مهرداد خوانساری - زیتون
اعتراضات باشکوه و بی سابقه مردم ایران ، با شعار «زن، زندگی، آزادی» توانست در چند ماه گذشته، نه تنها مشروعیت بلکه اساس و ماهیت حاکمیت و رهبرش را به صورت غیرقابل جبرانی در افکار عمومی جهانیان مضمحل نماید.
این جنبش برخاسته از خواست اکثریت قاطع مردم، هنوز زنده و پویا، در گردهمآییهای چشمگیر ایرانیان در سراسر جهان همچنان ادامه دارد و مهمتر اینکه، شاید برای نخستین بار در این ۴ دهه، در شرایطی که جنبش اصلاحات از نفس افتاده و دیگر اعتباری در صحنه سیاسی ایران ندارد، اینک توجه عمومی به سوی رسیدن به نوعی «توافق» در زمینه گذار از نظام ولایت فقیه و دست یافتن به یک سیستم حکومتی جدید متکی بر حاکمیت مردم معطوف شده است؛ توافقی که نیروهای دموکراتیک و ملی در داخل و خارج از کشور را جدی تر از همیشه گردهم آورده و بیانیه شجاعانه و پر اهمیت اخیر میرحسین موسوی، به آن رونق تازهای بخشیده است.
بسیاری از فعالان سیاسی و حقوق بشریِ مطرح در درون کشور از نوشته آقای موسوی، مبنی براینکه نظام موجود را تحت هیچ شرایطی نمیتوان اصلاح نمود حمایت کردهاند و اینک زمینه و بستر مورد نیاز برای کنار آمدن نیروهای آزادیخواه ملی به صورت بیسابقهای، فراهم آمده است تا بتوانند در داخل یا خارج کشور در کنار هم قرار بگیرند و تدریجا دولت پنهان را وادار به عقبنشینی و نهایتا تسلیم اراده ملی سازند.
برای رسیدن به این هدف ملی، نیروهای سیاسی متنوعی که همواره التزام و تاکید خود را به «پذیرش قواعد بازی دمکراتیک» اعلام داشته اند، هماکنون باید در گام نخست، برای دستیابی به «هدف (کنار زدن حاکمیت ولایت فقیه) و مطالبه (برقراری حاکمیت مردم)» دست بهکار شوند و با اتکای به نفس پدید آمده از جنبش ملی چند ماه گذشته، در عمل و گفتار، خواستههای سیاسی خاص خود را نه در صدر، بلکه در ذیل منافع ملی و مصالح درازمدت دموکراتیک قرار دهند وبا پرهیز از مطرح کردن مطالب تکراری و تفرقهافکن چهار دهه گذشته، همه توان مبارزاتی خود را برای درهم شکستن " دولت پنهان" بهکار گیرند. بدیهی است که با پایان استبداد دینی، مردم آزاد ایران در مراحل بعدی، جایگاه و سرنوشت طبیعی هر نیروی سیاسی را تعیین خواهند نمود.
با توجه به نکات بالا، نگاه به آینده و هر اقدام بعدی نیروهای مبارز آزادیخواه ملی، باید با یک بررسی و تحلیل جامع و بدون تعارف از کارنامه و تلاشهای نافرجام و مشکلات حل نشده چهار دهه گذشته همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، و به منظور پیشگیری از تکرار اشتباهات گذشته، همراه شود؛ آنهم با توجه به این واقعیت که تنها در این دوره از اعتراضات چند ماهه شاهد کشته شدن و اعدام حداقل ۵۰۰ نفر و بازداشت و شکنجه دست کم ۲۰ هزار تن از جوانان زن و مرد کشورمان بودهایم.
یکی از ویژگیهای کاملا شاخص و چشمگیر تجربیات ماههای اخیر، حضور موثر نیروهای جوان و تازه نفس و بهویژه مشارکت بسیار مفید، مبتکرانه و فوقالعاده موثر بسیاری از فعالان مطبوعاتی، حقوق بشری، هنری، سینمایی و ورزشی در عرصه اعتراضات اجتماعی و تظاهرات بیسابقه و شکوهمند ایرانیان داخل و خارج از کشور بوده است.
این ویژگی ارزشمند توانست با موفقیت صدای مبارزات ملی و عدالت طلبی مردم ایران و بهویژه زنان را که در همه زمینههای زندگی زیر فشار ناعادلانه قرار دارند، در همه جا طنینافکن کند و افکار عمومی در سراسر جهان را متوجه چهره و ماهیت واقعی حکومت سرکوبگر و متحجر جمهوری اسلامی نماید.
متاسفانه اگر به مبارزات ملی و بهویژه اعتراضات ماههای اخیر نگاه دقیقتری بیاندازیم، با این کمبود کلیدی مواجه میشویم که علیرغم حضور «بلندگویان» و «سخنگویان» متعدد و موثر، و افزایش بیسابقه حجم مخالفت و نفرت از اوضاع جاری، موجودیت و ادامه بقای این نظام منزوی، هرگز به صورتی جدی به چالش کشیده نشده است. به عبارتی دیگر، فقدان حضور «بازیکنهایی» در صحنه سیاسی داخلی کشور که ظرفیت رشد و مقابله به صورت تعیینکنندهای را در قبال نظام داشته باشند کاملا محسوس بوده است.
در چنین شرایطی، باید همواره در نظر داشت که اتکا به حربه تبلیغات، در شرایطی که حاکمیت در کنترل تمام جریانات اساسی کشور تواناست، نمیتواند به تنهائی کارساز باشد و مردم را به نتیجه دلخواه برساند. نمونههایی از قبیل آنچه که در چند سال اخیر در بلاروس و ونزوئلا مشاهده شده است، به صورتی کاملا شفاف، این واقعیت غیرقابل انکار را تائید میکند.
اینکه ما برای رسیدن به پیروزی، باید بتوانیم با یک کاسه کردن استعدادهای «بلندگو» ها - در جایگاه الزاما متفاوتشان- با «سخنگو» های معتبر جریانهای مختلف سیاسی، شرایطی را بهوجود آوریم که مخالفین ملی و آزادیخواه بتوانند در قالب یک «بازیکن» در عرصه سیاسی داخل کشور، با حساب و کتاب و یک برنامه قابل اجرا، خلاء کاملا محسوس کنونی را پر نمایند. حداقل شرایط برای «بازیکن» بودن و به چالش کشیدن جمهوری اسلامی علاوه بر داشتن یک رهبر یا شورای رهبری قابل قبول، برخوردار بودن از امکاناتی مانند یک سازمان و برنامه اجرایی منتشر شده، امکان تماس مستقل و مستمر روزانه با مردم ایران، برخورداری از حداقل تماسهای لازم با مقامات و شخصیتهای بین المللی و نهایتا داشتن امکانات مستقل مالی برای پیاده کردن برنامه های مختلفی که باید نظام را به چالش بکشد.
بدیهی است که «بازیکن» زمانی در صحنه سیاسی ظاهر میشود که بتواند همه این استعدادها را در کنار هم قرار دهد و تا زمانیکه چنین شرایطی حاصل نشود، احتمال هرگونه تغییر اساسی در ساختار کشور از اقبال زیادی برخوردار نخواهد بود. ناگفته نماند که تازه «بازیکن» بودن هم به تنهایی تا زمانیکه نتواند عاطفه و اندیشهی مردم ایران را با جذابیت وعدههایش برای آیندهای مطلوب تسخیر و قانع کند، نمیتواند از اقبال کافی برای جابجا کردن حکومت نیرومند اسلامی هرچند منفور و غیر مردمی، برخوردار گردد.
در پایان، با ادای احترام به تمام قربانیان راه آزادی ایران در ۴۴ سال گذشته و بهویژه عزیزانی که در پی «انقلاب مهسا امینی» در ماههای اخیر با فداکاریهایشان، توجه جامعه جهانی را به سوی بیکفایتی، فساد و وحشیگری حکومت اسلامی که زندگی ما را به تباهی کشانده است، جلب کردند، ایجاب میکند که «بلندگوها» و «سخنگوها» - هر کدام در جایگاه خود - تلاش خود را متوجه این نمایند که خلاء حضور یک بازیکن جدی و معتبر در صحنه داخلی کشور هر چه زودتر پر شود.