Friday, Feb 10, 2023

صفحه نخست » غروبِ طولانی و یا زودرسِ جمهوری اسلامی؟ درباره مقاله علی واعظ، مدیرِ بخشِ ایران در گروه بین‌المللی بحران، شاهرخ بهزادی

Shahrokh_Behzadi.jpgعلی واعظ، مدیرِ بخشِ ایران در گروه بین المللی بحران و استاد در دانشگاه جورج تاون آمریکا، در مقاله مفصلی تحت عنوان:« غروب طولانی جمهوری اسلامی» که در روز ٢ فوریه در نشریه آمریکایی «فارن افرز» منتشر شد، تصویر کما بیش متناقض و نا مطمئنی را از شرایط جنبش گسترده کنونی ایران علیه رژِیم اسلامی ارائه می دهد. این استاد دانشگاه از فروکش کردن جنبش اعتراضی در هفته های اخیر و در همان حال از قاطعیت رژیم اسلامی برای مقابله و سرکوبِ این جنبش می گوید. با این وجود، علی واعظ این جنبش را تنها جنبشی می داند که جمهوری اسلامی را به طور جدی به چالش کشیده است. نظام اسلامی، به گفته آقای واعظ از نظر ایدئولوژیک، نظامی ورشکسته است، نظامی که در بن بست سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. او همچنین شرایطی را که جمهوری اسلامی اکنون در آن قرار گرفته، مانند شرایطی توصیف می کند که اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ١۹٨۰ در آن قرار گرفته بود.علیرغم نظرات آقای واعظ، بسیاری از تحلیگران بر این باور هستند که احتضار رژیم اسلامی طولانی نخواهد بود. آنان با توجه به بحران بزرگ اقتصادی پیش رو که رژیم را تهدید می کند و انزوای شدید سیاسی، فروپاشی و سقوط نظامِ اسلامی را برای آینده ای نزدیک پیش بینی می کنند.

علی واعظ در مقدمه این مقاله به دلایل آغاز خیزش انقلابی جوانان ایرانی می پردازد و ابراز نگرانی می کند که این جنبش نتواند منشاء یک چرخش بزرگِ تاریخی در ساختارِ سیاسی کشور شود. علی واعظ در شرح آغاز خیزش بزرگ اعتراضی می گوید که این خیزش از ماه سپتامبر گذشته و بدنبال مرگ غم‌انگیز و وحشیانه مهسا امینی به دست نیروهای «پلیس امنیت اخلاقی» در ایران آغاز شد. او به خشونت نیروهای سرکوب رژیم اشاره می کند که در اثر استفاده آنان از گلوله جنگی نزدیک به ۵٠٠ نفر، از جمله ۶٠ کودک جان باختند و با استفاده از گلوله‌های پلاستیکی و ساچمه ای صدها تن دیگر بینایی خود را از دست دادند. او به چهار جوان معترض اشاره می کند که پس از اعترافات اجباری در زیر شکنجه‌ و محاکمه‌های ساختگی توسط رژیم اعدام شدند.

مدیرِ بخشِ ایران در گروه بین المللی بحران در ادامه می گوید:« شجاعتِ دختران مدرسه‌اي كه روسري‌هاي اجباري‌شان را مي‌سوزاندند، ما را متحير كرد و تماشاي هق هق گریه اين دختران بر مزار عزيزانشان، قلب‌هايمان را بدرد آورد. ما از سرنوشت و سرانجام هزاران نفری که توسط نیروهای امنیتی رژیم دستگیر شده اند می ترسیم و بابت آنهایی که آزاد شده اند نفس راحتی می کشیم. اما، با توجه به اینکه تمام جنبش‌های اعتراضی علیه جمهوری اسلامی [ طی چهار دهه گذشته] در ایران با غم و اندوه به پایان رسیده اند، ما همچنین این تردید و بیم آن را داریم که این [ جنبش] نتواند مبدل به نقطه عطفی برای یک چرخش تاریخی در ایران بشود... خیزش انقلابی در چند هفته گذشته شتاب و گستره پیشین خود را از دست داده است. طی این مدت اعتراضات پراکنده و نسبتا سطحی بوده اند. در جهت مقابل، اما رژیم بیش از حد مصمم است که قاطعانه مقاوت کرده و قدرت خود را حفظ کند، رژیم به نحو وحشتناک و بسیار مستبدانه ای امواج رادیویی و فضای سایبری کشور را تحت کنترل کامل دارد. تظاهرات اعتراضی تا کنون نتوانسته خود را به شکل یک جنبش انقلابی در کف خیابان ها تثبیت کند .»

جنبش تا فروپاشی کاملِ نظام اسلامی ادامه خواهد داشت

در پاسخ به نظر آقای واعظ در مورد فروکش کردن جنبش کنونی و نگرانی ایشان از سرکوب رژیم و تردید ایشان از مبدل شدن اعتراضات به یک جنبش انقلابی باید گفت: بسیار ساده لوحانه است که اگر ما سرکوب گسترده رژیم اسلامی علیه جنبش اخیر را پیش بینی نمی کردیم. این سرکوب از همان آغاز خیزش اجتماعی شهریور ماه گذشته آغاز شده است و برغم سرکوب ها این خیزش اجتماعی ادامه داشته و اکنون مبدل به یک جنبش بزرگ سراسری شده است. حتی اگر مشاهده شود که این جنبش ظاهراً در چند هفته گذشته شتاب و گستره پیشین خود را از دست داده است، نباید نگران شد. این یک امر موقتی است. جنبشی که جریان دارد، مانند دریا است. جزر و مد دارد. این چنبش تا رسیدن به اهداف خود متوقف نخواهد شد. این چنبش همچنین مانند آتشی است که روشن شده، آتشی که تا فروپاشی کاملِ نظام اسلامی در ایران خاموش نخواهد شد.

جنبش کنونی در نگاه من یک جنبش اجتماعی است که در حال مبدل شدن به یک جنبش بزرگ اجتماعی-انقلابی است. این جنبش، در مختصات و هدف اجتماعی خود به قول آلن‌ تورِن‌، جامعه‌شناس‌ برجسته‌ فرانسوی بر فرآیند شکل گیری روابط اجتماعی درجامعه به ویژه درارتباط با مدرنیته تأکید دارد. این جنبش، در شکل انقلابی خود به دنبال دگرگونی در روابط مسلط اجتماعی است، تسلطی که بر منابع اصلی فرهنگی، تولید، دانش و قواعد اخلاقی در جامعه اعمال می‌شود. در همین رابطه، حسن محدثی، جامعه شناس مقیم ایران اخیراً طی سخنانی در باشگاه اندیشه گفت: « ما در یک دوران تاریخی فوق العاده مهمی زندگی می کنیم به دلیل اینکه نهادهای اجتماعی متعددی دچار تحول شده اند. معمولاً قرن ها طول می کشد تا نهادهای اجتماعی در جامعه ای تغییر کنند. اما در دهه اخیر ما شاهد تغییرات عمده در نهادهای اجتماعی هستیم.» حسن محدثی از جمله به نهاد دین اشاره می کند و می گوید:« نهاد دین برای نخستین بار در تاریخ ایران اقتدار اجتماعی خود را از دست داده است و در همین حال سازمان روحانیت جایگاه اجتماعی خود را از دست داده است... تحولاتی که در نهادها در ایران مانند خانواده و دین رخ داده، بسیار بزرگ است. من این نهادها را به ستون های جامعه تشبیه می کنم. ..با تغییر این ستون ها، ساختارهایی که بر روی این ستون ها بنا شده اند، تغییر کرده و متحول خواهند شد و جامعه ما را به نحو کلی تغییر خواهند داد...»

این جامعه شناس پیش بینی می کند که در نیمه اول سال ۱۴۰٢ در ایران تحولات بسیار بزرگی رخ خواهد داد.

علی واعظ، در ادامه مقاله خود به یکباره نگرانی خود را در مورد ضعفِ جنبش کنونی کنار می گذارد و با قاطعیت می گوید:

« با این وجود، این جنبش، گسترده ترین و پایدارترین چالش در برابر جمهوری اسلامی طی دهه های اخیر محسوب می شود. تظاهرات بیش از ١۶٠ شهر ایران را تکان داده است. تظاهراتی که گسل‌های اجتماعی، قومی و فرقه‌ای را در نوردیده و همه را در یک هدف مشترک که همانا سرنگونی نظم سیاسی موجود است، با یکدیگر متحد کرده است. انقلابی در ذهن مردم ایران به وقوع پیوسته است. اکنون ایرانیان به یک اجماع گسترده رسیده اند که چیزی در رژیم حاکم شکسته شده [ که دیگر نمی توان آن را بند زد]. مردم ایران توهمِ اصلاحات در این رژیم را کلاً به باده فراموشی سپرده اند. با وجود حاکمیت کنونی، خیالات برای رستگاری، امید به توسعه اقتصادی و صبر برای روزهای بهتر دیگر نزد ایرانیان از بین رفته است. چیزی که زمانی یک هوس دردناک یا یک آرزوی دور بود که مبدل به یک یأس ویرانگر شده بود، اکنون در ایران به خواستی غیرقابل برگشت برای تغییرات سیاسی بنیادی و آزادی تبدیل شده است.»

این استاد دانشگاه شرایط کنونی جمهوری اسلامی را به اتحاد جماهیر شوروی در سال های پیش از فروپاشی تشبیه می کند. او می گوید که جمهوری اسلامی اکنون یک نام غلط و توخالی است که مشروعیت خود را به طور کلی از دست داده است:

«جمهوری اسلامی اکنون در جایی قرار گرفته که اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ١۹٨۰ در آن قرار گرفته بود. نظامِ جمهوری اسلامی از نظر ایدئولوژیک، نظامی ورشکسته است، نظامی که در بن بست سیاسی قرار گرفته و قادر به رسیدگی به مشکلات ساختاری اقتصادی و اجتماعی کشور نیست. اما هنوز اراده ای برای مبارزه دارد که پاسخ وحشیانه اش به خیزش ها و جنبش های ایران این أراده را نشان می دهد. اما نباید هیچ گاه این موضوع را فراموش کرد که هیچ نیرویی نمی تواند به بن بستی که نظام برای مردم و جامعه ایران ایجاد کرده، پایان بدهد، بن بستی که نتیجه مستقیم شکست های رژیم در همه عرصه ها است. زمانی دراز است که پوچی وعده های داده شده در انقلاب ١۹۷۹ برای ساختن جامعه ای درخشان و توسعه یافته، همراه با عدالت اجتماعی بر همگان اثبات شده است. در عمل، رژیم، یک جمهوری عقیدتی- نظامی ترس آور ایجاد کرده است که در آن حقارت و بی ارزشی تشویق می شود و دروغگویی و ریا نهادینه شده است. معماران جمهوری اسلامی عهد کرده بودند که رفاه و مساوات برای همه مردم به ارمغان خواهند آورد، اما در عوض، ثروت جامعه را بین گروه اندکی[ خودی ها] تقسیم کردند و اقتصاد کشور را که زمانی یک اقتصاد شکوفا و پر رونق در جهان بود، نابود کردند. آنها برای مردم ایران وعده بهشتِ ​​روی زمین را دادند، اما به جای آن، زمین ها را خشک کردند، هوا را آلوده کردند و تداوم تمدنی را که مدت ۷ هزار سال زنده و پایدار مانده بود، به خطر انداختند.

جمهوری اسلامی اکنون یک نام غلط و توخالی است. این، یک "تئوکراسی" (حکومت دینی) است که بطور ناخواسته مردم را "سکولاریزه" کرده است. این جمهوری پایگاه مشارکتی را که زمانی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از آن استفاده می کرد، کلاً ویران کرده است. علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی با تنگ‌تر کردن تدریجی دایره اطرافیان( خودی‌ها)، تعداد فزاینده‌ای از انقلابیون اصیل و دیگر سیاستمدارانی را که می‌خواستند نظام را در مسیر بهتری قرار بدهند، از دور خارج کرده و کنار گذاشته است. خامنه ای متملقان و چاپلوسان را بر کارشناسان ماهر و وفاداران به خود را به منتقدان دلسوز برتری داده است. این رویکرد خامنه ای بحرانِ شایستگی را برانگیخته و ایران را در آستانه فاجعه بزرگ اجتماعی-اقتصادی و زیست محیطی قرار داده است. در این نظام، دیگر هیچ کسی با قدرت سیاسی، تیزبینی یا هشیاری لازم برای رساندن حقایق سخت به خامنه ای که به زودی ٨٤ ساله می شود، باقی نمانده است.»

آقای واعظ در ادامه، به عدم هماهنگی و تکامل رژِیم اسلامی با تغییرات اجتماعی ایران تأکید می کند و بر ناکارامدی مدیریت کلان اقتصادی کشور انگشت می گذارد. او می گوید:

« بزرگترین شکستِ رژیم اسلامی عدم درک و تطبیق و تکامل خود با جامعه ایران بوده است. جامعه ای که از نظر اندازه و پیچیدگی رشد کرده است. در سال ١۹۷۶، جمعیت ایران ۳٤ میلیون نفر بود که بیش از نیمی از آنها در مناطق روستایی کشور زندگی می کردند. در سال ٢٠۱۶، جمعیت کشور بیش از ٨٠ میلیون نفر بود که ۷۵ درصد آن در شهرها زندگی می کردند. در سال ١۹۷۶ از هر ٢۳٠ ایرانی یک نفر دانشجو بود. در سال ٢٠۱۶، این نسبت، یک به ٢٠ بوده است. امروزه بیش از نیمی از فارغ التحصیلان دانشگاه ها زنان هستند، اما نرخ بیکاری آنها دو برابر بیشتر از مردان است. این جمعیت بسیار بیشتر شهری و تحصیل کرده در نتیجه مدیریت فاجعه بار، فساد گسترده و تحریم های فلج کننده با شرایط زندگی بسیار وخیمی روبرو هستند. از هر پنج ایرانی یک نفر زیر خط مطلق فقر زندگی می کند. رشد اقتصادی در دهه گذشته بدترین رشد اقتصادی کشور از دهه ١۹۵٠ بوده است. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی پیش‌بینی کرده است که حتی اگر اقتصاد ایران در سال های آینده یک نرخ رشد هشت درصدی هم داشته باشد- که تقریباً غیرممکن است - تا سال ٢٠٢۶ طول می‌کشد تا وضعیت اقتصاد کشور به وضعیت سال ٢٠١١ بازگردد. در چنین شرایطی جای هیچگونه تعجب نیست که یأس و ناامیدی در کشور گسترش یافته و بومی شود.

بررسی های سازمان های وابسته به خودِ رژِیم نشان می دهد که ٨٣ درصد ایرانیان از کیفیت زندگی خود ناراضی هستند. اما متولیان جمهوری اسلامی، خصوصاً سپاه پاسداران به جای آزادسازی اقتصاد (مانند چین در دهه‌های گذشته) یا گسترش آزادی‌های اجتماعی (همانطور که اخیراً در عربستان سعودی انجام شده است) برای انحراف افکار عمومی از سرکوب گسترده سیاسی و نابسامانی اقتصادی، مدام از اصلاحات جلوگیری کرده و همه فرصت‌ها را برای احیای توافق هسته‌ای- که باعث کاهش تحریم ها می شود- مسدود کرده است. آنها فضای سیاسی ایران را از جمله به روی نیروهای عملگراتر بسته اند، و هر کانالی را که از طریق آن مردم می‌توانستند نارضایتی‌های خود را مطرح کرده و بر سیاست‌ها تأثیر بگذارند، حذف کردند.

علی واعظ، در بخش دیگری از مقاله مفصل خود به مقوله حجاب می پردازد. او می گوید که رژیم اسلامی افزون بر تمامی ناکارآمدی ها در عرصه سیاسی و اقتصادی با اعمال سیاستی که از قبل یک هدف گمشده بود، یعنی حجاب اجباری که یکی از ارکان هویت رژیم جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد، آزار و اذیت نیمی از جمعیت کشور(زنان) را دوچندان کرد:

«سرکوب بد حجابی و یا کم حجابی پس از چندین سال آزادسازی عملی در دولت حسن روحانی، در دوران ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی دوباره آغاز شد. داده های یک نظرسنجی نشان می داد که در سال ٢٠۱٨، بیش از ۷٠ درصدِ زنان، کما بیش، حجابی "نادرست" داشته اند. بنابراین، از دست دادن این آزادی کوچک [ آنهم در فضای خفقان آوری که رژیم اسلامی ایجاد کرده] برای اکثریت زنان کشور بسیار دردناک بود. مردم ایران در تابستان گذشته، با دیدن تصویری به شدت ملتهب و متأثر شدند. این تصویر مادری نا امید را نشان میداد که جلوی یک خودرو وان گشت ارشاد را گرفته و با التماس از پلیس می خواهد که دختر بیمارش را که ظاهراً پوشش اسلامی را کاملاً رعایت نکرده به «مرکز آموزش مجدد» نبرند. مردم کشور با دیدن اعترافات اجباری تلویزیونی یک خانم هنرمند ٢٨ ساله(سپیده رشنو) که متهم به بدحجابی شده بود و به طرز آشکاری مورد شکنجه قرار گرفته بود، شدیداً خشمگین شدند. و بالاخره هنگامی که مهسا امینی، یک دختر ٢٢ ساله کرد در ٢۵ شهریور در بازداشت گشت ارشاد جان باخت، کاسه صبر مردم لبریز شد و خشم انباشته شده مردم به یکباره و چون یک بهمن عظیم سرازیر شد...

علی واعظ به پیشینه مبارزات زنان ایران علیه حجاب اشاره ای می کند و می گوید طرح و برنامه رژیم برای اسلامی کردن جامعه ایران شکست خورد است:

«مبارزات زنان ایرانی برای رهایی از چنگالِ سنت های مذهبی، پدیده جدیدی نیست. از طاهره قره العین ، شاعره ای که در سال ١٨٤٨ ( دوران ناصرالدین شاه) حجاب را برداشت و خود را در یک مجلس مردانه رونمایی کرد، از مقاومت در برابر بی حجابی اجباری در دوران رضاشاه پهلوی در دهه ۱۹۳٠ تا تظاهرات و اعتراضات گسترده امروز، مبارزه زنان ایرانی برای رهایی از اجبار، تاریخچه نسبتا درازی دارد.

همچنین مخالفت گسترده تر بسیاری از مردم ایران با سیاست های " تئوکراتیک"(مذهبی) پیشینه ای طولانی دارد. ناکامی رژیم کنونی در اسلامی کردن جامعه ایران در شبی در آبان ماه ۱٣۷۶،- کمتر از دو دهه پس از انقلاب- آشکار شد. در آن شبِ سرد، تیمِ ملی فوتبال ایران پس از یک بازی پرتنش مقابل تیمِ استرالیا، به جام جهانی تابستان بعد راه یافت. در آن شب، موجی از شادی و جشن سراسر کشور را فرا گرفت. مردم با بوق زدن و پخش موسیقی های پاپ ایرانی تولید شده در لس آنجلس به اطراف می چرخیدند. زنان روسری های خود را از روی سر برداشته و با مردان در انظار عمومی می رقصیدند.

در آن زمان، من یک دانش‌آموز ١۷ ساله بودم که زندگی دوگانه‌ای را در ایران تجربه می‌کردم- در خارج از منزل مطابق با سختگیری‌های مذهبی ایران و در داخلِ خانه طبق استانداردهای لیبرال زندگی می کردم - یک شوخ طبعی درآن زمان بین مردم رایج بود که می گفتند پیش از انقلاب، مردم در داخل نماز می خواندند و در بیرون جشن می گرفتند، در حالی که بعد از انقلاب در بیرون نماز می خواندند و در داخل جشن می گرفتند. اما در آن شب کذایی، این رسم به صورت ناگهانی تغییر کرد. کشوری که هنوز از آسیب های جنگ با عراق کاملاً بیرون نیامده بود و فضای اجتماعی بسیار سنگینی بر آن سایه افکنده بود، به یکباره شکوفا شد. به نحوی که زندگی و انرژی در آن به جریان افتاد. از آن شب، میلِ آشکار و محسوس بخش بزرگی از مردم ایران به "سکولاریسم"(حکومت غیر دینی) و ​​عادی بودن شرایط زندگی در سراسر کشور جاری شد و بر آنچه هنوز از غیرتِ اسلامی و انقلابی در جامعه باقی مانده بود، سبقت گرفت.»

برغم میل آشکار ایرانیان به یک حکومت غیردینی همانطورکه علی واعظ در بالا بدان اعتراف می کند، ولی وی در گفتمانی تناقض گونه، پیروزی جبهه إصلاحات در سال ١۹۹۷ را نتیجه منطقی استقبال و خواست بخش عمده ای از مردم کشور در جهت عادی شدن جامعه و فاصله گرفتن از حکومت دینی می داند. او جنبش دانشجویان در سال ١۹۹۹ و جنبش سبز در سال ٢٠٠۹ میلادی را که هردو با سرکوب وحشیانه رژِیم اسلامی خاموش شدند را نتیجه منطقی این خواست اجتماعی تبیین می کند:

«تجلی سیاسی این خواستِ مردمی، پیروزی غیر قابل انتظار محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ایران بود که در اوایل سال ١۹۹۷ با مأموریت اصلاحات سیاسی-اجتماعی به قدرت رسید. اولین باری که در ایران رای دادم، رای خود را به او دادم و امیدوار بودم که افقی جدیدی در ایران در سایه اصلاحات و نه انقلاب گشوده می شود. اما خامنه ای و نهادهای غیر منتخب تحت نظارت او از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اقدام به خرابکاری های شدید و مانع تراشی برای شکست برنامه های اصلاحی محمد خاتمی کردند. هنگامی که در سال ١۹۹۹، رژیم تصمیم گرفت مطبوعاتی را که خاتمی محتاطانه آزاد کرده بود، دوباره سرکوب کند، ما در ایران شاهد شرایط مشابهی بودیم که در میدان "تیان آن من" پکن رقم خورد. من همراه با هزاران دانشجوی دیگر در اعتراض به سرکوب مطبوعات توسط حاکمیت نظام اسلامی، به خیابان ها آمدم. اما نیروهای امنیتی و شبه نظامیان بسییجی با خشونتی بی سابقه این جنبش بزرگ دانشجویی را سرکوب کردند. آنها به خوابگاه های دانشگاه هجوم بردند و تظاهرکنندگان را شدیداً مورد ضرب و شتم قرار دادند. حتی چند دانشجو را از پشت بام خوابگاه به خیابان پرت کردند.

علی واعظ در این بخش از مقاله، تلاش می کند تا تصمیم خود مبنی بر ترک ایران و رفتن به خارج را پس از إتمام بخشی از تحصیلات دانشگاهی در ایران توجیه کند. وی در ادامه تحصیل و کار در خارج از کشور، خصوصاً در آمریکا شخصی بسیار موفق است. من از برگردان تمامِ این بخش از مقاله که به شکل یک "اتو بیوگرافی" نوشته شده، به دلیل طولانی شدن مطلب، صرف نظر کرده ام. او می گوید:

«پس از فارغ التحصیلی، من با یک تصمیم دشوار روبرو شدم: در کشور بمانم یا بروم. ایران خانه من و تنها کشوری بود که می شناختم. اما کشوری بود که اجازه مشارکت سیاسی را به من نمی داد، نمی توانست آرزوهای حرفه ای من را برآورده کند و بی وقفه مرا به خاطر اعتقادات و سبک زندگی ام مورد آزار قرار می داد. سرانجام در سال ٢٠٠٢ برای ادامه تحصیلات تکمیلی، ایران را ترک کردم و به سوئیس رفتم. سالانه صدها هزار فارغ التحصیل دانشگاهی از ایران مهاجرت می کنند و همین تصمیم را می گیرند. بر اساس نظرسنجی اخیر، ۷۱ درصد از دانشجویان دانشگاه های کشور دیدگاه بدی نسبت به آینده ایران دارند و ٨۵ درصد خواهان مهاجرت به خارج از کشور هستند. در جریان اعتراضات اخیر، شخصی بر روی دیواری نوشت: «ما به غیر از غل و زنجیرمان چیزی برای از دست دادن نداریم »، و این شعار چشم انداز تیره جوانان در دانشگاه های ایران را به تصویر می کشد.

البته بعد از خروح من از کشور، ایرانی ها به مبارزه ادامه دادند. در سال ٢٠٠۶، زنان ایرانی کمپین جمع آوری یک میلیون امضا را به راه انداختند. کمپینی که خواست آن لغو قوانین تبعیض آمیز بود. رژیم - که حتی مدنی‌ترین شکل های اعتراضی را هم در نمی تابد - فعالان و رهبران جنبش را تحت تعقیب قرار داد و در نهایت این جنبش را نابود کرد.

چند سال بعد، شورای نگهبان( نهادی از رژیم که بر انتخابات نظارت می‌کند) در رقابت‌های ریاست‌ جمهوری سال ٢٠٠۹ برای اطمینان از انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور افراطی و محافظه‌کار ایران، اقدام به تقلب کرد. این تقلب، منجر به هشت ماه تظاهرات گسترده در ایران شد. در روزهای آغازینِ این اعتراضات، سه میلیون نفر در سکوت در خیابان های تهران راهپیمایی کردند. اما رژیم یک بار دیگر مشت آهنین خود را پایین آورد و آنچه به جنبش سبز معروف شد را پراکنده و خاموش کرد. رهبران آن در بازداشت خانگی قرار گرفتند و امروز هنوز در آنجا باقی مانده اند...»

جمهوری اسلامی با انصرف از شنیدن حرف مردم، با باورکردن دروغ های تبلیغاتی خود، و با برخورد با همه راه های مسالمت آمیز برای تغییر به جز اعتراض، با دست خود، زمینه های ایجاد یک خیزش بزرگ را برای تغییرات اجتماعی در ایران هموار کرده است. با این حال، هیچ نشانه ای از انشعاب در سطح بالای حاکمیت مشاهده نمی شود و تا امروز هیچ ریزش قابل توجهی را تجربه نکرده است. بر خلاف حکومت شاه، نخبگان جمهوری اسلامی ویلاهایی در کوت دازور، آلپ سوئیس یا کالیفرنیای جنوبی ندارند که بتوانند به آنجا فرار کنند. همچنین هیچ کس به آنها وعده نجات، یا عفو در دوران پس از جمهوری اسلامی را نمی دهد. برای رژیم آسان‌تر است که به جای دیدن نقش خود در آیینه، ادعاهایی خود مبنی بر اینکه اعتراضات کنونی توطئه بزرگی است که توسط خارجی‌ها سازمان‌دهی شده را دائماً تکرار کند.

آیا به جنگ ما ملحق می شوید؟

علی واعظ در توصیف گروه های اصلی جنبش کنونی که در برابر جمهوری اسلامی قرار گرفته اند به یک گروه داخلی موسوم به نسل سومی ها و اپوزیسون ایرانی مقیم خارج از کشور اشاره می کند. به نظر وی نسل دومی ها گروه دیگری را در داخل تشکیل می دهند که با جوانان درگیر در این چنبش همدلی دارند؛ اما به لحاظ محافظه کاری هنوز وارد گود نشده اند، او بر این اعتقاد است که بدون پیوستن آنها کار جنبش دشوار خواهد بود، خصوصاً در شرایطی که گروه حامیان و هوادران رژیم اسلامی، به سهولت میدان را رها نمی کند و در برابر جنبش مقاومت خواهد کرد:

«... در برابر نظام اسلامی، مردم ایران ایستاده اند. گروه دیگری هم وجود دارد که از رژیم اسلامی حمایت می کند. در کل می توان آنها را به چهار گروه مختلف تقسیم کرد:

در خط مقدم، انقلابیون قرار گرفته اند. این گروه عمدتاً از جوانان و نوجوانان تشکیل شده است. آنان احتیاط را به باد و روسری خود را به شعله های آتش سپرده اند. حتی اگر به نظر برسد که آنها در اقلیت هستند، به نظر نمی رسد که آنها تمایلی به تسلیم شدن داشته باشند. آنان علیرغم نسل من(نسل دومی ها) که والدینشان (نسل اولی ها) که انقلاب را به یاد دارند و می دانستند که تغییرات بنیادی اغلب با رنج و غم حاصل می شود، ریسک گریز نیستند. در واقع آنان به نحو قاطعانه ای راه خود را در مقابله با رژیمی که آینده‌شان را از آنها سلب کرده از پدران و پدربزرگ‌هایشان جدا کرده اند.

این نسل که در بوته ناامیدی پرورش یافته است، اکنون به دنبال بازپس گیری دنیای از دست رفته خود از متعصبانی است که او آنها را دشمن خطاب می کند. شعار: «دشمن ما همین جاست. دروغ می‌گن وقتی می‌گن آمریکا است» این احساس رابازتاب می دهد. آنها درجه بسیار بالایی از خلاقیت را در اعتراضات اخیر از خود نشان داده اند، جنبشی را به راه انداخته اند که رهبر ندارد، جنبشی خودجوش، بی شکل، و "َاَتُمیزه" شبیه به بازی "واک اِ مول Whac A Mole Game " که درهم شکستن آن برای نیروهای سرکوبِ رژیم بسیار دشوار است.

گروه دوم شامل اشخاصی می شود که با جوانان انقلابی همدلی دارند اما هنوز به طور کامل بسیج نشده اند. این گروه عمدتاً از طبقه متوسط چامعه ​​تشکیل شده است. بیشتر آنها میان سال هستند و در غیاب یک بدیل مناسب برای حاکمیت، نسبت به تغییرات بنیادی تا حدودی محافظه کار هستند. آنان از عواقب احتمالی مبارزه با رژیم در خیابان ها نگران هستند، این نگرانی تا حدی به این دلیل می تواند باشد که پس از سال ها تحریم و سوءمدیریت اقتصادی، اندوخته کمی برای آنها باقی مانده و آنان نمی توانند مخاطره یک رویارویی طولانی و پرهزینه با رژیم اسلامی را تحمل کنند. آنان عمدتاً به نسلی تعلق دارند که به قول ویکتور هوگو، شاعر و نویسنده معروف فرانسوی « به استراحت و آرامش فکر می کند؛ خواستار صلح است...از رویدادهای بزرگ، خطرات بزرگ، ماجراهای بزرگ، و از مردان بزرگ...ما به اندازه کافی دیده ایم.»

این گروه یک برهان ریاضی برای جنبش ایجاد کرده است. اگر اعتراضات به یک توده بحرانی نرسد و دیدگاه مثبتی برای آینده ایجاد نکند، بعید است که اکثریت خاموش جامعه به آن بپیوندند. با این حال، رسیدن به آستانه ممکن نخواهد بود مگر اینکه این گروه به جنبش جوانان ملحق شوند. در آینده نزدیک، محرک دیگری می تواند وارد شود و محاسبات را تغییر دهد و این نسل را به خیابان ها بیاورد. اما شرایط هنوز به آن نقطه نرسیده است.

در گروه سوم، عناصر هوادار رژیم قرار دارند که در وضعیت موجود منافع ایدئولوژیک یا مالی دارند. اگرچه این گروه یک اقلیت مطلق و نسبتاً کوچک هستند، اما برخلاف سلطنت‌طلبان که در سال‌های ١۹۷٨ و ١۹۷۹ برای مبارزه با اسلام‌گرایان به خیابان‌ها نیامدند، آنان آماده اند تا برای دفاع از شیوه زندگی و منافع خود به خشونت متوسل شوند. این موضوع، خطر درگیری درونی بین اقشار مختلف جامعه را افزایش می دهد.

در نهایت، ایرانیان مقیم خارج هستند. گردهم آیی آنان در ماه های اخیر در چهار دهه گذشته بی سابقه بوده است. آنان با برپایی گردهم آیی های متعدد- دربسیاری از کشورهای جهان- از هموطنان رنج‌دیده‌ خود در ایران حمایت کرده اند. آنان با تلاش های خود افکار عمومی جهانی را نسبت به سرکوب و وحشتی که رژیم اسلامی علیه مردم ایران مرتکب می شود روشن کرده و حمایت بین المللی را برای آرمان معترضان ایرانی به دست آورده اند. با این حال آنها در گروه های مختلفی هستند و دیدگاه‌های آن در مورد چگونگی گذار از جمهوری اسلامی و رسیدن به دموکراسی نه تنها با یکدیگر متفاوت است، بلکه دیدگاه های یکدیگر را بر نمی تابند. ناکامی آنها در نزدیک شدن دیدگاه هایشان در باره ایران آینده - و اتخاذ رویکردی بزرگ در مبارزه با جمهوری اسلامی - منجر به چندپارگی در میان اپوزیسیون ایرانیان مقیم خارج شده است.

جنبشی که شعار اصلی آن نمی‌تواند کثرت‌گراتر و مترقی‌تر از شعار «زن، زندگی، آزادی» باشد، توسط برخی از اعضای گروه های اپوزیسیون ایرانیان مقیم خارج مبدل به ابزاری برای تسویه حساب با یکدیگر در باره نحوه انتخاب رهبری این جنبش در خارج از کشور شده است. »

علی واعظ ضمن نگرانی از مشکلاتی که در جهت همدلی و اتحاد بین گروه های اپوزیسیون مقیم خارج بروز کرده است، بر این باور است که در برخی زمینه ها از جمله ادامه گفتگوهای هسته ای و انتظارات از آمریکا و غرب، بین مخالفان در داخل و خارج ار کشور اختلاف نگرش و نا هماهنگی وجود دارد:

« تشخیص این موضوع که تا چه اندازه اهداف تبیین شده از سوی اپوزیسیون ایرانیان خارج از کشور مورد حمایت در داخل کشور است، مشکل است. برای مثال، به نظر نمی رسد که معترضان ایرانی در داخل ایران خواستار توقف مذاکرات هسته ای با ایران یا اخراج دیپلمات های ایرانی شده باشند. برعکس، خواست معترضان داخل کشور برای برگزاری رفراندوم در باره نظام سیاسی آینده ایران در خارج منعکس نمی شود.

بسیاری ازاعضا و یا هواداران اپوزیسیون ایرانیان خارج از کشور از ایالات متحده می خواهند که برای استقرار دموکراسی در ایران تلاش های بیشتری انجام دهد و مثلاً همان کاری را انجام دهد که غرب در اوایل دهه ١۹۹٠ برای استقرارِ دموکراسی در آفریقای جنوبی انجام داد. آنها اما به این موضوع فکر نمی کنند که رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی به جای سرپیچی از غرب به غرب متکی بود، یا اینکه مخالفان رژیم اسلامی امروز شخصی مانند نلسون ماندلا ندارند و یا به همان اندازه مهم دربین رهبران رژیم اسلامی شخصی مانند "فردریک ویلم دکلرک" وجود ندارد. آنها همچنین نمی‌دانند که تغییرات انقلابی در ایران در سال ١۹۷۹، تونس در سال ٢٠۱۱ و مصر در سال ٢٠۱۱ ناشی از تحریم‌ها یا انزوای تحمیلی آمریکا علیه این کشورها نبوده است. در مقابل، ابراز تمایل واشنگتن برای خلاص شدن از شر رهبران سوریه در سال ٢٠۱۱ و در ونزوئلا در سال ٢٠۱۹ نتیجه مثبتی نداشته است. و تلاش ایالات متحده برای ایجاد یک نظم جدید در عراق مسلماً یک فاجعه بزرگ بود.»

حقیقت ناخوشایند این است که مردم ایران برای رهایی [از رژیم اسلامی] باید فقط روی خود حساب کنند. خارجی ها اکثرا نظاره گر هستند.

«این بدان معنا نیست که ایالات متحده هیچ کمکی نمی تواند انجام دهد و دولت بایدن اقدامات مهمی انجام داده است. آمریکا با معترضان ایرانی در بالاترین سطوح ابراز همبستگی کرده، وضعیت اسفبار آنها را در مجامع بین المللی روشن کرده و تلاش کرده تا رژیم اسلامی را در سطح بین المللی منزوی بکند. واشنگتن از سلاح تحریم ها هم برای مجازات رژیم و هم برای کمک به مردم عادی ایران استفاده کرده است: تشدید محدودیت ها علیه ناقضان حقوق بشر و کاهش آنها برای تسهیل دسترسی مردم ایران به فرآیند اطلاعات در میان تلاش های دولت آمریکا بود، در حالی که رژیم اسلامی برای قطع ارتباط مردم با جهان تلاش می کند. دولت بایدن به دنبال ایجاد تعادلی ظریف در ارتباط با ایران است. مانند دولت اوباما در سال ٢٠٠۹ خود را کنار نکشیده است، اما مانند دولت ترامپ در سال ٢٠۱۹ اعلام نمی کند که سیاست تغییر رژیم را دنبال می کند.

آمریکا ملاحظات دیگری نیز در ایران دارد. این کشور نمی تواند برنامه هسته ای تهران را نادیده بگیرد، برنامه ای که اکنون بیش از هر زمان دیگری به ساخت سلاح هسته ای نزدیک شده است، یا سرنوشت سه شهروند آمریکایی که در ایران گروگان مانده اند. با این حال، اگر واشنگتن با مقامات جمهوری اسلامی معامله کند، در داخل و خارج آمریکا به خاطر نجات رژیمی که به نظر می رسد در شرایطی بحرانی قرار دارد، مورد انتقاد قرار خواهد گرفت . در عین حال، عدم مشارکت آمریکا در دیپلماسی هسته ای ممکن است رژیم ایران را به عبور از خط قرمز ها و توسعه سلاح هسته‌ای به عنوان عامل بازدارنده نهایی در برابر تهدیدات محسوس خارجی و داخلی رژیم سوق دهد. رویکردی که نه به صلح جهانی و نه به استقرار دموکراسی در ایران کمک می‌کند. مداخله نظامی ایالات متحده یا اسرائیل برای متوقف کردن حرکت رژیم اسلامی به سمت تسلیحات هسته‌ای می‌تواند رژیم را برای دستیابی به این تسلیحات مصمم‌تر نماید. در همین حال یک مداخله نظامی می تواند به امنیتی شدن و نظامی‌تر شدن بیشتر فضای داخلی ایران بیانجامد، و بی‌ثبات کردن منطقه را بدنبال داشته باشد. یک حکومت مجروح شده به امید بدست آوردن مشروعیتی که پیش تر از دست داده اقدام به ضد حمله می کند تا اشخاص و کشورهای زیاد تری را در این راه با خود همراه کند.

به سختی می توان این موضوع را بررسی کرد که بحران هسته ای چگونه می تواند به انتقال ایران و رفتن این کشور به سمت دموکراسی کمک کند.»

رویارویی غیر قابل اجتناب بین مردم ایران و رژیم اسلامی حاکم

« پیش بینی اتفاقات بعدی یک کار اشتباه است. رژیم اسلامی تا کنون تمامی تلاش های خود را برای توقف تظاهرات اعتراضی انجام داده است. رژیم اسلامی به این امید که جنبش را خاموش کند، و برای جلوگیری از تجمعات توده های مردم ، سرکوب های خشونت آمیزی انجام داده است. رژیم تلاش کرده است تا استان‌های پیرامونی را - جایی که اقلیت‌های قومی ایران که با آنها بدرفتاری می‌شود عمدتاً زندگی می‌کنند - به سوی رادیکال‌ شدن هدایت کند تا ترس از درگیری‌های داخلی را در اذهان عمیق‌تر کند. رژیم اسلامی از طریق گفتگو با برخی از چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب و دامن زدن به درگیری‌ها بین گروهای اپوزیسیون خارج از کشور تلاش کرده است تا جنبش را دچار تفرقه کرده و تسخیر کند. رژیم برای القای ترس بین تظاهر کنندگان، چند تن از معترضان را اعدام کرده است. اما با همه این تلاش ها در بهترین حالت، رژیم اسلامی در حال زمان خریدن است تا رویارویی اجتناب ناپذیر[ نهایی] بین حکومت و جامعه ایران را قدری به تأخیر بیاندارد.

مردم ایران طی ٤٤ سال گذشته تغییر کرده اند. اما جمهوری اسلامی نتوانسته خود را با این روند تطبیق بدهد. رژیم اسلامی قادر به پذیرش اشتباهات گذشته خود نیست و نمی تواند خود را اصلاح کند، زیرا از این موضوع واهمه دارد که قبول اشتباهات موجب فشار بیشتری از پایین به بالا و از خارج می شود. از سوی دیگر، اپوزیسیون ایرانیان خارج از کشور می گوید که مبارزه علیه رژیم اسلامی بیشتر به یک ماراتن و نه یک مسابقه دو سرعت شباهت خواهد داشت. این اپوزیسیون به دنبال یک کارزار فشار حداکثری و انزوای بیشتر به امید تسریع در سقوط رژیم است. به نظر می رسد نتایج این فشار ها بر بافت اجتماعی مردم ایران -از بالا، از طرف رژیم حاکم و از خارج - از سوی طرفینِ درگیر مورد بررسی قرار نگرفته است. همچنین هیچ دریچه ای که مانع از وخامت بیشتر روابط بین جمهوری اسلامی با غرب بشود، وجود ندارد. تنش بین هر دو طرف دائماً در حال افزایش است: جمهوری اسلامی با تقویت برنامه هسته‌ای خود و کمک به روسیه در جنگ تجاوزکارانه علیه استقلال اوکراین، و غرب با تشدید تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی به افزایش تنش ها دامن می زنند.

اکنون هراس دارم که رویای من برای ایجاد یک ایران دموکراتیک، آبادتر و آزادتر با آویزان کردن هر جوان دیگر به چوبه دار، با گسترش تحریم های جدید و سیاست فزاینده نفاق و نفرت دورتر شود. نمی دانم، ولی امیدوارم که این لحظه های وحشت آور ادامه نیافته و مبدل به وحشت بی پایان در ایران نشود. اما یک چیز که در باره آن مطمئن هستم: هیچ چیزی هرگز مثل قبل نخواهد بود.»



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy