در آستانهی چهل و چهارمین سالگرد ۲۲ بهمن ۵۷ هستیم و همزمانی با قیام «زن، زندگی، آزادی» که میرود ساختار دیکتاتوری و هر گونه تبعیض را در ایران فرو بریزد. قیامی که پس از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در تهران و خاکسپاری او در سقز در ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ شروع شد و مردم معترض در سراسر ایران بپا خاستند و بسیار روشن، مصمم و شجاعانه تا پای جان ایستاده و خواهان پایان دادن به حاکمیت ستمکار، سودمحور، سراسر تبعیض، ارتجاعی و اسلامی ایران شدهاند. این قیام تحسین برانگیز میرود که به پنجمین ماهگرد خود نزدیک شود و مردم معترض و شجاع ایران زیر تیغ سرکوبهای وحشیانهی نیروهای سرکوبگر، هم چنان ایستادهاند و بیش از پانصد جان عاشق را فدا کردند و نزدیک به بیست هزار نفر زندانی شدهاند و همزمان با خانوادههایشان زیر شکنجههای طاقتفرسا و اعترافگیریهای اجباری این حاکمیت ستمگر هستند. تعداد زیادی نیز در این قیام مجروح شدهاند که آمار روشنی در دسترس نیست و تعدادی از این عاشقان مبارز نیز چشمهای زیبا و درخشان خود را از دست دادهاند، ولی حاضر نیستند سکوت کنند و شجاعانه همراهیشان را با قیام اعلام میکنند.
هرچند با سرکوبهای وحشیانهی حاکمیت اسلامی به نظر میرسد که شعلهی این اعتراضات کمسو شده، ولی این قیام سر ایستادن ندارد و بی تردید به زودی شاهد خیزش گستردهی مردم معترض و انقلابی در سراسر ایران خواهیم بود. همین روزها نیز هر روز شاهد اعتراضهای اقوام و ملیتهای تحت ستم، خانوادههای کشته شدگان و زندانیان سیاسی، کارگران، معلمان، دانشجویان و هنرنمایی زنان و مردان برابریخواه در سراسر ایران هستیم و به قول بیانیهی جمعی از زنان مبارز داخل کشور، «طوفانی سهمگین در راه است.»[1].
در این برههی حساس تاریخی، لازم است که مسایل را خیلی روشن و شفاف بیان کنیم تا بتوانیم نقشهی راه سرنگونی جمهوری اسلامی را به درستی ترسیم کنیم. این نکته را نیز در ابتدا بگویم که قصد توهین به افراد، سازمانها یا رسانهها را ندارم زیرا توهین کردن را روشی غیر سازنده و غیر دموکراتیک میدانم که از سر ناتوانی و عکسالعملی است، ولی معتقدم لازم و ضروری است که با نگاه نقادانه، مستدل و بیپروا کنش و نقد فعال داشته باشیم تا دوباره مارگزیده نشویم و بتوانیم به آزادی واقعی و جامعهای دموکراتیک، عادلانه و به دور از هرگونه تبعیض دست یابیم.
منظور از دیکتاتوری نوین چیست؟
به باور من، حکومت مورد نظر رضا پهلوی و مریدان و همراهان او که وعدهی آن را هر روزه از طریق رسانههای پر بیننده به مردم ایران میدهند، همان دیکتاتوری است که رنگ و لعاب دموکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم دارد، ولی در حقیقت تمامیتخواهی است که آن را «دیکتاتوری نوین» نام میگذارم، زیرا خواست اصلی این قیام که رفع هرگونه تبعیض است را نادیده میگیرند. اگر توجه کنید اغلب پادشاهیخواهان با نگاه مردسالاری شعار «مرد، میهن، آبادی» را در برابر شعار «زن، زندگی، آزادی» قرار دادهاند، زیرا نگاهشان به «برابری» کلیشهای و فقط جنس افراد است نه ماهیت رفع تبعیض نهفته در این شعار. آنها نگاهشان به آزادی نیز آزادی در زمان پهلویهاست که از بالا با زور حجاب را برداشتند و زنان را در برخی پستها به کار گماردند. آنها «زندگی» را نیز در حد تشکیل خانواده و فرزندآوری آن هم توسط یک زن و یک مرد میدانند و در این میان نه تنها جامعهی رنگین کمانی حذف میشوند، بلکه مفهوم عمیق «زندگی» نهفته در این شعار که مقصود زندگی عادلانه و بدون تبعیض است را نادیده میگیرند. میتوانید به تعریف فرح دیبا (پهلوی) از این شعار مراجعه کنید. نگاه آنها از «آبادی» نیز توسعهی بی رحمانهی سرمایهداری است که اختلاف طبقاتی را افزون میکند. تأکیدشان بر «میهن» نیز یعنی یکپارچگی به شکلی که حقوق ملیتهای تحت ستم حذف شود. در پیام سال نو میلادیشان نیز دیدیم که شعار اصلی این قیام «زن، زندگی، آزادی» را حذف کردند. علت هم این است که آنها در حال حاضر مسالهشان تنها نزدیک شدن به همدیگر برای جلب توجه قدرتهای بزرگ است و برای این نزدیکی به راحتی میتوانند مطالبات اصلی قیام را برای خشنودی قدرتها و افرادی چون رضا پهلوی قربانی کنند و این رویکرد بسیار خطرناک است و هوشیاری بیشتر ما را میطلبد. آنها مدام در مصاحبههای مختلف خود میگویند که در شرایط کنونی تنها باید به براندازی فکر کنیم و اختلافها را بگذاریم برای بعد، ولی هیچ برنامهای برای براندازی مورد نظر خود ارایه نمیدهند و خام خیالانه تصور میکنند که با جمع شدن چند نفر آن هم بدون برنامه و نقشهی راه و بدون داشتن سازمان، حزب و تشکیلات و تنها از طریق گفت و گو با یکدیگر و ملاقات با لابیهای قدرت و چانیزنی با آنها، میتوانند به مقصود خود برسند. این افراد یا نمیدانند یا میدانند و خودشان را به کری و کوری زدهاند که حتی توجه لابیهای قدرت به آنها زمانی بیشتر شد که قیامی بزرگ در ایران به راه افتاد، وگرنه مدافعان حقوق بشر و همچنین براندازان سالهاست که در این نشستها در حال گفتوگو و فشار به قدرتها و نهادهای سازمان ملل و غیره برای توجه جامعهی جهانی به نقض حقوق بشر یا خواست براندازی در ایران هستند.
رضا پهلوی ادعا میکند که در طی این سالها برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران فعالیتهای بسیاری کرده است. فرض را بر این میگذارم که درست میگوید، هرچند ادعایش را بنا به خروجی عملکرد وی قبول ندارم زیرا علیرغم داشتن مریدانی به گرد خود تا به حال نتوانسته است حزب یا سازمانی با ساختار تعریف شده و نقشهی راه و برنامه برای سرنگونی حاکمیت ایران فراهم کند. به نظر میرسد که ایشان و خانوادهاش دغدغهی گذران زندگی و مشکلات سایر فعالان سیاسی در تبعید را هم نداشتهاند که اغلب با مشکلات بسیار پناهندگی گرفته یا از طریق کار یا برای تحصیل و با تلاش بسیار مهاجرت گرفتهاند. بنابراین او و همراهان او لازم بود که پرسشهای زیر را تا به حال پاسخ داده باشند. افراد دیگری نیز که قرار است با ایشان همراه شوند نیز لازم است به این پرسشها پاسخ دهند: ۱) رضا پهلوی و همراهان او چگونه میخواهند از جمهوری اسلامی گذر کنند و چه برنامهای هماکنون برای طی این مسیر دارند؟ ۲) در گفتوگو با قدرتها چه خواسته هایی را میخواهند مطرح کنند؟ ۳) نقش قدرتها در گذار از جمهوری اسلامی چه قرار است باشد؟ ۴) مردم و جنبشها در این میان چه نقشی دارند؟ ۵) در صورت براندازی مورد نظر آنها، در خلع قدرت چه برنامهای دارند؟ ۶) مجلس موسسان مورد نظر آنها چگونه قرار است تشکیل شود؟ ۷) نقش رضا پهلوی و همراهان او در این مبان چیست؟ ۸) رضا پهلوی در جایگاه پسر شاه سابق، چه زمانی و چگونه قرار است راجع به سرکوب و سانسور دوران محمدرضا پهلوی موضع گیری کند و درباره داراییهای به جای مانده از سلطنت پهلویها به مردم پاسخگو باشد؟
اما من هر چه از رضا پهلوی دیدم و شنیدم همه کلیگویی است. علت کلیگوییهای او نیز از منش دموکراتیک وی (به گفتهی مریدانش) بر نمیخیزد، بلکه میخواهد بین دو صندلی بنشیند تا بتواند آرای مختلف را به سوی خود جلب کند و جایگاهی سمبلیک و فرادستی برای خود بسازد. همانگونه که مریدان روحالله خمینی او را «امام امام» نامیدند تا جایگاه ویژهای برای وی قایل شوند تا کسی جرأت انتقاد به او را نداشته باشد، با «شاهزاده شاهزاده» خطاب کردن رضا پهلوی نیز او را در چنین جایگاهی فراتر از همه میخواهند بنشانند. مریدان ایشان خیلی دلشان میخواهد که او بدون اما و اگر و قدرتمند برای شاه شدن فعالیت کند و به نظر میرسد که آنها نیز از بین دو صندلی نشستن رضا پهلوی خسته شدهاند، ولی تمام تلاش خود را با تبلیغ گسترده و حتی ناسزا به چپها و دیگر فعالان انجام میدهند تا او را در چنین جایگاهی بنشانند. برخی که شاید از سر ناچاری در انتخاب بین بد و بدتر به او دل بستهاند نیز از بین دو صندلی نشستن او و نداشتن مواضع روشن و فردیت بخشیدن به او نگرانند. کارزار «من وکالت میدهم» با تعداد چهارصد و پنجاه هزار امضا پس از سه هفته، مؤید این نظر است. چون مردم آگاه شدهاند و به راحتی وارد این بازیهای بی سر و ته نمیشوند. آتش شاهکرمی خاله زنده یاد نیکا شاهکرمی به زیبایی در اینستاگرام خود نوشت: «من چک سفید امضا به هیچکس نمیدهم». همین روزها نیز در اتاقی مجازی با این عنوان بودم «وکالت میدهیم یا نمیدهیم، مساله این نیست» و خانم جوانی جمله بسیار پر معنایی گفت: «انقلاب زن، زندگی، آزادی برخاسته از رفع انواع تبعیض است و انتخاب رضا پهلوی به عنوان ژن برتر پسر شاه، عین تبعیص است و باید به شدت جلوی این تبعیض آشکار ایستاد». نکته بسیار مهمی در این گفتهها بیان شده است. واقعیت این است که قیام «زن، زندگی، آزادی» از کردستان و علیه رفع هر گونه تبعیض و بیعدالتی برخاست و یک فرد که منشاء تبعیض است و مدام او را شاهزاده خطاب میکنند، بی تردید نمیتواند نمایندهی مردم ایران باشد. البته رضا پهلوی گفته من هیچ گاه خودم را شاهزاده معرفی نکردهام، ولی او نه تنها مدافعاناش را از به کار بردن این لقب تبعیضآمیز نقد و منع نکرده، بلکه خودش را بالاتر و منجی مردم ایران معرفی میکند.
خیلی شفاف بگویم، به نظر من، رضا پهلوی توانایی شاه شدن را هم ندارد. خودش و خانوادهاش و مریدان با تجربهاش نیز این را میدانند و به همین دلیل، دلش میخواهد که در آینده شاه سمبلیک ایران شود و زندگی اشرافی با تشریفات حکومتهای پادشاهی را داشته باشد و خودش و خانوادهاش از مزایای زندگی اشرافی و در قدرت بودن و تعظیم و تکریم و دست بوسی لذت ببرند، ولی نیاز به کار جدی شبانه روزی برای مدیریت کشور هم نداشته باشند. به همین دلیل معتقدم خیلی نباید نگران این مساله باشیم که او میخواهد سلطنت کند، ولی این نگرانی شدید وجود دارد که ایشان و همراهان او بخواهند از یک سو با قدرتهای بزرگ و از سوی دیگر با بخشی از سران جمهوری اسلامی از جمله سپاه، ارتش و وزارت اطلاعات و غیرو مذاکره کنند و بنا به میل و اعتقادات خود جا به جایی قدرت را انجام دهند و این بسیار خطرناک است و انقلاب و جنبشهای مردمی در ایران را به طور کامل از بین خواهند برد. متأسفانه برخی از چهرههای به تازگی شناخته شده و پر سر و صدا و سلبریتیها که در میان مردم نیز دارای محبوبیت هستند نیز در این راه همدست وی شدهاند چون نگاهشان به انقلاب همین گونه است. همانها که تا دیروز از به کار بردن کلمهی «انقلاب» وحشت داشتند و دنباله رو اصلاحطلبان بودند و حالا آنچنان از «انقلاب» دم میزنند که آن سرش ناپیداست، ولی آن سرش پیداست؛ پومپئو، مکرون و حتی ناتانیاهو و امثال آنهاست. هدف وسیله را توجیه میکند، سیاست امروز نیز نیست و سالها طیفهایی از جریانات سیاسی در ایران چنین رویکرد فاجعه باری را دنبال کرده و صدمات جبران ناپدیری را به مردم ایران زدهاند و امروز به روشنی میبینیم و باز هم درس نمیگیریم. متأسفانه جنبشها و مردم نیز وسیلهای هستند تا این طیفها به مقصود خود برسند، حتی به قیمت قربانی کردن مطالبات همان مردم و وافعا برماست که نقادانهتر و مسئولانهتر مسایل پیرامونی را ارزیابی کنیم.
در این میان رسانههای پر بیننده و قدرتمند نیز همدست تمام عیارشان شدهاند و لحظه به لحظه و هر روز خوراک به جامعه تزریق می کنند. تلویزیونها و رادیوهایی که در دورترین نقاط روستاهای ایران در دل مردم نفوذ کردهاند. همانها که کارزار «وکالت می دهم» به رضا پهلوی را نیز داغ کردند برای اینکه بتوانند آقازادهی شاه سابقشان را به خورد مردم مبارز کف خیابان بدهند، ولی خوشبختانه موفق نشدند چون مردم دیگر حاضر نیستند چک سفید امضا کنند، ولی این رسانهها به طرق دیگر و لحظه به لحظه مردم را بمباران رسانهای میکنند تا شاید بتوانند جمعی متحد برای براندازی حکومت بسازند. غافل از آنکه به جای ایجاد همبستگی میان معترضان در کف خیابانهای ایران و در خارج از کشور، دارند معترضان را به جان همدیگر میاندازند. یادش به خیر مادرم میگفت در زمان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ برای سرنگونی دولت مصدق، عدهای صبح شعار میدادند درود بر مصدق و بعداز ظهر شعار میدادند مرگ بر مصدق. ما از خاندان پهلوی تجارب تلخ جبران ناپذیری داریم که با کمک قدرتهای بزرگ، مردم را به جان همدیگر انداختند تا از آب گلآلود ماهی خودشان را صید کنند و مسالهشان آزادی و رهایی و برابری مردم نبوده و نیست. این رویه تنها به پهلویها و مدافعان پادشاهی هم محدود نمیشود، خمینی و مدافعان او نیز همین کار را با سوءاستفاده از دین و بسیار فریبکارانهتر و با کمک رسانههای پر بینندهی دولتی و بینالمللی انجام دادند و با شعار آزادی و استقلال و آب، برق و مسکن مجانی و اینکه روحانیت حکومت نخواهد کرد و همه حتی کمونیستها آزادند، مردم و حتی فعالان سیاسی را فریب دادند و بلافاصله سرکوب و کشتار مخالفان و فعالان سیاسی را شروع و هر آنچه مردم پس از سالها مبارزه به دست آورده بودند را بر سرشان خراب کردند.
در لحظهی کنونی پادشاهیخواهان که رؤیای حکومت پهلویها را در سر می پرورانند و تصور میکنند فعالان سیاسی حکومت اسلامی را بر سر کار آورد، آشکارا از همین حالا شروع کردهاند و با خشونت به فعالان سیاسی چپ در خارج از کشور به شکل کلامی و فیزیکی حمله میکنند. حتی برخی رسانههای پر بیننده در این راه همدستشان شدهاند و به طرق مختلف به چپها حمله می کنند. به ویژه به چپهای مستقل که حاضر به مماشات با قدرتها نیستند. آنها به خوبی میدانند که در میان زندانیان سیاسی، دانشجویان، کارگران، معلمان، زنان، مادران دادخواه و در شهرهای مرزی به ویژه در کردستان که قیام «زن، زندگی، آزادی» از آنجا برخاست، بسیاری چپ و دموکرات هستند و از این وضعیت خوششان نمیآید و این همان دیکتاتوری نوین رضا پهلوی و مدافعان اوست که به کمک رسانههای پر بیننده میخواهند به خورد انقلاب بسیار مترقی و بینظیر کنونی مردم ایران بدهند و باید بسیار هوشیار باشیم و زنگها را به صدا در آوریم. اگر رضا پهلوی و مریدانش به طور شفاف بگویند که ما حکومت پادشاهی میخواهیم، تکلیف ما و مردم ایران با آنها روشن خواهد بود، ولی آنها با شعار دموکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم مردم را فریب میدهند زیرا میدانند بنیادشان بر مبنای تبعیض و استفاده از رانت حکومتی و پول و ثروت و ابزارهای قدرتمندان است.
همچنان که جمهوری اسلامی یک دیکتاتوری نوین است. از یک سو نام جمهوری را بر خود گذاشته تا هر زمان به رأی مردم نیاز دارد از آن استفاده ابزاری کند و مردم ایران و جامعهی بینالمللی را فریب دهد و از سوی دیگر نظامی اسلامی و فاشیستی با ولایت مطلقه فقیه با انواع تبعیضهاست. دیکتاتوری نوین رضا پهلوی نیز از همین جنس، ولی کمی مدرنتر است. به ظاهر به سکولاریسم باور دارند، ولی حق تعیین سرنوشت را به رسمیت نمی شناسد. به برابری حقوق زنان از بالا و دستوری اعتقاد دارند، نه رفع هر گونه تبعیض توسط جنبشهای مستقل و مردمی. تصور میکنم با آموزش به زبان مادری نیز مخالفند و برای همین مدام بر یکپارچگی تأکید و ملتهای تحت ستم را تجزیه طلب میخوانند. رضا پهلوی اگر حزب خود را تشکیل دهد و برنامههایاش را بنویسد حداقل میدانیم با چه کسی و با چه برنامهای طرف هستیم، ولی این کار را انجام نمیدهد چون نمیخواهد مواضع خود را روشن و شفاف کند و این نشانه ی بارز دیکتاتوری است. علت هم این است که رضا پهلوی به خوبی میداند که مدافعان او حداقل در لحظه کنونی، بسیار نیستند زیرا نه مردم، مردم پنجاه سال پیش هستند و نه دسترسی به اطلاعات مانند گذشته است. مردم بسیار آگاهتر شدهاند و به کمک اینترنت و با یک جستجو و تحقیق ساده میتوانند تاریخچه و عملکرد دیکتاتورها را به دست آورند.
کند و کاوی کوتاه در عملکرد رسانههای پر بیننده!
این روزها بسیاری از مصاحبهها در این باره را گوش دادم تا نگاهها را دقیقتر بسنجم و بخشهایی از مصاحبهی اخیر تینا قاضی مراد با رضا پهلوی در تلویزیون من و تو[2] را پیاده کردم تا شفافتر نظرات رضا پهلوی و جهت دادن رسانههای مدافع وی را در معرض دید بگذارم و نظرم را بیان کنم.
تینا قاضی مرداد در دقیقه ۵.۲۰ میپرسد: چشماندازتون برای آیندهی این جنبش ملی چیست شاهزاده؟
رضا پهلوی: چشمانداز این است که هیچ راه برگشتی برای هم میهنانمان نیست و حالا چه حرکتی که مردم دارند انجام میدهند و حتی کاری که رژیم انجام داده، دیگه برگشت ندارد و این قفلی که مملکتمون را چهار دهه درگیر کرده بود دیگه همگان از این مساله عبور کردهاند. ما تنها میتونیم به این فکر باشیم که چگونه در فردای فروپاشی نظام انتقال صحیحی از قدرت فعلی به قدرت بعدی حکومت آینده داشته باشیم. بر مبنای یک سری اصولی که نه تنها جهان شمول است، بلکه خواست کلیدی اکثریت نیروهای مملکت بخصوص نیروهای سکولار دموکراتیک است. در تعریف حقوق بشر، تمامیت ارضی ایران و سکولاریسم و جدایی دین از حکومت به عنوان یک پیش شرط برای آن آینده سیاسی، هدف همگی ما در این مرحلهی مبارزه رسیدن به یک وضعیتی است که ما بتوانیم یک سناریوی پیروزی را ارایه بدهیم فراتر از آن نه فقط تغییر نظام، بلکه برسیم به جایی که ملت ایران بتواند سرنوشت خودش را در انتخابات آزاد و نمایندگان خودشان در یک مجلسی که تمام مسایل را رسیدگی خواهد کرد و راه حل پیشنهادی نهایی را به جامعه تحویل خواهد داد، به آنجا برسیم.
قاضی مراد: چه کسی قرار است این سناریوی پیروزی که به آن اشاره کردید را ارایه بدهد؟
رضا پهلوی: ما نبایستی این انتظار را داشته باشیم که یک چیزی بالای راس یک هرمی میآید و تمام استراتژیها و راهکارها را خیلی متمرکز میتواند ارایه دهد. آنچه که من در عمل مشاهده میکنم و یا اینکه صحبتاش را مدام داریم با دوستان در داخل کشور و خارج از کشور انجام میدهم، خوب، بسیاری از این جریانات در داخل باید هماهنگ بشوند، ولی در فضای موجود خیلی مشکل است براشون که به شکل بارز این کار را انجام بدهند و بنابراین ابتدای کار مقدار زیادی متکی هستند به مکانیسم هماهنگی در خارج از کشور که البته توامان و با همکاری با یکدیگر بتوانند آن مرحله از هماهنگی را ارایه بدهند و چه در ارتباط با اقداماتی که در داخل کشور بایستی انجام شود. همینطور تمام رایزنیهای بینالمللی بخصوص یک مکانیسم معرفی آلترناتیو دموکراتیک آینده ایران به جهانیان بخصوص به مسئولین حکومتی کشورهای مختلف بخصوص کشورهای کلیدی، و در این فضا، این جوی که امروز میبینیم خیلی از دولتهای خارجی دست به یک سری اقدامات جدید زدهاند بنابراین این دیالوگ بسیار ضروری است در این مرحله که آلترناتیو خاص مردم ایران ارایه داده بشود این وسط، و این کار و این هماهنگی و این رهبری بر این عمل بسیار مهم است و در این غالب هست که من به نوعه و با صحبت و همکاری با دیگران سعی میکنیم این مسیر را جا بیاندازیم و ازش حمایت بکنیم.
نظر من: تینا قاضی مراد آنچنان با آب و تاب لقب شاهزاده را به زبان میآورد گویی هماکنون نظام سلطنتی و محمدرضا شاه پهلوی بر سر کار است. رضا پهلوی نیز یکی به نعل و یکی به میخ میزند. از سویی فعالیت هرمی را نقد میکند و از سویی خودش را در نقش هماهنگکننده بین فعالان داخل و خارج از کشور برای معرفی آلترناتیو دموکراتیک مردم ایران به جهانیان و به کشورهای کلیدی نشان میدهد و مشخص هم نمیکند که آلترناتیو مورد نظر او چیست. پرسشهایی که برایم ناروشن است و ایشان باید پاسخ دهد: ۱) چه کسانی این نقش را به ایشان دادهاند؟ ۲) آلترناتیو دموکراتیکی که رضا پهلوی میخواهد از طرف مردم سرنگونیطلب ایران در داخل و خارج از کشور به کشورهای کلیدی معرفی کند چیست و این آلترناتیو کجا و چگونه تعریف شده است؟ ۳) دموکراتیک بودن آلترناتیو رضا پهلوی و شرکایش را چه کسانی تعیین کردهاند؟ ۴) آیا این نوع رفتار که فردی یا افرادی آلترناتیو ناشفاف و تعریف نشدهی خود را بخواهند از طرف مردم سرنگونی طلب با طیفهای مختلف ارایه کنند، رویهای دموکراتیک است؟
قاضی مراد: همانطوری که شما اشاره کردید بسیاری از مردم هم با این نگاه و تأکید شما بر سیستممحوری بر فرد محوری {موافقاند و} آشکار است، اما خوب ما در تاریخ دیدیم که خود افراد بودند که تاریخساز شدند، نمونهاش هم پدربزرگ شما رضاشاه بوده. در سال ۸۸ هم جمعیت میلیونی به خیابان آمدند و با هدایت متمرکز یک رهبری بوده که حالا به سیستم وفادار بوده و متأسفانه آن وفاداری نیروی مردم را هم به هدر رفته، اما خوب الان در این مرحله ما در واقع به یک کاتالیزور احتیاج داریم تا از این فردمحوری تاریخی بتوانیم برویم به سمت سیستممحوری که خود شما هم به آن اشاره کردید و این احتیاج دارد به یک شخصی که دارای اعتبار و یک جایگاه سیاسی و اجتماعی است. میلیونها ایرانی به شما اعتماد دارند. اسم شما را در خیابانها فریاد میزنند. آیا شما حاضر هستید که یک همچین نقش تاریخی را به عهده بگیرید؟
نظر من: ۱) قاضی مراد از کجا این آمار را آورده است که میلیونها ایرانی به رضا پهلوی اعتماد دارند؟ ۲) او از طرف چه کسانی این نقش را به رضا پهلوی پیشنهاد میدهد؟ ۳) او به چه حقی چنین پیشنهادی را از طرف مردم به رضا پهلوی میدهد - آن هم فردی که جایگاه و پایگاهاش بر مبنای تبعیض است نه انتخاب مردم.
رضا پهلوی: ببینید به نظرم، من نقش خودم را دارم ایفا میکنم، ولی دقیقاً به علت این درجه از اعتماد هست که بایستی بتوانم یک بیطرفی و یک جدایی کامل هر نوع کار تشکیلاتی و اجرایی را داشته باشم. به منظور اینکه اگر من کمک کننده به این همسویی و همکاری هستم، درگیر جدلها و موضع گیریهای حزبی یا عقیدتی نشوم. این اعتماد به خاطر این هست که می توانند باور داشته باشند که یک نفر می توانیم داشته باشیم که بیطرف به این قضیه نگاه میکند و برایش هیچ جریان خاصی ارجحیت به دیگری ندارد. ما بایستی با این فرهنگ همفکری و همکاری در این مرحله از زمان پیش برویم. شکی نیست که اختلاف سلیقه هست به همین دلیل هست که ما نیازمند یک مجلس موسسانی هستیم که فراتر از تئوری حکومت هر جریانی اساس تئوریها که میآید که در آنجاست که ما میتوانیم هر مطالبه و هر انتظاری که داریم را از نمایندگانی که سر این جایی که اختلاف نظر داریم با هم بحث بکنیم به آنجا برسیم بنابراین من تنها نقشی که برای خودم میبینیم در این مرحله رسیدن به مرحله فروپاشی و گذار از جمهوری اسلامی و تمام آن شرایط گذار است که در آنجا همیشه گفتم من نقش خودم را ایفا خواهم کرد برای پیشتیبانی از این کار برای جا اندازی این کار برای اینکه مردم حق دارند نگران باشند که در فردای فروپاشی در آن خلع آیا چیزی هست که جایش را پر بکند.
نظر من: رضا پهلوی باز هم روشن نمیکند که چه کسانی این نقش و جایگاه را به او دادهاند و بیعملی خود در مورد عدم انجام کار تشکیلاتی و نداشتن برنامه برای گذار از جمهوری اسلامی را توجیه میکند. من تنها نگران خلع قدرت نیستم، نگران نحوه گذار مورد نظر ایشان هستم.۱) بیطرفی از چه کسانی و چه جریاناتی؟ ۲) چگونه میخواهد این نقش را تا گذار از جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان انجام دهد؟ ۳) نحوهی سرنگونی مورد نظر ایشان چیست و چگونه میخواهد این کار انجام شود؟
قاضی مراد: ما در کنار این ضرورت اتحاد که همه نیروها را منسجم میکند، یک مسالهای هم داریم که خط قرمزهایی هم وجود دارد. من میخواهم از شما بپرسم که این خط قرمزها چیست و ائتلاف باید حول محور چه چیزی شکل بگیرد؟ من مثال میخواهم بزنم به شما، مثلاً ما یک سری به اصطلاح احزابی را داشتیم گفتند شرط پذیرش ائتلاف این هست که کثیرالملله بودن ایران را بپذیرد. یا مثلاً حتی به اصطلاح یک سری احزاب دیگری و افرادی را داشتیم که به این اقوام ایرانی به عنوان ملل ایرانی اسم بردند. خوب این مشخص است که این نیروها حالا ممکن است به صورت تاکتیکی بگویند ما هم ایرانی هستیم، اما مشخص است که اینها به یکپارچگی ایران، موجودیت ایران و یگانگی ملی ایران باور ندارند. موضع شما در برابر اینها چیست و چطوری میشود با یک همچین افرادی ائتلاف کرد؟
نظر من: قاضی مراد به چه حقی احزابی که به کثیرالملله بودن و یکپارچگی ایران باور دارند را میگوید به یک پارچگی ایران باور ندارند و در حقیقت آنها را تجزیه طلب معرفی میکند و چرا برای بکار بردن این احزاب از کلمه «به اصطلاح» استفاده میکند؟ او آگاهانه به این نگاه جهت میدهد و این رویه بسیار خطرناک است. همان کاری که تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی از همان ابتدا انجام داد تا سرکوب اقلیتها و ملتهای تحت ستم را با اتهام تجزیه طلبی عادی و محق جلوه دهد.
رضا پهلوی: خیلی واضح به شما بگویم نیروهای دموکراسیخواه واقعی که در رفتار و منششون تمام رفتار دموکراتیک را پذیرا هستند که خوب جزو این داستان هستند و کسانی که آن خطر قرمز یک پارچگی ایران زیر پا نگذارند. جریانات غیر دموکراتیک یا جریانات تجزیه طلب جزو معادله نمی توانند باشند. این پرچم را اینجا میبینی (اشاره به پرچم روی سینه اش)، من وقتی که در نیروی هوایی ایران دوره میدیدیم زمان جنگ هم که به دفاع از خاک مملکت رفتم، وقتی این را نگاه میکنم ایران من است، آذربایجان جزوش است، بلوچستان جزوش است، کردستان جزوش است، خوزستان جزوشه، وقتی که بر فراز کشورم پرواز میکردم نگاه نمیکردم زیر پایم ببینیم که خوب کدوم منطقه است، خاک کشورم است برای من فرقی نمیکند کدوم قسمت اش هست. حالا این منم، ممکنه بعضیها بپذیرند، ممکنه بعضیها نپذیرد، ولی یک وجب از این خاک جا به جا بشه اون ایران دیگه ایران من نیست.
نظر من: رضا پهلوی از یک سو خود را فرای احزاب، سازمانها و اپوزسیون و بیطرف معرفی میکند و از سوی دیگر احزابی که خود را ملل تحت ستم مینامند را تجزیه طلب و خط قرمز خود معرفی میکند و آنچنان با تبختر انگشتان دستاش را به روی ماکت نقشه ایران بر سینهاش میچرخاند که زنگ خطر را باید به صدا در آورد. چرا مردم استانهای کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان اینقدر محروم هستند؟ این فقط به دوران جمهوری اسلامی محدود نمی شود، بلکه از زمان پهلویها همین گونه بوده است و مردم این مناطق را در فقر و محرومیت نگاه داشته و به حاشیه راندهاند تا بتوانند قدرت مرکز را با ناسیونالیسم افراطی و حتی فاشیستی خود محکمتر در اختیار بگیرند و به راحتی مبارزات برابری خواهانهی اقلیتها و ملتهای تحت ستم را با اتهامهای تجزیه طلبی سرکوب کنند. رضا پهلوی و مدافعان او باید خیلی روشن پاسخ دهند. ۱) آیا مبارزهی مردم و احزاب کرد، ترک، عرب، بلوچ، ترکمن، لر و غیره در زمان حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی برای حق تعیین سرنوشت و رفع تبعیض و برخورداری از امکانات و منابع برابر و دفاع از حق آموزش به زبان مادری تجزیه طلبی است؟ ۲) در ضمن ایشان در کدام جنگ به دفاع از خاک مملکت رفته است؟
قاضی مراد: بنابراین شما چنین ائتلافی را نمیپذیرید. اگر کسی از این خط قرمزها در واقع پایش را فراتر بگذارد؟
رضا پهلوی: من گفتم اکثریت نیروهای دموکراسی خواه روی سه اصل کلیدی میتوانند حداقل توافق را داشته باشند : ۱) حقوق بشر، ۲) دموکراسی و جدایی دین از حکومت و ۳) مساله یکپارچگی کشور یکی از اصول کلیدی است. شوخی بردار هم نیست، تعارف هم با کسی نداریم.
نظر من: رضا پهلوی به چه حقی این چنین از موضع بالا برای نیروهای دموکراسیخواه شرط تعیین میکند؟ ایشان میتواند بگوید من به عنوان یک دموکراسیخواه به این سه شرط اعتقاد دارم و هر کسی یا حزبی این سه اصل را قبول نداشته باشد، با آنها وارد ائتلاف نخواهم شد.
مواضع رضا پهلوی در مصاحبه دیگری در ۴ سال پیش در تلویزیون «ایران اینترنشنال» در برنامهای به نام میدان[3]، با مواضع امسال ایشان متفاوت است و قصدم نشان دادن تناقضات رویکرد او با اکنون است و متأسفانه مسئولان رسانهها نیز عمدی یا سهوی او را در جایگاه یک مصلح مینشانند و به این رویهی او جهت میدهند. در این برنامه سیما ثابت پرسش هایی را مطرح میکند که بخشی از سؤالهای من نیز هست، ولی رضا پهلوی باز هم کلی گویی میکند و سیما ثابت نیز از آنها میگذرد.
سیما ثابت در دقیقه ۴۷.۴۴: چیزی که کاملاً مشخص نشد در پاسخ به بسیاری از سؤالاتی که بهرحال به آیندهی فردای ایران ربط دارد و شما پاسخ دادید و همه را گذاشتید به عهده آن چیزی که در آینده قرار است اتفاق بیفتد. سرمایهگذاری و اطمینانی که در آن جامعه قرار است جلب شود. نقشه راه بدهید شاهزاده. شما قرار است دقیقاً چه کار کنید؟ این را مشخص بگویید یک جوری که ما مشخص بتوانیم این مسیر را دنبال کنیم و ببینیم چه می شه.
رضا پهلوی: ببینید نقشهی راه را هیچ وقت یک نفر به تنهایی تعیین نمیکند. ما بایستی بر اساس یک خرد جمعی ببینیم که چه چیزی میک سنس به قول معروف، چهجوری میخواهیم نهایتاً این راه را با هم برویم.
سیما ثابت: من همین جا شما را قطع می کنم، خیلی معذرت میخواهم. شما فرض کنید ما داریم در مورد یک دوره انتقال حرف میزنیم که از یک هرج و مرج به هر حال خواهد گذشت و در یک دوره پر درد قرار خواهیم گرفت. بعد از آن قرار است در یک فاصله زمانی که نمی دونیم چقدر است این دوره گذار طی بشه و بعد برسیم آن جایی که شما گفتید به رفراندومی که قرار است تعیین بکنیم که در آینده چه اتفاقی قرار است بیفتد. شما در این فاصله مسیری که طی میکنید غیر از مصلح، غیر از آن کسی که عامل این اتحاد خواهد شد. شما دقیقاً چه می کنید؟ چه مسیری را تعیین می کنید؟
رضا پهلوی: ...
پانتهآ مدیری: ببخشید لطفاً جوابتان را در این دوربین بدهید.
رضا پهلوی: یاد چرخ و فلک ونک افتادم. (خندهٔ حضار) سؤال چی بود؟ بابا گیجام کردید.
سیما ثابت: اجازه بدهید من دوباره بگویم. بحث بر سر این بود که اگر مشخصاً فرای از کلی گویی بخواهیم نقش شما را مشخص کنیم.چون ما اینجاییم تا بدانیم شما چه قرار است بکنید. اگر مشخصاً بخواهید نقشه راه بدهید چه نقشهای ترسیم میکنید؟ خواهش میکنم فقط کلی جواب ندهید. یک کم مشخصتر بگویید.
رضا پهلوی: مقدار زیادی از نقشه راه، بررسیها و پیشنهادهای تخصصی است. یک مقدار جنبه سیاسی دارد که طبیعتاً نقش سیاسیون است. یک مقدار جنبه علمی دارد که بیشتر جامعه مهندسین، پزشکان یا بهرحال کسانی که بیشتر یک دید علمی به مسایل دارند. جامعه مدنی هست فعالان مدنی هستند، در جنبه مسایل حقوق بشر و آزادی و فلان و این حرفها. تمام این مجموعهها باید یک نوعی با هم یک داد و ستد فکری داشته باشند تا این نقشه راهی که شما میگویید برای همگان مشخص بشود که هر کسی بر اساس فعالیتاش و حوزه تخصصیاش بداند که تکلیف من چیست این وسط، من چه نقشی را میتونم یا ما چه نقشی را میتونیم به عنوان یک مجموعه ایفا بکنیم. من چیزی که فکر بکنم نقش طبیعی، لازم و کلیدی من است این نیست که بیایم موضعگیری خاصی را جع به یک سیاست یا نظر خاصی بکنم چون اختلاف سلیقه زیاد است. من نمیخواهم خودم بشوم طرف دعوا. میگویم هر ایدهای که هست سعی کنیم این را مطرح کنیم بحث بشود و به یک کنسانسوسی برسیم. کنسانسوس یعنی یک نتیجهگیری جمعی سر اینکه خوب اکثریت قبول دارند که این راه و روش شاید بهترین روش رسیدن به این کار بشود. این هم فقط بر اساس دیالوگ و داد و ستد فکری پیش میآید.
نظر من: رضا پهلوی باز هم کلیگویی میکند و آسمون و رسمون را به هم میبافد، بدون اینکه یک نظر مشخص بدهد زیرا از یک سو خودش هم نمیداند چه میخواهد بکند و از سوی دیگر تصور و توهم دارد که به شکل «طبیعی و لازم و کلیدی» منجی مردم ایران است. ۱) چه کسی جز مدافعانش چنین نقشی را برای ایشان قائل شده اند؟ ۲) نقش طبیعی یعنی چه؟ ۳) کدام عامل طبیعی ایشان را در چنین جایگاهی قرار داده است؟ باد، باران، خورشید، زمین، آسمان یا شاید منظورش خدا، قرآن، پیغمبران، امامان، روحانیت، امامان جمعه هستند؟ ۴) نقش «لازم و کلیدی» را چه کسانی به ایشان دادهاند؟ مردم که هنوز چنین نقشی را برای ایشان قایل نیستند و به قول خودش در ادامه مصاحبه، باید انتخاباتی آزاد انجام بشود تا مردم به نمایندگان خودشان وکالت بدهند. پس ۵) چه کسانی به او این نقش لازم و کلیدی را دادهاند؟ قدرتهای بزرگ، قدرتهای منطقهای، بخشی از سپاه پاسداران، بسیج، ارتش، وزارت اطلاعات، اصلاح طلبان رانده شده از قدرت که حالا برانداز شده اند، سلطنت طلبان، که و چه یا رسانههای قدرتمند و پر مخاطب؟
سیما ثابت: در آن خلع قدرت چه اتفاقی میافتد؟ ما داریم در یک خلع قدرت صحبت میکنیم؟
رضا پهلوی: من دارم همان خلع قدرت را میگویم. ما اگر ننشینیم، الان تمام جریانات سیاسی بخواهند با هم بنشینند و کار کنند روی یک پروژهی مشترک چه در نحوهی اداره امور کشور چه در زمان پریود گذار و چه یا بعدش چه خواهد شد، چه نقشهی راهی را اکنون داریم. یک مسالهای است که کاملاً فنی است. برای خودم این سؤال مطرح است. فرض بفرمایید که رژیم سقوط کرد که خواهد کرد و ما دو سال یا سه سال درگیر مسایل پریود انتقال هستیم. خوب تو اون مملکت در این فاصله زمانی یک عده میمیرند، یک عده ازدواج میکنند، طلاق میگیرند. بر اساس چه قوانینی قرار است این مسایل حل بشود؟ قوانین جمهوری اسلامی؟ آیا بر میگردیم به قوانین قبل از انقلاب، آیا قوانین دیگری باید در نظر بگیریم؟ این بحث کاملاً تخصصی و حقوقی است. این را حقوقدانها باید برایش راهکار بدهند. از این لحاظ میگویم که تمام این کارها و تفکرها لازم است که وارد این بحث بشوند. من تلاشم این است که تمام این افراد و مجموعهها را به هم ربط بدهم، و پل ارتباطی بین شون باشم. به هم نزدیک بکنم که چیزی این وسط جا نماند منتها با یک تقسیم کار. ما نمیتوانیم که همه چی را حواله به یک جریان یا یک گروه بدهیم. این واقعاً یک کار تقسیمبندی شدهای باید باشد.
سیما ثابت: ممنونم برمیگردیم به پانتهآ برای ادامه صحبت.
پانتهآ مدیری: شما پس اشاره میکنید که اینجا شما عامل هماهنگکننده خواهید بود بین گروههای مختلف.
رضا پهلوی: من میخواهم یک حالت فراجریانی یا مسلکی یا نوچرال (طبیعی)، بایستی داشته باشم، اگر بخواهم واقعاً این نقش را درست انجام بدهم. به محضی که فکر کنید من باید معرف یک راهکار خاص یا یک اندیشه خاص باشم، خود به خود میشوم طرف یک بحث و دعوا. اون بهترین راه کمک کردن به این مجموعه نیست. من میخواهم از یک لحاظ یک بیطرفی کامل را به طور طبیعی، برای اینکه بتوانم این نقش را به نحو احسن انجام بدهم و بگذارم کسانی که میتوانند و باید موضع گیری بکنند که در نتیجه این بحثها و جدالها یک نتیجهی مشترکی که فکر کنم می تونیم به آن برسیم، مسلماً نقطه اشتراک در میان تمام جریانات و خانوادههای سیاسی و اجتماعی ایران خیلی بیشتر نقطه مشترک دارند تا اختلاف سلیقه.
نظر من: از رضا پهلوی نمیپرسند که چه کسانی این نقش را به ایشان دادهاند و به او القاء میکنند که این نقش را دارد و خودش و مریدانش نیز این نقش را برای او قایل هستند وقتی میگوید من میخواهم فراجریانی باشم. رضا پهلوی نقشه راه را نیز یا نمیداند یا میداند و میخواهد عامدانه جامعه را به انحراف و گیج سری بکشاند. اگر تنها روی مثالهای ایشان تمرکز کنیم موضوع کاملاً روشن و مشخص است که این مسایل کاملاً سیاسی است و به سیاستهای کلان یک کشور ربط دارد نه به حقوقدانها، چون هر کشوری حقوقدانهای موافق با خودش را استخدام میکند تا سیاستهای کلان کشور را به صورت قوانین ساخته و پرداخته کنند. قوانین ازدواج، طلاق و غیره را نیز حقوقدانها بر مبنای سیاست کلان کشور نوشته و تدوین میکنند. البته حقوقدانهای متعهد، مسئول و برابریخواه میتوانند و بایستی قوانین ناعادلانه را به طور شفاف نقد کنند و به اطلاع جامعه برسانند، ولی آنها تعیین کنندهی سیاستهای کلان کشور نیستند. تمام دیکتاتورها و فاشیستها نیز حقوقدانهای خود را استخدام میکنند. روحالله خمینی نیز قوانین جمهوری اسلامی ایران را به حقوقدانهای خود محول کرد تا قانون اساسی و قوانین مجازات اسلامی را بر مبنای انواع تبعیض و دیکتاتوری بنویسند و حقوق زنان نصف حقوق مردان شد، حقوق اقلیتها به یغما رفت، مجازات غیر مسلمانها که از دستورات شیعه تبعیت نکند، افساد فیالارض و محاربه شد. زنان سنگسار شدند و غیره. ابراهیم رئیسی، محمد مقیسه و ابوالقاسم صلواتی نیز قاضی و به اصطلاح حقوقدان بودهاند.
هیتلر، موسولینی، استالین، پینوشه و غیره نیز حقوقدان داشتهاند و قوانین جاری آن کشورها را حقوق دانهای آن حکومتها نوشتهاند. یاسمین اعتماد امینی (پهلوی)، نیز دارای لیسانس علوی سیاسی و دکترای حقوق از دانشگاه جرج واشنگتن و عضو کانون وکلای مریلند است و شعار «مرگ بر سه فاسد، ملا چپی مجاهد» را در استوری ایسنتاگرام خود منتشر کرد و مریدان خاندان پهلوی نیز رویهی آنها را دنبال میکنند و هیچ نقد و تکذیبهای نیز از یاسمین پهلوی و رضا پهلوی دیده نمی شود. من نیز یک تجربه شخصی و تلخ در تبعید دارم. در اولین تجمعهای دوبلین در همبستگی با قیام «زن، زندگی، آزادی»، با یکی دو تن از مریدان پهلویها روبرو شدم و چون جوان بودند، تلاش کردم که آگاهشان کنم و از سرکوبهای زمان شاه و ساواک و دستگیری برادرم و کشته شدن عزیزانم از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در جمهوری اسلامی گفتم و عکسهای روی سینهام را نشان آنها دادم و یکی از آنها چشم در چشم من دوخت و گفت جمهوری اسلامی خوب کاری کرده که آنها را کشته، آنها حقشان بوده است.
مساله این است که رضا پهلوی نمیخواهد سیاست و عقاید خودش را روشن بیان کند چون بسیاری از مدافعان خود را از دست میدهد و شاید هم برای اجرایی کردن عقاید خود کاری جدی نکرده است چون ترسیم نقشهی راه از یک سو کار آسانی نیست و از سوی دیگر نگاه و رویکرد افراد و احزاب سیاسی را روشن میکند و رضا پهلوی چنین چیزی را نمیخواهد. البته در سال ۱۳۹۷ پروژه ققنوس را احتمالاً با صرف هزینههای بسیار به راه انداختند و کلی روی آن تبلیغ کردند که دارند با متخصصانشان روی مسایل ایران از زوایای مختلف کار و تحقیق میکنند تا مسائلی که برای ایران مدرن و آیندهی آن ارزشمند و با اهمیت است را شناسایی کنند، ولی خروجیای از کار آنها دیده نمیشود. سیما ثابت نیز اینها را به خوبی میداند، ولی از پرسش خود صرف نظر میکند زیرا نمیخواهد رضا پهلوی را در این باره بیشتر به چالش بکشد.
در دقیقه ۵۷.۵۸ سیما ثابت باز میپرسد: من میخواهم بدانم، شما فرمودید که در گروههای مختلف همه را میخواهید دور هم جمع کنید. به منافع ملی ایران نیز اشاره کردید. فصل خطاب شما، فصل مشترک شما با گروههایی که در طیف های مختلف اپوزسیون هستند و میخواهند به شما بپیوندند، چیست؟ اگر قرار باشد یک دونه شرط بگذارید آیا تمامیت ارضی است یا نه؟
رضا پهلوی: موضوع این نیست که به من بپیوندند. شما یک سری واژههایی را به کار میبرید که نمیخواهم سوء تفاهم برای کسی پیش بیاید. من یک راهکاری را در تمام این سالها ارایه دادهام. انتخاب به اجرا گذاشتن آن با شما مردم است. من ارایه طریق میکنم و تصمیمگیر من نیستم. همه چیز بر میگردد به گزینه، زندگی گزینه است دوستان. ما میان این گزینه ها باید انتخاب بکنیم راهمون را، راه زندگیمان را. سیاست هم همین است یک سری گزینه هاست حالا، چیزی که من پیشنهاد میکنم این است که اولاً تنها راه میزان تشخیص خواست جامعه صندوق رأی است یعنی انتخابات.
سیما ثابت: قبل از صندوق رأی منظورم است.
رضا پهلوی: قبل از آن قبول کردن یک قرارداد نحوه رفتار و قوانین بازی است. شما نمیتوانید در بازی فوتبال بگویید من هر وقت میخواهم توپ را میزنم و آفساد هم قبول نیست. نه یک قوانینی آن بازی دارد. تو بازی سیاسی در مقوله دموکراتیک آن، قبول قواعد بازی دموکراتیک است. هیچکسی از قبل نمیتواند نظر خودش را به جامعه تحمیل بکند. هیچکس نمیتواند مدعی این بشود که من وکالت از جانب مردم ایران دارم، مگر اینکه واقعاً منتخبشان باشد. تا زمانی هم که مردم نمایندگان منتخب خودشان را در انتخاب آزاد نداشته باشند نمیتونیم بگوییم که کسانی که در صحنه هستند منتخبین و نمایندگان واقعی مردم هستند.
پانته آ مدیری: البته خیلیها معتقدند که این انتخاب را شما باید بکنید.
رضا پهلوی: چرا من، من چی کارهام؟ من یک نفر هستم از هشتاد میلیون نفر. یک رأی هم می تونم خودم داشته باشم. تشویق حضار
پانته آ مدیری: خوب میگویند ...
رضا پهلوی: در حال حاضر رأی من از رأی شما بیشتر و کمتر نیست. ما یک رأی برابر داریم، مهم این است که به کجا میخواهیم برویم.
پانتهآ مدیری: نقش شما فرق دارد.
رضا پهلوی: خوب بله، ولی میگویند یک دست صدا ندارد.
نظر من: پانتهآ مدیری به چه حقی و از جانب چه کسانی میگوید رضا پهلوی باید چنین انتخابی را بکند، واقعاً در شگفتم که این افراد مدافع حکومتی دموکراتیک هستند؟! رضا پهلوی باز هم به این پرسشها پاسخ روشنی نمیدهد و سیما ثابت از این سؤال خود نیز میگذرد و میکروفون را به دیگران واگذار میکند. رضا پهلوی در این مصاحبه در جایی خیلی روشن میگوید هیچکس نمیتواند مدعی این بشود که من وکالت از طرف مردم ایران دارم، مگر اینکه از طریق انتخابات آزاد واقعاً منتخبشان باشد، ولی خودش این گفته را نقض و از امضا کنندگان کمپین «من وکالت میدهم» تشکر کرده است. هرچند در همین مصاحبه نیز در جای دیگری گفته است که من دارای نقش کلیدی هستم. آنقدر تناقض در گفتو گوهای رضا پهلوی هست که نمیتوان به تمام آنها پرداخت. مریدانش نیز گفتههای او را تعبیر و تفسیر میکنند و رسانهها نیز افراد مختلف را میآورند تا گفتههای شاهزادهشان را تفسیر کنند. چندین مصاحبهی دیگر از وی و مریدانش را بررسی کردم و نقش ویژهای که دست اندرکاران رسانههای پر مخاطب «من و تو»، «ایران اینترنشنال»، «صدای آمریکا» و و حتی «بی بی سی فارسی» و سایر تلویزیونها و رسانهها به ایشان میدهند، ولی تصور میکنم بررسی همین دو مصاحبه کفایت میکند.
درخواست از خانوادههای کشته شدگان و زندانیان سیاسی!
به عنوان یکی از خانوادههای زندانیان سیاسی که تجربهی نیم قرن دیکتاتوری را از سن ۱۴ سالگی از سال ۱۳۵۱ تا کنون در دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی پشت سر گذاشته و با مساله زندانی سیاسی و مبارزه علیه دیکتاتوری روبرو بودهام و سالهای طولانی همراه با خانوادهام، مادران و خانوادههای خاوران، مادران پارک لاله ایران و زنان برابری خواه برای آزادی، رفع هر گونه تبعیض، عدالت اجتماعی و دادخواهی[4] مبارزه کردهام، از خانوادههای دادخواه کشته شدگان و زندانیان سیاسی و به ویژه از خانوادههای کشته شدگان پرواز۷۵۲[5]، خانوادههای کشته شدگان آبان ۹۸ و خانوادههای کشته شدگان چند سال اخیر و خانوادههای زندانیان سیاسی مصرانه میخواهم که مبارزات اثربخش و پیگیرانهی چند سال اخیر خود را با وارد شدن به بازی قدرتها و دنباله روی از پادشاهیخواهان یا دیگر دل بستگان به قدرتهای بزرگ که به راحتی منافع مردم را قربانی میکنند، هدر ندهند و همراه با جنبشهای مستقل و مردمی در ایران و دیگر خانوادههای دادخواه که سالها در این راه مبارزه کردهاند، بمانند. سه سال پیش همین روزها نامهای سرگشاده برای ابراز همدردی و دادخواهی با خانوادههای داغدار پرواز ۷۵۲ و حامد اسماعیلیون با بیان کاشکیهای یک واقعیت تلخ نوشتم. هرچند باز هم بازخوردی از آنها ندیدم، ولی حتماً نامهام را خواندهاند و اثر خودش را داشته است و کاش بیشتر دقت کنند و دچار از خود بیگانگی نشوند. جنبش دادخواهی باید راه خود را برود تا بتواند صدای خانوادههای زخم خورده و دادخواه باشد و در فردای پس از انقلاب، مطالبات جنبش دادخواهی در بازی قدرتها به یغما نرود. البته مقصودم این نیست که فعالان جنبش دادخواهی نباید برای سرنگونی این حکومت فاشیستی فعالیتی بکنند، ولی حرکتمان باید همراه با جنبشهای مستقل و مردمی در ایران باشد نه در لابیگری با قدرتها که همواره مطالبات جنبشهای مستقل و مردمی را قربانی میکنند.
این روزها به شدت نگرانم که خانوادههای دادخواه با وارد شدن به بازی قدرتها، تلاشهای قابل تحسینشان که الهام گرفته از تجربهی سالها مبارزه برای دادخواهی مادران و خانوادههای خاوران و دیگر خانوادههای دادخواه و زندانیان سیاسی جان به در برده در ایران و در خارج از کشور بوده است را به هدر بدهند. فشار آوردن به قدرتها و دولتها و سازمان ملل برای مسئولیت پذیری در برابر تعهدات خود برای رعایت حقوق بشر و پاسخگویی به مردم ایران و جهان برای جلوگیری از نقض گستردهی حقوق بشر بسیار ضروری است، ولی وارد شدن به بازی قدرتها برای جا به جایی حکومت در ایران فاجعه بار و خلاف همان تعهدات حقوق بشری است و بی تردید مبارزات مستقل و دادخواهانهی جنبشها برای برقراری عدالت در طی این سالها را قربانی خواهند کرد.
همگی میدانیم که کشورها و قدرتهای بزرگ به دنبال منافع خود هستند و منافع مردم ایران برایشان اهمیتی ندارد، گاه در شرایطی مانند اکنون که جنبشها در ایران قدرتمند شدهاند، دل می سوزانند و همراهیهایی را نشان میدهند، همانگونه که همین روزها برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی اکثریتشان موافقت کردند، ولی هنگام عمل همه پاپس کشیدند. آنها راهی را میروند که قدرت و سرمایههای آنها را تأمین کند نه خواست انقلابی مردم ایران. مطمئن باشید قصد آنها مهار و کنترل جنبشها به نفع خودشان است تا خاورمیانه را در اختیار خود داشته باشند و به همین دلیل نیاز به افراد و جریاناتی دارند که همسو با آنها باشند. قیام «زن، زندگی، آزادی» رهبران شجاع و واقعی خودش را در میان جنبشهای مستقل و مردمی در ایران دارد و نیاز به این ائتلافهای ساختگی و بیمحتوا ندارد. آن هم توسط افرادی که اغلب تجربه سیاسی ندارند و تنها به لحاظ محبوبیت در میان طیفی از مردم وارد صحنهی سیاسی جامعه شدهاند یا افرادی چون رضا پهلوی و امثال او که فعال سیاسی هستند، ولی هیچ برنامه و نقشهی راهی برای سرنگونی یا گذار از جمهوری اسلامی ندارند و به راحتی میتوانند مطالبات انقلابی مردم ایران را در لابیگری با قدرتها قربانی کنند. ائتلاف زمانی معنا دارد که گروهها و احزابی فعال باشند و برنامه و نقشهی راه برای سرنگونی حکومت داشته باشند و برنامههایشان شفاف، روشن و قابل ارزیابی باشد.
نظرسنجی گروههای مختلف از جمله نظرسنجی «گمان» نیز مبنای ائتلاف را بر شخصیتها گذاشته است، نه بر مبنای برنامههای احزاب و گروهها و به باور من این قبیل نظرسنجیها نیز نمیتواند معتبر و قابل اتکا باشند. در پارهای از موارد میتوان به نتایج آنها استناد کرد از جمله اینکه میزان مطلوبیت مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی نسبت به گذشته چقدر تغییر کرده است یا از این قبیل موارد، ولی زمانی یک نظرسنجی میتواند معتبر و قابل اتکا باشد که حداقل این موارد را دارا باشد: ۱) ورودی، فرایند و خروجی آن علمی و جامعهی آماری آن دقیق ارزیابی شده باشد. ۲) انتخاب شخصیتها بدون تبعیض انجام شود و طیفهای مختلف جامعه را در بر بگیرد. ۳) افراد پاسخ دهنده از طیفهای مختلف جامعه باشند. ۴) پرسشها، پاسخها و فرایند پرسشگری روشن و تعریف شده باشند. ۵) پیش از شروع نظرسنجی درباره نحوهی انجام آن و زمان شروع و پایان آن اطلاع رسانی کافی انجام شده باشد و پاسخ دهندگان از طیفهای دست چین شده نباشند. غیر از مورد اول که دانشی از نحوهی انجام آن ندارم و متخصصان متعهد و مسئول که نگاهی دموکراتیک، عادلانه و بدون تبعیض به مسایل جامعه دارند، میتوانند نظر دهند، ولی در سایر موارد به باور من این نظرسنجی ضعفهای بسیاری دارد که اعتبار آن را زیر سؤال میبرد. مثلاً در مورد بند ۵ اینجانب زمانی از این نظرسنجی اطلاع پیدا کردم که نتایج آن در رسانهها منتشر شد.
جوانان شجاع و مبارز!
متأسفانه به دلیل سرکوبهای وحشیانهی حاکمیت فاشیستی اسلامی ایران در طی ۴۴ سال گذشته ما هیچ گاه انتخابات آزادانه نداشتهایم و از همان ابتدا ما را با یک انتخابات غیر دموکراتیک «آری یا نه» روبرو کردند. پس از آن نیز که اختلافات بین سران حکومت بالا گرفت، در نبود سازمانها و احزاب سیاسی که به شدت سرکوب شده بودند، بسیاری از مردم را به راهی کشاندند که بسیاری از سر ناچاری وارد نمایشهای انتخاباتی جناحهای مختلف حاکمیت شدند و این نمایشهای انتخاباتی تا کنون ادامه داشته است. علیرغم اینکه در تمام این سالها بسیاری از معترضان شجاع ما وارد این نمایشهای انتخاباتی نشده و آگاهی رسانی کردهاند و مبارزات خستگی ناپذیرشان زیر تیغ سرکوبهای وحشیانهی حکومت ادامه داشته و جنبشهای مختلف را خلق کردهاند. از چند سال پیش نیز این روند عمیقتر و گستردهتر شده است تا هماکنون که با قیام غرور آفرین «زن، زندگی، آزادی» روبرو شدهایم و شما زنان و مردان جوان و برابریخواه به شکل شفاف، شجاعانه و مصمم خواهان سرنگونی حکومت شدهاید و با تمام وجود به شما افتخار میکنم.
در این شرایط متحول و انقلابی جامعه، پادشاهیخواهان و طیفها و شخصیتهای نزدیک به آنها نیز با همان رویهی مشابه اصلاح طلبان، ولی به نام براندازان، به طور جدیتر وارد میدان شدهاند و میخواهند مردمی که از سر ناچاری در نمایشهای انتخاباتی حکومت سهیم میشدند را به سوی خود بکشانند و باز میان بد و بدتر (دیکتاتوری اسلامی یا دیکتاتوری پادشاهی)، یکی را انتخاب کنند. آن هم طیفها و افرادی که نه تنها برنامهای برای سرنگونی یا به قول آنها گذار از جمهوری اسلامی ندارند، بلکه با همان شیوههای غیردموکراتیک تلاش میکنند که مردم را به انتخاب آری یا نه بکشانند و با کمک رسانههای قدرتمندشان این رویه را به شدت تبلیغ و ترویج میکنند که هر که با ما نیست، با جمهوری اسلامی است. هشیار باشیم اینها نیز دقیقاً همان سیاست خمینی و مدافعاناش را دنبال میکنند که با شعار «همه با هم» پاپیش گذاشتند و «همه با من» را جایگزین کردند و هر که با آنها نبود را از دم تیغ گذراندند یا به وحشیانهترین شکل ممکن سرکوب و از حق برخورداری از زندگی آزادانه و عادلانه محروم کردهاند.
به باور من، تغییر رژیم از بالا جز تن دادن به دیکتاتوری دیگری از نوع نوین آن، و نابود کردن مبارزات مستقل و مردمی و مطالبات جنبشها که در در این سالها جانفشانیهای بسیاری برای تحقق آزادی و ساختن دنیایی عادلانه و بدون تبعیض کردهاند، عاید دیگری به همراه ندارد. نمونههای آن را در کشورهای دیگر بارها دیدهایم و افعانستان هماکنون پیش چشم ماست که چگونه قدرتهای بزرگ برای سهم خواهی و تسلط بر جهان، هر بلایی دلشان خواست در طی بیش از چهار دهه گذشته تا کنون بر سر مردم افغانستان آوردهاند و عاقبت نیز در بازیهای سیاسی، کشور را دو دستی تقدیم طالبان کردند و هر روز فاجعه پشت فاجعه با خشونتهای افسار گسیخته و به شدت تبعیضآمیز به ویژه در مورد زنان و خانه خرابی مردم زحمتکش این کشور را شاهد هستیم.
اجازه ندهیم برای ما منجی، مصلح و رهبر و سر بتراشند. بهترین و عاشق ترین نیروهای این جنبش در ایران و در زندانها، سال هاست که در حال مبارزه هستند. اجازه ندهیم قیام «زن، زندگی، آزادی» که بسیار زیبا، شجاعانه و خلاقانه و بدون رهبر نه تنها در ایران بلکه از مرزها گذر کرد و تمام دنیا را لرزاند را به بیراهه بکشانند. اگر قیام اخیر را با جنبش سبز که سر و رهبر داشت مقایسه کنیم به عمق حرف من پی میبرید. با اینکه در جنبش سبز تعداد شرکت کنندگان بسیار بیشتر و میلیونی بودند، ولی زمانی که این جنبش داشت از مرز«رای من کو» جلوتر میرفت با تاکید موسوی و اصلاح طلبان حکومتی مدافع او بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت به دوران طلایی «امام» خمینی و آشتی ملی، توانستند این جنبش بزرگ را مهار کنند و به شکست بکشانند. در سال ۱۳۹۶ که مبارزات مردم رادیکالتر شده بود و درست در زمانی که مردم مرزهای اصلاح طلبی و سازش کاری را شکسته بودند و داشتند با سازماندهی افقی و از پایین و با ابتکارهای جسورانه و متفاوت و بینظیر خود به جلو می رفتند، تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی باز در یک هم زمانی عجیب با پیشنهاد «رفراندوم از طرف حسن روحانی»، شعار رفراندوم برای تغییر وضعیت موجود به شیوه مسالمت آمیز و زیر نظر سازمان ملل را رونمایی کردند و خواهان استعفای خامنهای شدند. آن زمان مقالهای با عنوان « رفراندوم برای تغییر حکومت با چه برنامه راهی؟»[6] منتشر کردم و در بخشی از آن نوشتم: «به نظر من، تدوین کنندگان بیانیه رفراندوم، آگاهانه یا ناآگاهانه، میخواهند مسیر حرکت پیش روندهی مردم را کنترل کنند و با دنده به عقب، همان مسیری را تبلیغ کنند که در طی سالها آزمودهایم، منتها با شعاری فریبندهتر. آنها میخواهند که پدر را با روش آشتی جویانه، از تخت سلطنت به زیر کشند.».
این روزها نیز شاهد هستیم که میرحسین موسوی با نگاهی متفاوت با گذشتهی سیاسی خود وارد صحنهی سیاسی جامعه شده است. اینکه ایشان بالاخره از جمهوری اسلامی گذر کرده جای امیدواری دارد و نشانهی بسیار خوبی است که جنبش دارد راه خود را درست میرود و به زودی این حکومت سرنگون خواهد شد. ولی موسوی خیلی دیر و با صدمات جبران ناپذیری به این مسیر پیوسته است و باید پاسخگوی تمام صدمات وارد شده به مردم ایران در این سالها باشد. در سال ۸۸ که جنبشی عظیم در خیابانهای سراسر ایران در جریان بود و موسوی ادعا میکرد سمت مردم است، هر چه از او خواستیم که در مورد جنایتهای دههی شصت افشاگری و اطلاع رسانی کند، پاسخی نگرفتیم و سکوت کرد یا گفتههایی تحریف شده از واقعیات دیگر سران حکومت را تکرار و باز هم سکوت کرد.
اکنون زمان آن رسیده است که خیلی شفاف دربارهی حقایق جنایتهای حکومت از همان ابتدا و جنایتهای دههی شصت و کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و نقش روح الله خمینی و دیگر سران حکومت اسلامی از جمله نقش خودش لب به سخن بگشاید و حقیقت را بگوید، اگر که میخواهد سمت مردم باشد. دیگر نیروها از جمله فائره هاشمی که از او حمایت کردهاند نیز باید خیلی روشن و شفاف مواضعشان را دربارهی نقش خودشان در حکومت و به ویژه نقش روحالله خمینی و هاشمی رفسنجانی در جنایتهای حکومت و همچنین مشارکت در طرحهای اقتصادی واگذاری شرکتهای دولتی به سپاه پاسداران بگویند که چگونه مردم را خانه خراب کردهاند. همانگونه که رضا پهلوی موظف است دربارهی سرکوب، سانسور و اختناق و جنایتها و تبعیضهای حکومت محمدرضا پهلوی بگوید. به ویژه کسانی که او را در جایگاه شاهزاده مینشانند، بی تردید موظف هستند، تأکید میکنم «موظف هستند» که از او بخواهند تا راجع به سیاستهای سرکوبگرانهی دوران شاه موضعگیری کند، در غیر اینصورت باید از این واژهی تبعیضآمیز پرهیز کنند. یک بام و دو هوا نمیشود.
به باور من، مبارزات شجاعانه، عزم جزم و جان فشانیهای بی پروای زنان و مردان جوان و برابریخواه برای گذر از این حاکمیت ستمگر است که توانسته میرحسین موسوی را به سویی آنها بکشاند،نه تحول موسوی. این نیاز سیاستمداران است تا برای ماندن در رهبری و در قدرت، همراه با معترضان شوند. آنهم معترضانی که دیگر به این قطعیت رسیدهاند که باید خودشان زندگیشان را بسازند و شرایط ناعادلانه موجود را تغییر بدهند تا بتوانند در جامعهای دموکراتیک زندگی کنند و بی تردید مردم مبارز ایران تا تحقق مطالباتشان آرام نخواهند گرفت.
قدر شرایط را بدانیم، اکنون با قیامی رهایی بخش روبرو هستیم که شما زنان و مردان برابری خواه، بسیار روشن و آگاهانه خواهان سرنگونی این رژیم ستمگر شدهاید و با عزمی مصمم محدودیتهای حجاب اجباری را دارید پشت سر میگذارید و علیرغم سرکوبهای وحشیانهی حکومت و حبس و زندان و محکومیتهای سنگین و شکنجههای شدید جنسیتی دختران مبارز و حتی پسران جوان، گفته میشود در ایران نزدیک به ده درصد زنان بدون روسری و مانتو در شهرها و مکانهای عمومی تردد میکنند. به باور من این عمل انقلابی جوانان شجاع و مبارز ایران واقعاً شاهکار است، زیرا حجاب اجباری پاشنهی آشیل حاکمیت اسلامی ایران است و اگر محدودیتهای آن را بردارند باید بسیاری از قوانین و ساختار نظام سراسر تبعیضشان را تغییر دهند و نمیتوانند زیرا دیگر جمهوری اسلامی نیست. واقعیت این است که حجاب اجباری تنها یک لچک و یک مانتو نیست، بلکه پوششی اجباری برای تحمیل یک ساختار سراسر تبعیض است. حجاب اجباری یعنی تفوق قوانین ارتجاعی اسلامی در ایران، یعنی تن دادن به حذف و بیگانه کردن و سرکوب دیگری. در طی این سالها با همین قوانین اسلامیشان توانستند بسیاری از نیروهای مخالف و دگراندیشان و جنسیتها و ملیتهای متفاوت را از صحنهی سیاسی جامعه حذف کنند. بهایی، سنی، کمونیست، مجاهد، فمینیست، کرد، لر، ترک، بلوچ، عرب، همجنسگرا، دو جنسگرا، تراجنسیتی و غیره (+LGBTQ). فاجعه بارتر اینکه غیر از تبعیض از طریق قوانین و ساختار اسلامی، از طریق فرهنگ پدر- مردسالاری نیز تبعیض هولناکی را علیه زنان تحمیل میکنند، به حدی که مردان خانواده خود را مالک زنان میدانند و هر توهین، تحقیر و تبعیضی را بر خود روا میدارند، حتی کشتن زنان را. بدین وسیله نه تنها با قوانین تبعیض آمیز و ارتجاعی اسلامیشان توانستند طیفهای گستردهای را از حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود محروم کنند بلکه جامعهی ناآگاه را نیز علیه این طیفها شوراندهاند و در نتیجه بسیاری از افراد جامعه مجبور میشوند در زندگی اجتماعی و فردیشان خودسانسوری کنند و این شرایط باید پایان یابد و دیگر قابل تحمل نیست.
اکنون این قیام رهایی بخش دارد تمام ساختارهای سراسر تبعیض را بسیار خلاقانه، شجاعانه و هنرمندانه به هم میریزد و دیگر حاضر نیستند به عقب بازگردند، همان راهی که زنان مبارز و آگاه ما در ۸ مارس سال ۵۷ شروع کردند و شعار دادند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» و «معیار آزادی هر جامعه، میزان آزادی زنان آن جامعه است» و متأسفانه مورد اقبال جامعه و حتی سایر روشنفکران واقع نشد. اما اکنون شرایط جامعه کاملاً فرق کرده است و حکومت با بحرانهای عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و ناتوانی در حاکمیت روبرو شده و نارضایتیهای عمیق مردم به مرز انفجار رسیده است و این بار این قیام نه توسط روشنفکران، بلکه توسط زنان و مردان جوان کف خیابانها، دانشجویان و دانشجویان و در همراهی با اعتراضها و اعتصابهای گستردهی ملیتهای تحت ستم و کارگران و زحمتکشان برای آزادی و رفع هرگونه تبعیض و ستم در سراسر ایران بپا خاسته است و علیرغم سرکوبهای وحشیانهی حاکمیت خاموش نشده و نخواهد شد و دوباره چون سیل در تمام شهرهای ایران روان خواهند شد تا به مقصود خود برسند.
درخواست از مبارزان با تجربه که خواهان آزادی، برابری و عدالت اجتماعی هستند!
اگر میخواهیم این قیام رهایی بخش به نتیجهی مطلوب خود برسد و از شر این دیکتاتوری فاشیستی اسلامی رهایی یابیم، به باور من، هماکنون زمان عمل مشترک ماست تا بتوانیم دستاوردهای این قیام را محافظت کنیم، آن را تعمیق ببخشیم و همراه با مردم معترض و انقلابی ایران رهایی را به دست آوریم. بدین منظور ضرورت دارد که اختلافهای شخصی و منیتها و انتظارات خارج از توانمان را به کناری بگذاریم و نیرهای بالقوهی خود را در عرصههای مختلف دادخواهی، زنان، کارگران، معلمان، دانشجویان، نویسندگان، هنرمندان، وکلا، پرستاران، اقلیتها، ملیتهای تحت ستم و سایر دگراندیشان، که سالها زیر سرکوب بوده و برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی مبارزه کردهایم و هماکنون بسیار پراکنده از همدیگر هستیم را به هر شکل که میتوانیم در گروههای چند نفره، گردهم جمع کنیم و با یکدیگر به گفت و گو بنشینیم و نقشهی راهی مشترک برای رهایی از این وضعیت بیابیم و نیروهایمان را به فعل تبدیل کنیم.
در غیر اینصورت پادشاهیخواهان و شخصیتهای مشابه که مورد پسند بخشی از جامعه هستند، میروند که با کمک قدرتهای بزرگ و حتی با همدستی بخشی از رانده شدهگان از قدرت فعلی و با حمایت سیل عظیم مردم خسته از شرایط موجود که برخی حاضر به هزینه دادن هم نیستند، با این طیفها و با شعار دموکراسی و حقوق بشر نیم بندشان همراه شوند، حتی به قیمت تقلیل دادن مطالبات زنان و دگراندیشان و حذف مطالبات ملیتهای تحت ستم به بهانهی حفظ یکپارچگی ملی. و بی تردید در این مسیر تمام مبارزات و دستاورهای جنبشهای مستقل و مردمی و جان فشانیهای عزیزان ما در طی این سالها تا قیام اخیر را به باد خواهند داد تا دیکتاتوری نوینشان را مستقر کنند.
به یاد آریم!
در دو نظام سلطنت پهلویها و در حاکمیت فاشیستی اسلامی ایران، مبارزات و جانفشانیهای بسیاری برای دستیابی به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی انجام شده است و در این راه هزاران مبارز شجاع و جان شیفته که بهترین سرمایههای اجتماعی مردم ایران بودند را به وحشیانهترین شکل ممکن شکنجه داده و کشتهاند بدون پاسخگویی و همچنان هزاران مبارز شجاع که فداییوار بر عزم خود برای رهایی ایستادهاند را در سراسر ایران زندانی کرده و زیر شکنجه قرار دادهاند و باید تمام زندانیان سیاسی بدون قید و شرط آزاد شوند. باشد تا یادمان نرود که قیام «زن، زندگی، آزادی» از دل این مبارزات، جانفشانیها، شکستها، پیروزیها و فراز و فرودهای تاریخی برخاسته است نه در لابیگری با قدرتها و امیدوارم این بار بتوانیم به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی دست یابیم و رها از بیداد و شاد زندگی کنیم.
یاد مبارزان راه آزادی، برابری و عدالت اجتماعی گرامی و عشقشان ماندگار باد!
پیروز باد قیام «زن، زندگی، آزادی»
منصوره بهکیش
بیستم بهمن ۱۴۰۱ / نهم فوریه ۲۰۲۳
[1] - https://www.akhbar-rooz.com/191299/1401/11/12/
[2] - https://www.youtube.com/watch?v=_Te59UAOnzE
[3] - https://www.youtube.com/watch?v=EznM-EYuYg4
[4] - https://bidarzani.com/44062
[5] - https://www.akhbar-rooz.com/19256/1398/11/13/
[6] - http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=84916
در پی چه هستیم؟ ایده رازی