Thursday, Feb 16, 2023

صفحه نخست » پرسشی دوستانه از حامد اسماعیلیون، جعفر بهکیش

Jafar_Behkish_2.jpgاز زمان سرنگونی هواپیمای اوکراینی پی-اس 752 در 18 دی 1398 توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مستقر در نزدیکی فرودگاه امام خمینی تهران، تلاش‌های بستگان قربانیان این جنایت دولتی را با اندوه و همدلی از نزدیک دنبال کرده و گاه به طرق ممکن سعی کرده‌ام که تجربیات خود در زمینه دادخواهی را با فعالان انجمن خانواده‌های کشته‌شدگان این پرواز و به‌ویژه حامد اسماعیلیون در میان بگذارم.

البته از همان ابتدا روشن بود که چگونگی برخورد با سرنگونی هواپیمای اوکراینی یک اختلاف بین‌المللی است و تلاش‌های انجمن و سخنگوی آن حامد اسماعیلیون، که به تدریج به تنها چهره این انجمن تبدیل شد، در چهارچوب و یا تعامل با سیاست دولت کانادا و دولت‌های ذینفع دیگر است. از این منظر تفاوتی بنیادین میان تجربه من، که از نادیده گرفتن جنایت‌های جمهوری اسلامی توسط دولت‌های غربی به دلیل اهداف استراتژیک و منافع سیاسی و اقتصادی آنان رنج برده‌ام، و تلاش‌های انجمن و سخنگوی آن حامد اسماعیلیون وجود داشته و خواهد داشت.

علاوه بر حمایت بین‌المللی، حامد اسماعیلیون از حمایت قابل توجهی در میان ایرانیان مهاجر و بخشی از طبقه متوسط مدرن ساکن ایران برخوردار بود. او با آگاهی بر این موقعیت ویژه موفق شد که در سه ماه اول جنبش «زن زندگی آزادی» نقشی مهم در هماهنگ کردن اعتراضات ایرانیان در خارج از کشور ایفا کند. من در همان زمان از طریق یکی از همراهان اسماعیلیون این پیام را ارسال کردم که موقعیت کنونی وی به عنوان یک دادخواه که از همدلی بخش مهمی از ایرانیان خارج از کشور برخوردار است موهبتی برای این جنبش است و تا نهادینه شدن اعتراضات در خارج از کشور از نزدیکی به جریانات سیاسی پرهیز کند. چرا که گمان می‌کردم چنین نزدیکی‌ای هویتی جدید را بر او تحمیل خواهد کرد و سبب از دست رفتن این موقعیت ویژه و تبدیل او به یکی از ده‌ها یا صدها فعال سیاسی شناخته شده خارج از کشور خواهد شد.

متاسفانه روند حوادث چنین رقم خورده است، اینک حامد اسماعیلیون، در بهترین حالت، یکی از هشت نفری است که قصد دارند یک نهاد رهبری کننده در خارج از کشور تشکیل دهند.

******************

حامد اسماعیلیون در سخنان خود در دانشگاه جورج‌تاون و در پاسخ به پرسش‌های طرح شده بارها تاکید کرد که او به عنوان یک دادخواه در این جمع حضور یافته و در پی آن است که با کمک متخصصان طرحی را برای عدالت انتقالی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی آماده کنند. من در اینجا با حامد اسماعیلیونی که خود را دادخواه معرفی می‌کند و معتقد است که «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم» سخن می‌گویم.

الف) در مرکز هر جنبش برای حقیقت و عدالت (دادخواهی) قربانیان و بستگان آنان قرار دارند. من در سال‌های طولانی که دادخواهی مشغله فکریم بوده اینگونه متوجه شده‌ام که متخصصان می‌توانند مشاورانی ارزشمند برای دادخواهان باشند، اما اگر طرح عدالت انتقالی را تنها متخصصان تهیه کنند، این طرح می‌تواند فاقد جنبه‌های انسانی باشد.

ب) یکی از کمبودهای جدی انقلاب 1357 فقدان یک رویکرد انسانی برای برخورد با جنایت‌های دولتی در حکومت محمدرضا پهلوی بود. امروز دیگر به خوبی می‌دانیم که حقیقت و جستجوی حقیقت و شکل دادن به روایتی مبتنی بر یک جستجوی عادلانه، شرافتمدانه، انسانی، معتبر و همه‌جانبه اولین گام برای ساختن جهانی بهتر است. از همین روست که حامد اسماعیلیون نیز به درستی و بارها بر تشکیل کمیسیون حقیقت تاکید کرده است.

پ) برخلاف تصور بسیاری عدالت انتقالی تنها موضوعی برای پس از سرنگونی رژیم جنایتکار نیست. عدالت انتقالی از زمانی که جنبشی برای حقیقت و عدالت و یا برای تغییر حکومت جنایتکار شکل می‌گیرد آغاز شده و تا سال‌ها و دهه‌ها پس از سرنگونی یا تغییر بنیادین حکومت جابر ادامه خواهد یافت. این موضوع در جریان مبارزه بر علیه حکومت‌های تمامیت‌خواه، مانند جمهوری اسلامی، از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است.

ت) از 1376 بخش قابل توجهی از ایرانیان تلاش کرده‌اند با حمایت از اصلاح‌طلبان حکومتی (خط امامی‌های دهه 60) و کسانی مانند اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی[i] سبب تغییرات بنیادی در جمهوری اسلامی شوند. از 1388 آنان که از اصلاحات ناامید شده‌ بودند به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات ایران گذر از جمهوری اسلامی است. در همین راستا برخی بر این باور هستند که رضا پهلوی[ii]، میرحسین موسوی[iii] و برخی نیروها و شخصیت‌های سیاسی درون و نزدیک به جمهوری اسلامی، به عنوان نمونه مصطفی تاجزاده نیز می‌توانند نقشی مثبت در این مسیر ایفا نمایند. از همین رو و با توجه به سابقه و وابستگی‌های سیاسی این افراد و جریان‌ها یافتن پاسخ برای یکی از سئوالات مرکزی عدالت انتقالی ضروری به نظر می‌رسد: با کسانی که آمران، طراحان و عاملان جنایت‌های دولتی بوده و کسانی که از این جنایت‌ها سود برده‌اند چه باید کرد؟ در چه شرایطی مجاز هستیم که با آنان برای تغییر یا پایان دادن به حاکمیت جمهوری اسلامی همکاری کرده یا متحد شویم؟

******************

در اینجا می‌رسم به سئوال اصلی خود از حامد اسماعیلیون: شرط شما برای همکاری با رضا پهلوی و افراد دیگری که در جنایت دست داشته یا از آن سود برده‌اند چه بوده است؟ به عنوان نمونه آیا در منشوری که در حال تدوین آن هستید بررسی و تحقیق در مورد جنایت‌های دولتی دوران پهلوی، از جمله نقش نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آن دوره مانند ساواک، ذکر شده است؟ آیا شما تلاش خواهید کرد رضا پهلوی را متعهد کنید که با تقدیس و ستایش جنایت‌های دولتی در دوران پدر و پدربزرگش، که می‌تواند زمینه ساز تکرار جنایت‌های هولناک پس از پیروزی انقلاب 1357 باشد، مقابله نماید؟ در همین رابطه شما به‌درستی از بیانیه 15 بهمن 1401 میرحسین موسوی استقبال کردید، اما چگونه ممکن است بدون دانستن حقیقت نقش میر‌حسین موسوی در جنایت‌های هولناک دهه شصت با او همراه شد؟

چگونه می‌خواهید میان خواست برحق جامعه برای گذر از جمهوری اسلامی که بدون اتحاد و همراهی گسترده میان نیروهای مخالف و منتقد بسیار غیر محتمل است و تعهد خود به حقیقت و عدالت تعادلی انسانی و منطبق با معیارهای حقوق بشر برقرار کنید؟


[i] کسانی که در دهه شصت در طراحی و اجرای جنایت‌های دولتی نقش اصلی را ایفا کرده بودند.

[ii] کسی که میراث‌دار سلطنت مطلقه و ثروت نامشروع محمدرضا پهلوی است.

[iii] میرحسین موسوی، نخست وزیر محبوب خمینی، از رهبران خط امامی‌های دهه شصت و رهبر جنبش سبز، در بیانیه 15 بهمن 1401 خواستار برگزاری یک رفراندوم برای گذر از جمهوری اسلامی شد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy