اِدونیسم (Hédonisme در زبان فرانسه H اول خوانده نمی شود) در مجموع به فلسفه خوشباشی گفته می شود.
مثل خیلی چیزهای دیگر، این فلسفه هم بسته به نگاه افراد در کشور ما تفسیر شده و اندیشه ای که می توانسته مفید باشد تبدیل به تفکری سمی و مخرب شده است.
می گویند اسکندر وقتی به دیدار دیوژنِ فیلسوف، که در کنار خیابانی ولو شده بود رفت، از او پرسید از من چه می خواهی برایت انجام دهم، او جواب داد: لطفا بکش کنار جلوی آفتاب نایست دارم آفتاب می گیرم! :)
حال از این داستان می توان مثلا نتیجه گرفت که ما هم برویم در کنار خیابان گوشه ای ولو شویم و زندگی را به هیچ بگیریم و از تابش آفتاب بر خودمان لذت ببریم.
یا به تاسی از شاعران اهل حال مان جام می در دست بگیریم و از صبح تا شب مست و پاتیل، بی خیال دنیا شویم.
یا به سبک جدیدی ها، قرص های روانگردان مصرف کنیم یا اگر سن ی ازمان گذشته پای منقل بنشینیم و ضمن دود هوا کردن خاطرات خوب گذشته را برای هم بساطی های مان تعریف کنیم و از رزم های نادرشاه افشار و عباس میرزا سخن بگوییم.
اما حقیقت این است که زندگی دو وجه دارد یکی وجه نزدیک و دیگری وجه دور.
در وجه نزدیک همه ی جزییات زندگی برای ما مهم است. کوچک ترین آشفتگی بر ما تاثیری عظیم می تواند بگذارد و جزیی ترین موفقیت می تواند به شدت ما را شاد کند.
اما در وجه دور، ما هیچ چیز نیستیم و نه اثری از اکثریت ما باقی می ماند نه یادی نه خاطره ای نه نشانی از بر آشفتگی ها و موفقیت های امروز ما.
حتی دو سه نسل بعد از اما اصلا اسم ماها را هم نخواهند دانست چه برسد به این که که بوده ایم و چه کرده ایم.
بنابراین باید با درنظر گرفتن این دو وجه، حد و اندازه برای هر یک قائل شویم. اگر به هرکدام از این ها بیش از اندازه بها دهیم، چند دهه زندگی یی که در اختیارمان قرار گرفته را تباه و مصیبت بار خواهیم کرد.
ادونیسم به ما با اغراق می گوید وجه اول و روزمرگی ها را بیش از حد عمده نکنیم و باز به صورت اغراق آمیز -برای این که شیر فهم شویم- به وجه دوم یعنی قدر داشته ها را دانستن تکیه و تاکید می کند و به حتی لذت بردن از آفتاب گرفتن، بهای بسیار می دهد.
در زندگی سیاسی، تجربه ثابت کرده که به دنبال شکست در مقابل حکومت ها، ابتدا نا امیدی و یاس، و بعد فوران بی خیالی و خوشباشیِ بی معنا، بر مردم خصوصا جوانان چیره می گردد.
به همین لحاظ بد نیست با فلسفه هایی که می تواند به ما برای حد نگه داشتن در زندگی کمک کند آشنا شویم.
برای جوانان کتاب خوبی که می توان خواندن اش را توصیه کرد، «سرگذشت فلسفه» برایان مگی، یا از آن ساده تر و دلپذیر تر «دنیای سوفی» یوستین گاردر، و برای کسانی که حوصله ی کتاب های مفصل تر دارند «تاریخ فلسفه» ویل دورانت با ترجمه ی عباس زریاب خویی را می توان نام برد که بد نیست در این دوران «ترصد» و صبر برای وقوع تغییر عظیم سیاسی و اجتماعی، نگاهی به آن ها انداخت.