار سیاسی دارند، چون دولتگرا، قدرتطلب هستند و بیش از همه به مسأله رهبری، رهبریت، ریاست و تسخیر دولت و قدرت فکر میکنند و در این جهت عمل میکنند... در پیدایش، شکلگیری و رشد جنبشهای خودجوش امروزی در ایران، نقش قابل توجهی ندارند و نمیتوانند داشته باشند. اینان نباید در فکر ایجاد رهبری در خارج از کشور باشند که تلاشی بیثمر و موهوم است. اینان نباید دجار وسوسهی ایجاد آلترناتیوهایی در خارج از کشور شوند، چون سرهم کردن ساختگیِ یک دولتگذار و امثال آن در چند هزار کیلومتری ایران. اینها همه "بَدیلهای" ساختگی، کاذب و بدون پایگاه اجتماعی در داخل کشور خواهند بود، که تنها میتوانند خود را متکی و وابسته به دولتها و قدرتهای خارجی نمایند، ولو این که این دولتها دموکراتیک و پشتیبان خیزش اعتراضی مردم ایران علیه حکومتشان باشند.
گروهها و سازمانهای اپوزیسیون خارج کشوری باید کوشش کنند که در درجه اول در داخل کشور و در متن جامعه و جنبشهای اجتماعی حضور و مشارکت داشته باشند و فعالیت نمایند. در خارج از کشور، وظیفهی آنها تنها میتواند و باید امر فراهم آوردن و گسترش پشتیبانی بینالمللی از جنبش داخل کشور باشد. هم چنان که امروزه ما شاهد همبستگی بیسابقه جامعه بینالمللی، نهادهای دموکراتیک و دولتهای دموکراتیک جهان با مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران هستیم. در خارج از کشور، همکاری، همگرایی و اتحاد میان سازمانهای ایرانیِ نزدیک به هم، از سوی جریانهای جمهوریخواهِ دموکرات و لائیک، تنها در راستای وظیفهی اصلیِ پشتیبانی و سازماندهی همبستگی با جنبش داخل کشور میتواند معنا داشته باشد و بس!
۵- خیزش ایران و آشفتگیِ چپ سنتی
"چپ" ایران (نه تنها در کشور ما بلکه در جهان) به طور عمده همچنان در قالبهای ایدئولوزیکی، فلسفی، سیاسی و تشکیلاتیِ گذشته، که مُلهم و متأثر از سیستم سویتیک و چینی (لنینی - استالینی) است، فکر و عمل میکند. این چپ سنتی هنوز گسست قطعی و کامل خود را از آن نظام نظری و عملی به سرانجام نرسانده است. امر سوگ و خاک سپاری آن را به پایان نرسانده است. از این رو نیز همچنان آلوده است به توتالیتاریسم، اقتدارطلبی، قدرتطلبی، سکتاریسم، دُگماتیسم، «کارگرپرستی»، دولتگرایی (تبدیل سرمایهداری خصوص به سرمایهداری دولتی) و تصور واهیِ تسخیر قدرت از راه حزب آوانگارد. در نتیجه، خیزش ۱۴۰۱ مردمان ایران که خواست اصلیاش آزادی، دموکراسی و نفی سلطه دینی است چندان با ذهنیت متحجر یا نامتحول چپ سنتی کنار نمیآید. از این رو است که بخشی از چپهای جهان، از جمله در کشورهای غربی، غافلگیر خیزش کنونی مردم ایران شدهاند، به ویزه زمانی که میبینند در ایرانِ جمهوری اسلامی، زنان روسریها را به آتش میکشند و مردمان دین و شریعت را نفی میکنند و میخواهند در درجه اول به سلطه حکومت مذهبی و اسلامی پایان دهند.
عامل دیگر فروماندن چپ سنتی از ابراز همبستگی استوار با خیزش مردمی کنونی در ایران، دیدگاه جامد این چپ از اوضاع و احوالِ متفاوت و پرمتحول جهان در چند دهه گذشته در پی فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود است. چپ سنتی، در جهان و در ایران، همچنان جهان را به دو دنیای متخاصم، یکی امپریالیستی و دیگری ضدامپریالیستی تقسیم میکند. یکی، دنیای امپریالیسم، که شامل غرب (اتحادیه اروپا، انگلستان، ایالات متحده...) میشود و دیگری، دنیای ضدامپریالیستی، که بقیه جهان را در بر میگیرد. در نتیجه، این نگاهِ به اصطلاح ضد مپریالیستی، چپ سنتی را در همه جا، میکشاند به مماشات و همراهی با دنیایی که از دید او "ضد امپریالیست" است. و این انحراف کشیده میشود به مماشات با قدرتهای بزرگ دیکتاتوری و هژمونیطلب جهانی چون روسیه و چین؛ به حمایت از اسلامیسم "ضد امپریالیست" و "ضد غرب"، به دفاع از دیکتاتوریهای به اصطلاح چپ چون رژیمهای خودکامه شاوز یا مادورو در ونزوئلا، اورتِگا در نیکاراگوئه و از این دست در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین. در درازای چهل سال گذشته که از استقرار جمهوری اسلامی در ایران میگذرد، چپ "ضد امپریالیست" جهانی، به طور عمده، یا از این رژیم "ضد امپریالیست"، که یک دیکتاتوری اسلامیِ به واقع ضد غربی است، دفاع کرده و یا چشم بر جنایات هولناک آن بسته است. در این رابطه است که میتوان آشفتگی چپ سنتی را امروز نسبت به خیزش مردم ایران توضیح داد.
نتیجهگیری: جنبش مداومِ رهاییخواهی
جمهوری اسلامی ایران، در ریر ضربههای سهمگین شورش اعتراضی مردم، امروزه در وضعیتی قرار گرفته که "سرنگونی رژیم" تنها یک شعار و آرزو نیست، بلکه میرود که به واقعیت تبدیل شود. حرکت رو زوال این سیستم را هم اکنون از هر روی، در گسترهی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره میتوان آشکارا مشاهده کرد. در چنین شرایطی، اُلیگارشی دینی- امنیتیِ حاکم از کمترین تکیهگاه اجتماعی در جامعه برخوردار است. اکثریت بزرگ مردم، در بیشماری و چندگانگیِشان، بهویژه در میان زنان و جوانان، با تظاهرات، اعتصابها و اعتراضات خیابانیِشان، آشکارا و بدون ترس اعلام میکنند که خواهان برافتادن رژیم کنونیاند. رژیمی که به هر ترتیب، با تشدیدِ هر چه عمومیِ ترور، سرکوب و اعدام میخواهد حاکمیت و سلطهاش را با توسل به جنایت و کشتار ادامه دهد.
جنبش کنونی مردم ایران، تنها با تکیه به نیروی خود، با ادامه و گسترش قدرت خود، با ایجاد یک نقطه اتکا که بر حول آن شریانهای مختلف مبارزاتی بتوانند جمع و همسو شوند، با تشکلپذیری خود توسط خود و به دست در خودمختاری، خودگردانی و خودسازماندهی... قادر خواهد شد با ایجاد جنبشی پایدار، مقاوم و مداوم در برابر قدرت حاکمه، شرایط فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی را فراهم آورد. تنها وظیفه اپوزیسیون جمهوریخواه، دموکرات و لائیک خارج از کشور ایجاد یک همبستگی بینالمللی پایدار و گسترده با خیزش کنونی مردم ایران برای آزادی و دموکراسی چون مبرمترین خواست امروزی است.
کُنشگرانِ رهاییخواه، که از دیرباز فلسفه و راه خود را به کل از چپ سنتی و توتالیتر جدا کردهاند، تنها با طرحی نو، اثباتی و ایجابی نسبت به یک شکل و شیوهی نوین و دیگری از زندگیِ مشترک در خودمختاری، خودگردانی و استقلال نسبت به دولت و نهادهای قدرت، میتوانند در شکلگیریِ مناسباتی بَری از سلطهگری و سلطهپذیری، در تغییر ریشهای اوضاع جامعهی خود و جامعه جهانی نقش ایفا کنند. به بیانی دیگر، با نفی و رد سلطه سرمایه، دولت - حکومت، حاکمیت، مالکیت و دیگر سلطههای دینی، جنسیتی و ملی... این امر را نیز باید از هم اکنون در پیشگیرند و نه به آیندهای نامعلوم واگذار نمایند. در این راستا ست که کنشگران رهاییخواه ایران به طور کامل شریک و همراه خیزش مردمی کنونی، به نام زن زندگی آزادی، در کشور خود میباشند: برای سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی ایران و گذار به یک جمهوری دموکراتیک و لائیک چون گام نخست در راه رهایی.
شیدان وثیق
از جنبش مسالمتجو تا رادیکال، علی طایفی