شکی نیست که آقای رضای پهلوی در پی بازگردندان سلسله پهلویست، امری که امتحان آن حق دمکراتیکش است.
در مورد رهبری اپوزیسیون به نظر میرسد که راهکار رهبری گروهی بر اساس اصولی دمکراتیک و هدفی مشترک که سخنگوی، دبیر، یا ریاستش دورهای باشد بهترین انتخاب است. چون شرایط قبولی و پشتیبانی از طرف اکثریت بسیار بالائی از مردم ایران در داخل و خارج را دارد. امری که بسادگی میتواند منجر به در نظر گرفتن پیشنهادات گروه رهبری از طرف دولتهای خارجی هم شود. این گروه باید شامل کسانی باشد از داخل و خارج ایران که قشرهای مختلف مردم ایران را نمایندگی میکنند. با وجود اینترنت هم مسأله تماس بین داخل و خارج کشور حل شدنی است. آقای رضا پهلوی هم از همیشه بدلیل اینکه بطور مشخص نمایندگی پادشاهی-پهلوی خواهان مردم ایران را دارد میتوانسته و میتواند یکی از افراد گروه رهبری اپوزیسیون باشد. البته من معتقدم که دست او برای شروع برنامه ایجاد یک گروه رهبری اپوزیسیون در خارج از کشور با همان شرایط بالا بدلیل مشخص بودن طرفدارانش کم باز نیست. اما اگر جریان وکالت میدهم را که غالباً توسط حلقه طرفداراش به ان پرو بال داده شده را مستمسکی قرار دهد که بگوید اینرا ببینید پس شما هم به ریاست من تن در دهید، میشود همان آش و همان کاسه چهل و چند ساله که قبلاً دیده، مثل انجمنهای پادشاهی، فَرَشگًرد، قُقنُس و الی غیر النهایه.
شاید دلیلی که او تن به یک رهبری گروهی نمیدهد توجه او به این امور است. برخوردن به تیلیش قبایش چون ریاست و سخنگوئی در گروه رهبری اپوزیسیون دوره ایست و او فقط در دورانی که نوبتش است عهده دار آن مقام میشود. کسانی هم که بدون شک شایستگی بودن در گروه رهبری اپوزیسیون را دارند میتوانند بدلیل مستندات ثبت شده و بدون انکار تاریخی معتقد باشند، تنها عوامل تعیین کننده در برسر کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی نحوه حکومتهای استبدادی پدر بزرگ و پدرش بودند. با اینکه او دلیلی ندارد که این اعتقاد را قبول کند که تا بحال نکرده و حتی دفاع هم کرده مثل کودتای ۲۸ مرداد که آنرا رستاخیز نامیده. اما در محیط گروه رهبری اپوزیسیون نمیتواند از بمیان آمدنشان پرهیز کند. مانند این سؤال از او که آیا مجلس مؤسسانی که پدرش در اسفند ۱۳۲۷ دستور تشکیلش را داد تا مفادی از قانون اساسی ناقص مشروطیت را که فقط با تأیید شخص خودش امکان اجرا داشته باشند جهت کسب قدرت بیشتر تغییر دهد کار درستی بود؟ عملی که نخست وزیر اسبقش قوام که در تبعید و در پاریس بسر میبرد نسبت به عواقبش به او هشدار داد و منجر به گرفتن مقام حضرت اشرف بدستور محمد رضا پهلوی از او شد. یکی از آن تغییرات حق انحلال مجلسین شورا و سنا توسط شخص خودش بود. امری که در قانون اساسی مشروطه با توصیه نخست وزیر به او باید انجام میشد. شما آقای رضا پهلوی اگر جای پدرت بودی اینکار را میکردی؟ در مورد این نوع سؤالات من هیچ مصاحبه گری را ندیدم که آقای رضا پهلوی را به چالش بکشد. بدون شک چنین مصاحبه گرهائی وجود دارند ولی او از گُفتگو با آنها دوری میکند.
در خاتمه انتقاد از انقلابیون ۵۷ توسط موکلانش هم میشود حکایت شاه بخشید (صدای انقلاب شما را شنیدم و اعتراف به کوتاهی ها)، شیخ علیشاهان نبخشیدند.
پرویز حاتمی