من یکی از تماشاگران پر و پا قرص ویدئوهای سیاسی شاهین نجفی هستم. نه او را دیده ام و نه رابطه ای با او دارم اما در ده سال گذشته با علاقه کارش را تعقیب کرده و رشد حیرت انگیزش را تحسین کرده ام. امروز هم، وقتی داشتم ویدئوئی را که در مورد «بنیاد مردم» تهیه کرده است نگاه می کردم متوجه شدم که او نکتهء مهمی را در همان اوایل صحبت اش مطرح کرده و به سرعت از آن گذشته است که شاید یکی از کلیدی ترین بحث های سیاسی امروز ما باشد. پس مصمم شدم، بقدر فهم خود، اندکی در مورد این موضوع (یا مفهوم) مهم بنویسم بی آنکه به شوخی اخیری به نام اعلام موجودیت «بنیاد مردم»، که محور سخنان شاهین نجفی بود، کاری داشته باشم. منظورم اشارهء او به واژه/مفهوم «مردم» است که معلوم نیست مترجمین ایرانی آن را در برابر کدام واژهء فرنگی گذاشته اند و چرا از آن مثل یک آچار فرانسه برای گرداندن هر پیچی استفاده می کنند.
مثلاً به این جمله از معرفی نامه ای که اهالی همین «بنیاد مردم» در مورد خودشان نوشته اند توجه کنید: «هدف ما رسیدن به حکومت مردم بر مردم است». بقول شاهین نحفی، می توان پرسید که تعریف این بنیاد از مفهوم «مردم» چیست که می خواهد زمینه ای را فراهم آورد که این «مردم» بر خودشان حکومت کنند؟ آیا این واژه ترجمهء «people» فرنگی ها است؟ یا چون جملهء بعدی در گزاره این بنیاد توصیح می دهد که حکومت مردم بر مردم «چکیدهء آنی است که "دموکراسی" صدایش میکنند»، «مردم» را باید در نزد این عده معادل یا ترجمهء پارهء «دمو» در واژهء یونانی «دموکراسی» دانست و در آن صورت آیا بین «دمو»ی یونانی و «پی پل» فرنگی و «مردم» فارسی قرابتی وجود دارد؟
توجه کنید که مترجمین ما نیز دموکراسی را به «مردم سالاری» برگردانده اند و در نتیجه گردانندگان بنیاد مردم می توانند براحتی بنویسند: «هدف ما رسیدن به حکومت مردم بر مردم است؛ [یعنی] چکیدهء آنچه "دموکراسی" صدایش میکنند».
[که البته کسی دموکراسی را "صدا نمی کند" بلکه نامگزاری می کند، و یا می خواند، و این خواندن هم ربطی به صدا کردن ندارد و به قرائت و خوانش بر می گردد، که چون به بحث دربارهء دست اندازهای فارسی نویسی این سایت مربوط می شود لازم نیست به این ورطهء خطرناک از اعوجاج زیان فارسی در نزد گردانندگان این بنیاد هم بپردازم].
باری، پرسش این است که آیا «مردم» ترجمه درست «دمو» است و آیا دموکراسی را می توان به «مردم سالاری» برگرداند؟ و نیز آیا واژهء «دمو» در ترکیب های مختلفی که از آن ساخته می شود هم با واژهء «مردم» در ارتباط می ماند؟ مثلاً، اگر بگوئیم «در جمع کوچک ما "روابط دموکراتیک" برقرار است» منظور ما آن است که ما «مردم» هستیم و بین ما مردمسالاری برقرار است؟
فرهنگ واژه های دهخدا برای «مردم» شش دسته تعریف ارائه می دهد: 1) جامه و لباس کهنهء وصله دار. 2) آدم، آدمي، آدميزاد، انس، انسان، بشر، 3) توده، خلق، عوام، ناس، نفوس آدميان، انسان ها، 4) نژاد، 5) اهالي، شهروند، تبعه و 6) افراد، بيگانگان، غريبه ها.
از این تفحص مختصر چه نتیجه ای می گیرم؟ از نظر من نتیجه این است که «مردم» واژه ای است بی در و پیکر که نمی تواند کاربرد دقیق علمی / سیاسی داشته باشد و بکار بردن آن بیشتر به درد خلط مبحث می خورد تا ارائهء سخنی مرتب و مدون و سنجیده. و این تنها در زبان فارسی نیست و در زبان فرنگی هم واژهء «people» در طول زمان همین سرنوشت را داشته است. مثلاً، اعلامیه استقلال امریکا که در 1776 نوشته شده با عبارت «ما مردم» (We the people) آغاز می شود اما قانون اساسی امریکاناگزیر است تا توضیح دهد که معنای دقیق قانونی این واژه چیست شود و اکنون و امروز این «مردم» چه کسانی هستند؛ همانگونه که در یک «انجمن خانه و مدرسه» وقتی صحبت از روابط دموکراتیک می شود منظور معنی عام و منتشر «مردم» نیست و تنها شامل «اعضاء انجمن خانه و مدرسه» می شود.
هنگامی که وارد قلمروی مفاهیم سیاسی امروز می شویم در می یابیم که استفاده از واژهء «مردم» (یا پی پل انگلیسی و پوپل فرانسوی) بیشتر به درد مبهم گوئی یا حتی فرار از صراحت و شفافیت می خورد؛ همانگونه که واژه های «مردم» و «خلق» «توده» - بصورت معادل هم - لااقل در طول 80 سال اخیر به همین کار خورده اند. کمونیست های ایرانی، برای پنهان کردن ماهیت واقعی خود، به استفاده از همین تمهید متوسل شده اند. حزب کمونیست ایران (که در کمینترن شوروی هم حضور داشته) خود را «حزب توده» نامیده و نشریهء خود را با نام «مردم» منتشر کرده تا رد پای خود را پنهان کند و «چریک های کمونیست» (اکثریت و اقلیت) هم پشت واژهء «خلق» پنهان شده و، بجای اینکه بگویند ما چریک کمونیست هستیم؛ خود را «چریک فدائی خلق» نامیده اند و در همین راستا «سازمان مجاهدین خلق» را هم داشته ایم که این یکی، اگر بخاطر باور مذهبی و اعتقاد به وجود خلقت و خالق و مخلوق، نه تنها ایرانیان که کل مخلوقات عالم را زیر پوشش خود دارد آن یکی، بی اعتقاد به خلقت و خالق، خود را فدائی خلق خوانده است!
می خواهم بگویم که واژه هائی همچون مردم و خلق کلاً واژه هائی سیاسی / علمی نیستند چون تعریف دقیق ندارند. مثل اینکه بخواهیم در زیست شناسی «لوزالمعده» را «امعاء و احشاء» بخوانیم و نتوانیم تعریف علمی اش را از این رهگذر توضیح دهیم. خود واژهء «دمو» هم در یونان باستان شامل بخش خاصی از جامعه شده و «همهء مردم» ساکن در «آتن شهر» را شامل نمی شد و تنها کسانی جزو «دمو» (به معنی شهروند آتن) بودند که مشخصات ویژه ای داشتند و می توانستد در تصمیم گیری ها شراکت داشته باشند.
می خواهم بگویم که در واژهء «دموکراسی» نوعی رابطه با «حق داشتن شراکت در تصمیم گیری ها» وجود دارد و «دمو» به معنی آن دسته از شهروندان یک سرزمین (یا کشور) می شود که حق شراکت در تصمیم گیری دارند و شاید لازم باشد دموکراسی را نه «مردم سالاری» که بصورت «شهروند سالاری» ترجمه کنیم.
تازه امروزه (در دوران مدرن تاریخ سیاسی) خود واژهء «شهروند» هم در ظل مفهوم سیاسی دقیق تری معنا دارد: شهروند یک کشور کسی است که جزو «ملت آن کشور» محسوب شود و، در نتیجه، امروزه می توان دموکراسی را دقیق تر و بصورت «ملت سالاری» ترجمه کرد و آن را مستقیماً در رابطه با «حاکمیت ملت یا ملتی و بالاخره ملی» دانست. امروزه دموکراسی به معنی حاکمیت گروهی به نام «مردم» که معلوم نیست شهروند یک کشور هستند یا نیستند نیست و علوم سیاسی واژهء مردم را به متون ادبی واگذار کرده و تا آنجا که بتواند از آن در متون علمی خود استفاده نمی کنند.
به این همه که گفتم این نکته را هم اضافه کنم: «مردم»، به لحاظ نداشتن رابطه ای با دو مفهوم شهروندی و ملت، می تواند بصورت خطرناکی از یکسو از توسع «ملت» بکاهد و، از سوی دیگر، بر عکس، آدمیانی را که شهروند یک کشور نیستند (تحت عنوان توسل به دموکراسی) صاحب حق شراکت و رأی در سرنوشت ملت ها کند.
در واقع، از نظر من، کسانی که این واژه را برای حزب و روزنامه و بنیاد خود بکار می برند میراث داران تفکری هستند که از «انترناسیونالیسم» دروغین شورویائی، تا «جهان وطنیِ» بی در و پیکر روشنفکر نمایان غربی، تا «گلوبالیزاسیونِ» انکار کنندهء مرزهای منافع ملی «کشور - ملت» ها (و نه آنچه به غلط دولت - ملت ها خوانده می شود) را در بر گرفته و به دقت و صلابت واژهء «ملت» صدمه می زنند.
توجه کنیم که همهء مفاهیم اجتماعی / سیاسی مفاهیمی قراردادی هستند و می توان روزی را مجسم کرد که در این حوزه هم اغلب شان معنا و تعریف عوض کرده باشند. اما تا در ذهنیت آدم امروز سرزمینی محدود به مرزها، که «کشور» خوانده می شود، و حاوی شهروندانی است که «ملت» آن کشور هستند، و تا وقتی که مفاهیمی همچون «بین الملل» و «سازمان ملل» وجود دارد، ترجمهء «دمو» به «مردم» هم یک غلط بزرگ و احیاناً یک فریبکاری خطرناک است.