رضا سیدن - ویژه خبرنامه گویا
چرا دیدگاههای سیاسی برخی افراد بیش آنچە فکرمیکنیم منفعت طلبانه و سود جویانه است؟ آیا بیشتر دیدگاههای سیاسی در مغز انسان براساس منافع شخصی پایەریزی میشوند؟ چگونه برخی سیاستمداران میتوانند از تعصبات خودسرانه ای که در تصمیمگیریها، مجادلات واستدلالهای خود بکارمیبرند بپرهیزند و چگونه میتوان با استفاده از تکنیکهای روانشناسی به درک بهتری از سوگیریها و تعصباتی که انسانها را از هم منفک و دسته دسته میکند رسید؟
مغز انسان تقریبآ ٢% از وزن بدن را شامل میشود اما نیازمند بیش از ٢٠% انرژی کل بدن میباشد براساس دانش نوروفیزیولوژی کل حواس شناختی انسانها تقریبا ١١ میلیون بایت داده به مغز گسیل میدارد درحالیکە مغز در آن واحد تنها توانایی پردازش تقریبا ٦٠ بایت اطلاعات را دارد.
مغز انسان صرفه جویی در مصرف انرژی را از میلیونها سال پیش آموخته است همان زمانیکه شکار یگانه راه برای بقایش بود. مغز در حالت عادی تقریبا ٣٢٠ کیلوکالری انرژی مصرف میکند درحالیکه اگر این ترفندها نبود بایست ١٠ برابر بیشتر انرژی مصرف نماید کە این میزان مصرف برای بقای شخص اصلا به صرفە نمی باشد. اما مغزبرای صرفه جویی در مصرف انرژی از شگردهای مختلفی استفاده میکند، برخی از این شگردها عبارتند از انجام کارها بصورت ناخوداگاه یا عادتی، فیلترکردن و سانسور دادهها و یا بکار گیری روشهای میانبر یا انجام دادن ناآگاهانه برخی امور و تصمیمات. اگرچه این روشها میتواند به تعبیری باعث صرفه جویی در مصرف انرژی شود اما همزمان میتوانند انسان را دچار خطاهای فاحش شناختی بکنند.
یکی ازمعایب عمده این صرفه جویی رشد خطاهای شناختی انسان در هنگام تحلیل، تفسیر و قضاوت در مورد رخدادها و تصمیمگیریهای او میباشد، که بصورت ناخوداگاه اورا دچار اشتباهات فاحش مینماید. این ضعف یا به دیگر سخن قدرت تکاملی انسان امروزی را در طول میلیونها سال چنان فرهیختە بار آوردە کە در تفکرات واستدلالهای خصوصا علمی و سیاسی خود میدان سفسطە و تخطئه را بشکل باورنکردنی بی حدو مرز وانهادە است.
سیاستمداران اغلب خودشان متوجه نمیشوند که سوگیریها و دیدگاهای سیاسی شان در ضمیر ناخوداگاه میتواند براساس منافع شخصی مدیریت شود. انسانها اغلب برای توجیه مواضع سیاسی خود به طور ناخودآگاهی درگیر عقلانی سازی نظرات و مبانی فکری خود میشوند و به گونه ای معجزه آسا تصویری منطقی و خردمندانه از دیدگاههای سیاسی خود ابراز میداراند و درهمین حال مهر تنگ نظری و بیخردی به نقطه نظرات مخالفان خود میزنند.
اینکه افراد با خواستگاها، تحصیلات و سلیقه های گوناگون روی موضوعات کلی و منطقی اختلافات شدید دارند چالشی برای رسیدن به اصل واقعیت شده است وهمزمان استدلالهای سیاسی درهمه بحثها همواره با تعصبات شدید فکری طرفین همراه اند. جالب این است که میزان هوش افراد تاثیری در میزان تعصبات انها ندارد و این تعصبات میتوانند براحتی نقطه کوری را درتوانایی های شناختی افراد حتی بسیار باهوش هم پدید بیاورند. در چنین شرایطی افراد درهمان حال که خود را خیلی منطقی و بیطرف جلوه میدهند خیلی سوگیرانه و مغرضانه هم می اندیشند.
این امر باعث یک جامعه دو یا چند قطبی می شود کە این جامعه هم به نوبه خود پژوهشهای علمی را کە تصورات انها را به چالش میکشد بکلی مردود می انگارد. انچه کە در این میان بسیار جالب توجه است این است که بر خلاف انتظارضریب هوشی، تحصیلات دانشگاهی و مدارک علمی تضاد بین طرفین و تعصبات بی اساس شان را کمتر نمیکند.
بطورخلاصه پژوهشها نشان میدهد افرادی که دارای مدارک علمی بالاتری هستند در مناقشه های علمی اختلافات شدیدتری در نقطه نظرات خود با دیگران دارند. دراین میان میتوان از نظریه تکامل، اختلافات ژنتیکی، تغیرات زیست محیطی، گرمایش زمین و غیره بعنوان بارزترین تضادهای فکری در میان سیاستمداران و دانشمندان علوم گوناگون نام برد. البته وسعت و دامنه فکری پهناور اندیشمندان که مبنای مباحثات و مجادلات علمی میشود را نبایست با تعصبات بی مورد ی که در بین شان رایج است یکی دانست.
تاثیرات مخرب سیاستمداران در آشوب فکری سطوح مختلف در جامعه
با اتکا به این پژوهشها میتوان وارد یک دیدگاه مهم شناختی شد که در آن به نظرمیرسد برخی نخبگان به گونه ای خودآگاه یا ناخودآگاه در سطوح بالاتر علمی وسیاسی عامل اصلی دامن زدن به آشوب فکری و رفتاری در سطوح پایینتر جامعه می شوند.
بعنوان نمونه میتوان شاهد دویا چند قطبی شدن جامعه ایرانیان در داخل و خارج کشور بر علیه یک نظام بشدت فاسد و بیرحم بود که سیاستمداران و نخبگان دربرهمزدن یکدستی و همصدایی علیه آن بطورمستقیم وغیرمستقیم تاثیرات بشدت مخربی داشته اند.
بر اساس تحقیقات مذکور به نظر میرسد برخی نخبگان به طور غیرارادی در ضمیر ناخودآگاه شان توانایی درک واقعییتهای منطق نظری که فلسفه سیاسی بر اساس آن بنا شده است را از خود سلب نموده اند. در گفتمان این تفکرات آلوده به تعصب، شواهدی مبنی براستدلال در گرو حمایت از یک هویت از پیش تعیین شده دیده میشود که از نظرعلمی بی پایه است. این سوگیریها وتعصبات تبدیل به ابزاری شده است که در جهت تقویت یک تفکر وهویت مشترک افسانه ای که در سایه آن تنها منافع طیف اندکی از گوناگونی های جامعه ایران را پاسخگوست عمل میکند.
این روزها درمیان سیل مباحثات سیاسی به وضوح سایه منافع شخصی برخی سیاستمداران را در پاره ای از موضوعات ابتدایی منشور حقوق بشرواصول نظری دموکراسی میتوان دید. این تعصبات اغلب چنان بر تصمیمات و گرایشات فکری آنان سایه افکنده که تناقضات علمی آشکاری را در کلام و نحوه استدلال شان پدیدآورده است. این تناقضات را حتی مخاطبان غیر اکادمیک هم به وضوح لمس کرده اند که این هم به نوبه خود باعث قطبی شدن بیشتر فضای سیاسی بین گروهها گشته است و به مانع بزرگی در تشکیل یک اپوزوسیون یکپارچه و کارآمد تبدیل شده است.
بعنوان نمونه طیفی از مخالفین نظام ج ا برای به انحراف کشاندن حافظه تاریخی مردم و بازپسگیری قدرت درآینده به دوراز واقعیتهای ملی، زبانی و فرهنگی به حرکت کردها که پرچمدار و آغازگر سیرآزادی و دموکراسی در ایران هستند انگ تجزیه طلبی میزنند و با روشهایی کاملآ مشابه ج ا سعی در منحرف کردن اذهان مردم دارند.
تحریف واقعیتها، جعل و مونتاژتاریخ معاصر و رویدادها، تکیه زدن بر تحقیقات و آمار نادرست همه و همه منشا مشترکی دارند و آن به کرسی نشاندن یک تفکراز پیش تعیین شده که قرار است تنها در راستای منافع شخصی گروهی باشد که در بطن گفتمان سیاسی خود را به منصه ظهور وامیدارد.
آیا شرایط کنونی و بحران مدیریت گذار از جمهوری اسلامی توان مقابله با این رفتار مسموم و مخرب را دارد؟ آیا حاکمان تهران در عقیم کردن یک اوپوزوسیون متحد پیروزگشته اند یا برداشت برخی نخبگان ازدموکراسی بعد از ٤٤ سال بحران هنوز نارس و خام است؟ آیا برخی سلطنت خواهان ناخوداگاه آب را به آسیاب بیت رهبری میریزد؟ آیا بازگشت به پادشاهی تکرار یک تجربه ناموفق است؟ کدام تجربه پادشاهی در خاورمیانه بر اساس اصول دموکراسی موفق بوده است؟
یک مدلسازی فکری و ملی بر اساس هویت واحد )ملت یا امت( و حکمران واحد در دو قالب مشروطه و ولایت فقیه در سده گذشته با ناکامی آزمون خود را به عرصه سیاسی جهانیان نشان داده اند و هردو صدمات و خسارات جبران ناپذیری برای ملتها و همسایگان ایران به بار آرورده اند. در اینجا پرسش اساسی این است که با تکیه بر این دانش کدام مدل کشورداری میتواند تامین کننده نیازهای تمامی تنوعات ملی، زبانی و فرهنگی تحت لوای یک ایران واحد باشد؟
اگر قراراست تنها یک گروه ملی خود را نماینده برحق کل ایران بداند و بقیه را بعنوان قوم و قبیله قلمداد کند و رهبران به اصطلاح آن اقوام و طوایف هم از ترس انگ تجزیه طلبی از بیان واقعییت خودداری کنند پیش بینی میشود که پس از فروپاشی چیزی غیر ازحاکمیت یک اقلیت دیکتاتورکه ایران را برای بسوی جنگ داخلی و نهایتا تجزیه سوق میدهد در انتظار نخواهد بود.
زمانیکه ارزشهای هویت گروهی پررنگتر می شود عقلانیت کمرنگ تر میشود واز آنجا که محتوای هویتی که در یک باورمی گنجد مهمترین خصلت آن باور است و احساس تعلق به یک هویت گروهی میتواند تامین کننده منافع فردی نیز باشد پس رفتارهایی که باعث جدایی و انشقاق فرد از یک تفکر هویتی میشود میتواند در مغز بشدت غیرعقلانی تفسیر شود وبه اصرار مغز به یک سوگیری منفعت طلبانه منجرمی شود.
این پارادکس فکری، تا زمانیکه یک مدل سیاسی خردمبنا بر اساس عقلانیت را نتوان جایگزین آن کرد، همه هویتهای گروهی را به یک اندازه تحت الشعاع قرارمیدهد وبدین ترتیب اختلافات و قطبی شدن جامعه بصورت تصاعدی رشد میکند. مخصوصا در چنین شرایطی مغز که سود ومصلحت خود را در معرض خطر می بیند دیگر تمایلی به کشف واقعیت ندارد. در اینجا عبارت کنایه آمیز روانشناسان که میگویند وظیفه مغز استدلال و کشف واقعیت نیست بلکه وظیفه مغز حفاظت از جان و مال وکیان انسان است بخوبی مصداق می یابد.
این سوگیری و تعصب ناخوداگاه را میتوان در میان تمامی گروههای سیاسی و فکری بر اساس سیر تکاملی پیچیده ای که در بستر میلیونها سال درمغز نهادینه شده به نوعی درک نمود اما همزمان انسان خردمند با تکیه بر مبانی نظری فلسفه سیاسی، اخلاق واعتقاد به منشور حقوق بشر و اصول دموکراسی باید روزی بتواند براین ضعف تکاملی خود چیره گردد.
بر اساس این باورپیش بینی میشود در صورت شکست مدل سیاسی خردمبنا و پراگماتیک لامرکزی اگر ملتها زبانها ، پرچمها و فرهنگهای ایران نتوانند به یک اجماع و وفاق ملی دست پیداکنند مخاطره بروز آشوبهای داخلی وبه تبع آن تجزیە ایران را نمیتوان از نظر دور داشت و در همین حال اعتقاد بی چون وچرا به دموکراسی وحقوق بشرو پرهیز از تمامیت خواهی تک هویتی میتواند روزنه امید را به سوی اینده ای روشنتر بازگشاید.
***
این مقاله به منشا سوگیریها وتعصبات شناختی با تکیه بر اصول روانشناسی تفکرعقلانی یاخردمبنا میپردازد و در آن نویسنده درتهیه نظرات خود از منابع زیر استفادە کردە است:
- The Bias That Divides Us: The Science and Politics of Myside Thinking, By Keith E. Stanovich
- Individuals with greater science literacy and education have more polarized beliefs on controversial science topics, By Caitlin Drummond and Baruch Fischhoff
- Sapiens: A Brief History of Humankind, av Yuval Noah Harari
- The Hidden Agenda of the Political Mind, by Jason Weeden, Robert Kurzban
- How Many Calories Can the Brain Burn by Thinking? By Emma Bryce
جهادِ جـانوری، ابراهیم هرندی