Monday, Feb 20, 2023

صفحه نخست » نقش موسیقی سیاه در شکل گیری مخالفت با حکومت شاه؛ ف. م. سخن

E207A9FE-7448-43C7-9A22-ED707C3707C4.jpegاحتمالا مشاهده کرده اید که امروز، بعد از ۴۴ سال از سقوط حکومت پادشاه فقید، چپ ها نسبت به موسیقی عامه پسند و کلا هنر عامه پسند نظر خوبی ندارند و هنری که به قول خودشان «مبتذل» نیست را می پسندند.

این نظر منفی، باقی مانده از تفکرات دوران پیش از انقلاب است.

آن ها از موسیقی غربی، موسیقی کلاسیک را می پسندند و از موسیقی ایرانی بیشتر به موسیقی سنتی علاقه نشان می دهند هر چند نه شناختی از اولی و نه علاقه قلبی به دومی دارند.

در دوران شاه، ما تنوع محتواییِ بیشتری در موسیقی نسبت به سینما و فیلم داشتیم.

غیر از اپرا که در آن دوران نوع ایرانی اش چندان مطرح نبود، موسیقی دارای کلام، به دو وجه موسیقی با سازهای مدرن و موسیقی با سازهای سنتی قابل تقسیم بود که اولی،،، هم نوع عامه پسند داشت، هم نوع مردم پسند، که این دومی خود به دو بخش مردم پسند عادی و مردم پسند سیاه و متفاوت تقسیم می شد.

نوع دوم یعنی موسیقی با سازهای سنتی نیز سه بخش عامه پسند، مردم پسند و خواص پسند داشت ولی فاقد نوع سیاه و متفاوت بود.

در وجه موسیقی مردم پسند عادی با سازهای مدرن، ما خوانندگان مطرحی داشتیم، مثل گوگوش، رامش، ابی، ستار و دیگران که ترانه های شان از نظر محتوایی، بسیار رنگارنگ بود و موضوعات و سبک های مختلفی را در بر می گرفت. این ترانه ها گاه شاد بود گاه محزون، گاه منعکس کننده ی ناکامی های شخصی بود، گاه منعکس کننده ی عشق های فردی.


در وجه موسیقی مردم پسند سیاه و متفاوت، گروه سنی جوان بیشتر به آن گرایش نشان می دادند، و جامعه ی سیاسی و گروه های چپ و مخالف حکومت وقت هم این نوع موسیقی را بیشتر می پسندیدند و آن را اشاعه می دادند.

خوانندگانی مانند فرهاد، فریدون فروغی، داریوش سمبل های این نوع موسیقی بودند و جالب اینجاست که در میان هنرمندان زن ما گرایشی به این نوع موسیقی مشاهده نمی شد.

هر چه به سال های وقوع انقلاب نزدیک می شدیم، اشعاری که این گروه در ترانه های خود می خواندند، تیرگی و اندوه بیشتری را انعکاس می داد و دستگاه امنیتی حکومت وقت نیز نسبت به این ترانه ها بیشتر حساسیت نشان می داد.

خوانندگان این گروه گاه غیر از صفحه و بعدا نوار کارتریج و کاست، ترانه های خود را در کاباره ها و تلویزیون ملی آن زمان نیز ارائه می دادند که لااقل در کاباره های بزرگ و عمومی (و نه کاباره های کوچک و متفاوت مثل کوچینی و هارلم) چندان مورد استقبال قرار نمی گرفت و حتی در کاباره هایی که مردم بیشتر برای خوشگذرانی می رفتند اجرای این خواننده ها با اعتراض مشتریان رو به رو می شدند (من یک بار وقتی فرهاد روی سن کاباره شکوفه نو رفت در آن جا بودم و یکی از مشتری ها با حالت مست، وسط ترانه ی او بر خاست و با صدای بلند گفت برو پی کارت و بذار رقص و آواز ببینیم و فرهاد با متانت، خواندن اش را قطع کرد و گفت به احترام مشتری گرامی از اجرای برنامه خودداری می کنم).

متاسفانه سه خواننده ی نامبرده، درگیر موضوع اعتیاد بودند و این باعث شده بود افراد سن و سال دار نسبت به آن ها نظر خوبی نداشته باشند ولی جوان ها مثل جوان های امروز که امیر تتلو را به خاطر متفاوت بودن دوست دارند، آن ها را به خاطر ارائه ی کار متفاوت دوست داشتند.

کارهای شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز و یکی دو نفر دیگر در قالبی کاملا متفاوت و مدرن ارائه می شد و حتی کاور صفحه های گرامافون از طراحی خاص و پر رمز و رازی برخوردار بود که نگاه جوان ها را به خود جلب می کرد.

ترانه هایی مانند، بن بست و بوی گندم که داریوش آن ها را خواند و شبانه و جمعه که فرهاد آن ها را خواند و ترانه های خاک و زندون دل فروغی اگر چه می شد آن ها را به عاشقانه ها و موضوعات فردی و اجتماعی ربط داد ولی مثلا ترانه ی زندونی داریوش یا شبانه ی فرهاد به طور قطع به زندانیان و موضوع سیاهکل مربوط بود و این ترانه ها حس کنج کاوی سیاسی در جوانان و گرایش پیدا کردن به چپ را زنده می کرد.

به هر حال در مقابل هم قرار گرفتن این ترانه ها، با ترانه های ساز و ضربی و کم محتوا باعث شده بود تا افراد سیاسی نظر منفی نسبت به ترانه های عامه پسند و شاد و مثبت نسبت به ترانه های غمگین و دارای محتوای متفاوت پیدا کنند که اثرات اش تا امروز باقی ست.

برای این که مطلب طولانی نشود، آن را به همین اندازه خلاصه می کنیم.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy