Saturday, Jan 14, 2023

صفحه نخست » تصویر ایران آینده (بخش ششم)، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgسرمایه‌گذاری برای تصویر ایران آینده

تعادلات دمکراتیک بسیار ظریف و شکننده و حتا هراس‌انگیز هستند. تعادلات دمکراتیک برآمد سازش و سرمایه گذاری جمعی در پهنه ی سیاست هستند. سرمایه‌گذاری برای چرخش تمدنی از سرکوب به سازش. چرخش مدنی از "ما" ی برآمده از سرکوب و ‌رانده‌گی (حذف) به "ما" ی برآمده از سازش و پذیرنده‌گی.

سنت شکلی از "مدنیت ناتمام" است که برآمد رانده‌گی و سرکوب است؛ سرکوب امری مسری، عمومی و خودپیش‌رونده است؛ از جان‌ها ی ما (با وس‌وسه‌ها ی دینی و اخلاقی) آغاز می‌شود، به اطاق‌ها ی خواب‌مان می‌رسد و از آن‌جا به همه جا می‌ریزد؛ و در نهایت می‌تواند از آدم‌ها (ی کم‌بیش همانند) اجتماعات هم‌گن و همانند بسازد. (همانند اجتماعات بومی، دینی و فرهنگی)

فرآیند سرکوب همانند فرآیند آزادی امری "همه یا هیچ" است! و وقتی آزادی مثله می‌شود، یا به خوب و بد بخش می‌گردد، فرآیند سرکوب (قلع‌وقمع آزادی) پیش‌تر شروع شده است.

مدنیت ناتمام از امکانات لازم برای گذار از اجتماع/فرهنگ به جامعه/سیاست (که ناهم‌گن و رنگارنگ است) برخوردار نیست و نمی‌تواند به سازش و پذیرنده‌گی که برآمد انسان‌مند، زمان‌مند، زبان‌مند و کران‌مند شدن پهنه ی همه‌گانی است تن دهد. به زبان دیگر هرگاه ضرورت گذار از اجتماع به جامعه در میان است، آدمیان چنان رنگارنگ و ناهمانند شده‌اند که دیگر فرایندها ی سرکوب و رانده‌گی کار نمی‌کند! و راننده‌گان سنت نمی‌توانند مردمان را همانند گله راه‌بری کنند.

تعادلات دمکراتیک برآمد گذار از آرامش خیالین و سوگ‌وارانه ی(نوستالژیک) مرد‌ه‌گان سنت به هیاهو و اضطراب شیرین آینده و زنده‌گان است؛ گذار از اجتماعات طبیعی و گله‌ای به جوامع سیاسی و مدنی؛ گذار از ایستادن روی پاها ی دیگری بزرگ و تن دادن به ایستادن روی پاها ی شکننده ی خود. دیگری بزرگ است که برای کنترل ما هسته‌ها ی اضطراب را در جان ما می‌کارد تا ما را در گله ی خود قرار دهد. در گله است که اضطراب "راست و ناراست" و "نیک و بد" رشد می‌کند، بزرگ و نهادینه می‌شود. اضطراب گله‌ای هراس از آزادی و خطا کردن و مجازات شدن است. (جست‌وجو ی دانش و علم‌جویی هم در نبود آزادی شکلی از اضطراب راست و ناراست است؛ و ادامه ی گله‌واری)

دمکراسی خواستن خدای‌گانی و مناسبات سروری است؛ چیزی "فراسو ی نیک و بد" و از جنس آزادی. دمکراسی بیرون آمدن از گله و پایانیدن به مدنیت گله‌وار است. دمکراسی رهایی از کابوس مجازات شکستن خطوط قرمز دیگری بزرگ است. دمکراسی آزادی، خودبنیادی و خودفرمان‌فرمایی است. دمکراسی شادی فرصت پادشاهی و جدان شدن از دیگری بزرگ و پادشاه است.

تعادلات دمکراتیک در نهایت برآمد چیره‌گی بر این اضطراب جدایی از گله است.

نیروها ی موجود

ایران ام‌روز در این آستانه ایستاده است؛ و تا اطلاع پسین باید با نیروها ی موجود کار کرد و ساخت. (این نکته هرچند هراس‌انگیز است اما فیل بزرگ اطاق ایران است.) نمی‌توان ام‌روز روی هم‌کاری نیروهایی که ممکن است فردا برآیند و بیایند حساب کرد. نمی‌توان منتظر کامل شدن این گذار ماند. حتا نمی‌توان منتظر مدنی‌تر و انسانی‌تر شدن پهنه ی سیاست شد. مدنیت و آدمیت را باید همانند سهم خود از آزادی، قدرت، ثروت، شان و داوری دید و پایید. مدنیت در پایان تعادل شکننده میان صلح و جنگ است؛ و اجتماعاتی که برنامه‌ای و نیرو و سرمایه‌ای برای جنگ ندارند، درک مناسبی هم از صلح نخواهند داشت.

اگر چنین نگاه و اهتمامی وجود نداشته باشد، دیر یا زود تعادل و توازن قوا (که به لطف جنبش زن، زنده‌گی، آزادی به سود جریان‌ها ی نوین و مدرن چربیده است.) خواهد شکست و خیال رسیدن به تعادلات دمکراتیک هم ازهم خواهد پاشید.

یکم. شوربختانه نیروها ی موجود در پهنه ی سیاسی ایران هرچند ممکن است کم‌وبیش گرایش‌ها ی مدرن و دمکراتیک داشته باشند، اما در عمل به طور چیره سنتی اند و باروبنه ی کنش سیاسی خود را از سنت آورده‌اند و آما ج سیاسی خود را هم کم‌وبیش در دایره ی تنگ امکانات و منابع سنت می‌جویند. دست‌اندازی در منابع قدرت قدیم اهتمام نیروها ی سیاسی است و آن‌ها هنوز درک درخوری از سرمایه‌گذاری و تولید قدرت جدید ندارند!

دوم. نمی‌توان و نباید منتظر تحولات عمیق در میان جریان‌ها و گروه‌ها ی سیاسی ماند؛ باید با همین نیروها و بردارها ی موجود راه گذار دمکراتیک را هم‌وار کرد.

سوم. جمهوری نکبت اسلامی را نمی‌توان و نباید بیش از این تحمل کرد. باید برای گذار از آن برنامه و نیرو فراهم ساخت؛ و به طرحی کم‌تر از گذار دمکراتیک نباید بسنده کرد.

چهارم. به داوری من با همه ی نیروها موجود در پهنه ی سیاسی ایران (با همه ی دش‌واری‌‌ها ی ممکن و موجود) می‌توان و باید کار کرد، مگر نیروهایی که خواستار گذار از جمهوری اسلامی نیستند؛ یا نیروهایی که می‌خواهند از جمهوری اسلامی به گذشته بازگردند. (دست‌وپنجه نرم کردن با هر دو گروه بسیار دش‌وار و پرهزینه است؛ اما اگر نگران پرداختن این هزینه‌ها باشیم، باید از رویا ی برساختن دمکراسی هم بگذریم.)

شیخ نیک و شاه خوب؛ شیخ و شاه مرده است. هم شیخ و هم شاه و هم مناسبات آنان در بنیادها با دمکراسی و توزیع قدرت و داوری در ایران ناسازگار هستند. با تن دادن به بازی شیخ و شاه نباید خیال دمکراسی و حق خطا کردن را پخت. با شیطان می‌شود و می‌توان ساخت و طرحی از تعادلات دمکراتیک ریخت، اما با شیخ و شاه نمی‌شود؛ و تاریخ ما نشان داده است که نشده است.

همه چیر در گرو یک انتخاب ساده و "باید" کوچک مانده است؛ و همه چیز به اراده و تصمیم سیاسی ما مربوط است؛ باید یک بار و برای همیشه از انرژی موجود در پس‌وپشت این نهادها ی سنتی ی منحوس گذشت. این انرژی چیز بیش از فرصت دادن به سنت برای باززایی خود نیست. این انرژی همه ی زوری است که هم‌ایستایی (هموستازی) سنت دارد و می‌تواند از راه آن، آب رفته را به جو ی سنت بازگرداند. و در این مسیر چندان اهمیت ندارد نام‌ها ی جدید چیستند؟ و سروران تازه کدام‌اند؟ در سنت توزیع سروری و خدای‌گانی ناممکن است. با تن دادن به یک شیخ یا شاه جدید، دیر یا زود باید به رژیم‌ها ی قدرت و داوری ی سنت هم تن دهیم؛ و شوربختانه به آسانی و آسوده‌گی تن می‌دهیم!

انحطاط، توسعه‌نایافته‌گی، استبداد و جباریت نام‌ها ی دیگر سنت و بازگشت به گذشته هستند.

پازل ایران آینده

تصویر ایران آینده بی‌تردید برآمد پازلی است که ام‌روز روی دست ماست و ما می‌خواهیم برش‌ها ی گوناگون آن را کنار هم بگذاریم.

الف) نیروها ی فروملی (بومی و منطقه‌ای) همانند نیروها ی منطقه‌ای، قومی، فرهنگی و زبانی و جریان تنومند آموزش به زبان مادری.

ب) نیروها ی ملی‌گرا

ج)نیروها ی گذشته‌گرا

د) نیروها ی اسلام‌گرا

ه) نیروها ی فراملی (جهان‌گرا)

همه ی این‌نیروها چنان‌چه به برساختن دمکراسی متعهد باشند باید و می‌توانند بخشی از تعادلات دمکراتیک در ایران آینده باشند.

یکم. در تصویر ایران آینده و در نقشه ی راه برای رسیدن به آن‌جا این نیروهاهستند که در عمل می‌توانند به چک و بالانس یک‌دیگر بپردازند، و از سرکرده‌گی یکی از گروه‌ها و چیره‌گی و هژمونی یک جریان جلوگیری کنند. در ساختار ایران آینده توزیع منابع باید به‌گونه‌ای رقم بخورد که هیچ گروهی نتوانند دیگران را از میدان بدر کند. هیچ چیز را نباید به عهده ی بخت و اقبال گذاشت. تعادلات دمکراتیک در ایران آینده تعادلات و توازن قوا میان این جریان‌ها و نیروها است.

دوم. برای رسیدن به آن‌جا هیچ وردی نیست، مگر سازش؛ و برای رسیدن به سازش هم هیچ راهی نیست مگر اهتمام به برساختن قدرت‌ها ی جدید و احزابی که بتوانند این نیروها و جریان‌ها را تنومند، نهادمند و زبان‌مند کند و سر سفره سازش و توزیع قدرت بیاورد.

خودپایی جمعی در ایران آینده از زبان‌مند، نهادمند و کران‌مندیدن این جریان‌ها و گروه‌ها آغاز می‌شود. اگر به گذار دمکراتیک می‌اندیشید، راه میانه ی دیگری وجود ندارد. هر کس راه کوتاه‌تری را پیش گذاشته است یا نادان است؛ نمی‌داند چه می‌کند؛ و برنامه و طرح دقیقی برای آینده ندارد و یا برای برداشتن کلاه شما برنامه دارد.

دمکراسی گذار از رژیم‌ها ی قدرت و داوری هرمی به رژیم‌ها ی تخت و پخ‌شده است. دمکراسی ایستادن روی پاها ی خود و تجربه ی اضطراب شیرین آدمی‌زاده‌گی است. دمکراسی ام‌روز آغاز می‌شود؛ کسانی که وعده ی آن را برای فردا می‌دهند، در به‌ترین حالت نمی‌دانند چه می‌گویند و در بدترین حالت برای چیره‌گی خود خیز برداشته‌اند.

حق کاربرد زور

در ایران و سنت ایرانی خودپایی جمعی تا کنون برآمد "همه برای یکی" بوده است؛ به این امید که "یکی برای همه" باشد. در سایه ی بلند چنین انتظاری است که مردمان ایران به بی‌صلاحی ملی تن داده اند. فرهنگ انتظار دست بالا امید حاکمی دادگر و انتظار برای آمدن سوشیانسی خیرخواه است؛ منتظر همه ی امکانات دفاع از خود را به نظام حاکم (لویاتان) بخشیده است، تا کاربرد زور امنیت‌آفرین و دادگر باشد.

در رژیم‌ها قدرت و داوری سنتی از آن‌جا که حق خطا کردن برای آدمی به رسمیت شناخته نشده است، در عمل حق دفاع از خود و حق کاربرد زور هم انکار شده است. در این رژیم‌ها ما با نوعی از بی‌سلاحی (خلع‌سلاح) عمومی و ملی روبه‌رو هستیم. به زبان دیگر "دفاع از خود" هم به "انتظار دفاع از ما" دگردیسیده و به لطف دیگری بزرگ سپرده و سنجاق شده است. (دفاع مشروع یا دفاع از خود در عمل اگر به سازوکارها ی توزیع لوازم دفاع نرسد، یک توهم بیش‌تر نیست.)

در حضور دیگری بزرگ در بنیادها آدمی صاحب حق (و آزادی) نیست؛ از این روست که در سنت ایرانی برساخته ی "حق داشتن" دیده نمی‌شود و در برابر "حق بودن" چندان جدی و معنادار نیست؛ و به کار نمی‌آید. اگر نمی‌توانیم به حقوق خود حتا در اطاق‌ها خواب‌مان بیندیشیم، یعنی کار خیلی خراب است! اگر گفت‌وگو از آزادی جنسی حتا در حاشیه ی جنبش زن، زنده‌گی، آزادی تا این اندازه غلطانداز و نگران‌کننده است، یعنی نظامی هرمی است‌بنیاد هیچ جایی را خالی از قدرت نگذاشته است!

می‌خواهم بگویم دمکراسی روی دیگر توزیع ملی حق خطا کردن، قدرت و داوری است؛ روی دیگر فضاها ی خالی از قدرت و داوری است؛ روی دیگر حق کاربرد زور است که در عمل به پخ‌شده‌گی هرم‌ها ی قدرت و داوری می‌انجامد و می‌تواند امنیت بیاورد و بی‌داد را ببرد.

بگویید تا کجا و چه‌گونه از سلطه و داوری دیگری بزرگ در امان هستید؟ تا بگویم تا چه پایه در نظام شهروبندی فرورفته‌اید.

بگویید چه‌گونه می‌خواهید پازل ایران آینده را حل کنید؟ و ابزارها ی کاربرد زور را در ایران آینده چه‌گونه توزیع کنید؟ تا بگویم تصویر ایران آینده چه‌گونه خواهد بود.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy