از قول خانم گلشیفته فراهانی خواندم که " هر کس در بارۀ شکل و نوع حکومت فردا حرف بزند، خائن به خون جانباختگان است". نمیدانم خانم گلشیفته به چه اعتباری صاحب خون و مدعی العموم جانباختگان شده است اما میفهمم که رابطهای هست میان پیوستن ایشان به اردوی سلطنت طلبان که چار اسبه برای مصادرۀ حکومت از بالای سر جنبش انقلابی میتازد، و نهی و منع این جنبش از اندیشیدن و حرف زدن در بارۀ شکل حکومت فردا! خائن قلمداد کردن کسی که بخواهد حرف چیزی را بزند، بشارت دهندۀ " دموکراسی " است که رضا پهلوی وعدهاش را میدهد! در معصومانه ترین حالت، معنای دعوت ایشان به سکوت، همان رندی بچه هاست که " مال تو را بخوریم، با مال من بازی کنیم"! یعنی ما در عمل از حالا با خونهای جانباختگان، فرش قرمز زیر پای شازده پهلوی پهن میکنیم، اما شما اگر در بارۀ جمهوری حرف بزنید، خائن به خون جانباختگان هستید! البته این خود رضا پهلوی است که از سالها پیش میگوید از شکل حکومت فردا حرفی نزنید، فعلاً فقط اتحاد، تصمیم در بارۀ شکل حکومت، بعد از سرنگونی.
رابطۀ شکل و محتوا
حواله کنندگان شکل حکومت به فردای سرنگونی، خوب میدانند که شکل و محتوای یک حکومت جدا از هم شکل نمیگیرند و برای همین هم هست که از حالا برخلاف شعار " حالا فقط اتحاد" و شکل حکومت را بعدها انتخاب میکنیم، با تمام قوا و با استفاده از هر وسیلهای شکل پادشاهی حکومت فردای جمهوری اسلامی را در جلوی چشمان همگان اعلام و زمینه سازی میکنند و تدارک میبینند. اما با این حال، میخواهند مردم باور کنند که میشود شکل را از محتوا جدا کرد، اول محتوا را ساخت و بعد شکل آن را انتخاب کرد و بهتر است فعلا در باره شکل حرفی نزنیم. شبیه این است که بگوئیم صبر کن بچه به دنیا بیاید، بعد شکلاش را انتخاب میکنیم (گوئی انتخاب نام است!)؛ یا ابتدا پُل را بسازیم، بعد در باره شکل ساخت آن تصمیم میگیریم! در سطح تشخیص و تبیین فلسفی، شکل و محتوا را تجرید کرده و بطور انتزاعی هریک را تعریف میکنند اما در دنیای واقعی، هیچ محتوائی مجرد از شکل و بالعکس ممکن نیست. رابطۀ شکل و محتوا در دنیای واقعی چنان است که شکل میتواند محتوا را تعیین کند. چند مثال: دستتان را اگر باز کنید و بخواهید با آن ضربهای به کسی بزنید، فقط انگشتان خودتان آسیب میبیند، اما اگر دستتان را مشت کنید چه؟! در هندسه مسطحه، یک نخ یا سیم بدون خمیدگی، خط است؛ همان را میتوانید به اشکال مربع، مستطیل، مثلث، ذوذنقه و یا بیضی و دایره در آورید که هر کدام محتوای متفاوتی دارند. ولی هیچ مثلث یا دایرهای بدون شکل نمیتوانید داشته باشید. مثال دیگر: گرافیت، همین زغال سیاه نرمِ نوک مداد، و الماس بی رنگ شفاف که سخت ترین مادۀ طبیعی است، هر دو فقط و فقط از اتم کربن خالصاند، تنها فرقشان در شکل قرار گرفتن (کریستالبندی) اتم هاست. شکل، گاه تا این اندازه تعیین کنندۀ محتواست. در جامعه انسانی، رابطۀ شکل و محتوا بسیار پیچیده تر از طبیعت و جدولهای ریاضی و شیمی است. در اینجا تاریخ هست، سوژۀ انسانی هست، آگاهی و اراده هست و بسیار آکتورها و فاکتورهای مرکب و متغیرِ همکُنش و روندهای دیالکتیکی تکین و تکرار ناپذیر و غیره. در جامعه، نه هر محتوای حکومتی الزاماً با یک شکل معین همراه است و نه هر شکل حکومتی، حتماً محتوای معینی با خود دارد. مثالهای پیش پا افتادۀ پادشاهیهای دموکراتیک و جمهوریهای استبدادی محتاج مکث بیشتری نیستند. من با این که جمهوری و سلطنت را فقط شکل حکومت بدانیم، موافق نیستم. نه تنها شکل و محتوا در واقعیت تفکیک ناپذیراند، و نه تنها همدیگر را متقابلاً میسازند بلکه حتی در شرائطی میتوانند به یکدیگر تبدیل شوند. یک جمهوری واقعاً دموکراتیک تا کجا شکل است و تا کجا محتوا؟! یک جمهوری استبدادی آیا بیشر شکل حکومت است یا محتوای آن؟ ً! پادشاهی تشریفاتی در سوئد، که بود و نبوداش در ساختار و کارکرد حکومتی سوئد برابر صفر است، اصلاً چرا باید شکل حکومتی سوئد به حساب آید؟ و شکل سلطنت استبدادی مبیّن چه چیزی جز محتوای خالص حکومت پهلویها بود؟
شکل و محتوای رژیم فردا از هم اکنون در حال تکوین است
همه در این که جمهوری اسلامی باید ساقط شود مشترکاند و همصدا، اما در این که چرا باید ساقط شود، به عبارت سرراست تر: چه باید به جایش بیاید، اختلافات بسیار است و عمیق. رضا پهلوی مُصّر است که اختلافات را مطرح نکنیم، فعلاً فقط اتحاد! اما برخلاف القأ وی، مسئلۀ رژیم فردا، فقط جمهوری یا پادشاهی نیست، اساس مسئله از قضا همان اختلافات است. این اختلافات مسکوت گذاشتنی نیستند چرا که در وهلۀ اول اختلافات درون اپوزیسیون بر سر چرائی مخالفت با جمهوری اسلامی، و استراتژی و تاکتیکهای مبارزه با این رژیماند، یعنی هم اکنون مبارزه با رژیم، خواه ناخواه و بطور موازی محل معارضه و مبارزه درون اپوزیسیون بر سر این اختلافات است. هم مبارزۀ همگانی علیه جمهوری اسلامی یک مبارزه طبقاتی و بر سر منافع و حقوق در تضاد با طبقات حاکم کنونی است، و هم در عین حال، یک مبارزۀ طبقاتی و بر سر منافع و حقوق، درون اپوزیسیون برسر قدرت سیاسی و اقتصادی و موقعیت اجتماعی فردا. این مبارزه بر سر قدرت و منافع و حقوق، چه در متن جنبش انقلابی، چه در درون اپوزیسیونهای مختلف، چه در داخل کشور و چه در خارج، جریان دارد، چه مسکوتاش بگذاریم و چه نه. محتوا و شکل رژیم آینده هم اکنون در بطن مبارزه بر سر این اختلاف منافع در مقابل چشمان مان درحال تکوین است. یکی از شگردهای شعبده بازها، چشمبندی است، برای آن که حقّهشان را بزنند، نگاه و تمرکز حواس تماشاگران را به نقطهای دیگر متوجه و منحرف میکنند. شکم سیران و ستمگران به گرسنگان و ستم کشیدگان میگویند حواستان فقط به آخوند باشد، از نان و دزدی و استثمار و تبعیض و نابرابری طبقاتی و ملی و جنسیتی حرفی نزنید فعلا فقط اتحاد با ما، رژیم را که برایمان انداختید، بعداً بیائید در باره اختلافات صحبت کنیم!... ولی خودشان شبانه روز در حال تنیدن تار برای مصادرۀ جنبش انقلابی و ساختن محتوا و شکل رژیم آیندهاند: از ائتلافات کودتائی مجازی بر فراز سر جنبش و خط و نشان کشیدن با " تمامیت ارضی" علیه ملتهای کشور چند ملیتی ایران، وعده کشتن کمونیستها و انتقام گیری از " پنجاه و هفتی ها"، از دوندگی در لابیهای امپریالیستی و دخیل بستن به ضریح ناتو و جنگ اوکراین... تا کرایۀ سلبریتیهای فروشی، و از بمباران تبلیغاتی کلان رسانههای جانبدار مزدوری که شکل پادشاهی حکومتی و شازده را جا انداختهاند، تا حمله اوباش تخم و ترکۀ شعبان بی مخها به تظاهرات غیرخودیها به سبک چماقداران خمینی در جریان انقلاب ۵۷، و از پخش " تونل زمان" دوران مشعشع! پهلوی و مظلومیت هویدا و توجیه و تبرتۀ ساواک توسط امثال بی بی سی، تا دهن کجی بی شرمانه و بی پرده به جنبش انقلابی با به نمایش گذاشتن پرویز ثابتی سردسته جلادان آریامهری در تظاهرات " زن زندگی ازادی" (واقعاً که این شعار زیبای رمانتیک چه الاستیسیتۀ بیکرانی دارد!) و انتقاد از او بخاطر آن که چرا در کشتار چپها و اسلامیها کوتاهی کرد که چنین شد! اینها چیستند بجز فریاد زدن همان اختلافاتی که به سکوت در بارهشان دعوت میشویم؟ اینها مگر چیزی کمتر از معماری محتوای رژیم فردا و از همه آشکارتر و بی پرده تر، تعیین و حقنه کردن " شکل" حکومت آیندهاند حتا، با مشخص کردن شخص پادشاه، پیش از ان که رفراندم موعود رضا پهلوی برای تعیین شکل نظام فرا رسیده باشد! از آن هم مضحک تر، فرح پهلوی از حالا ولایتعهدی نور، نوۀ خودش را اعلام کرده است! به نظر میرسد این جماعت مضحکاند، اما اینطور نیست، منافعشان را تشخیص دادهاند، جدیاند و برای منافعشان میجنگند (به سبک خودشان!).
جنبش انقلابی و واقعی در کشور، تا حدودی سبب قطبی شدن جامعه شده و جدی شدن مبارزه، هم حرافان و مدعیان را ناگزیر از ورود به عرصۀ عمل و اقدام سیاسی کرده و هم مچشان را باز کرده است و این که میبینم و همه شاهداند که ادعاهای ریاکارانه و دروغین رضا پهلوی اعم از این که به دنبال هیچ مقام و موقعیتی در نظام آینده نیست، در ته دلاش جمهوری را ترجیح میدهد، از دموکراسی دفاع میکند، مدافع چندصدائی و تکثر است و غیره، در عمل و از هم اکنون در ابتدای راه دراز تا فردا، از برکت جنبش انقلابی است که رسوا شدهاند. خانم گلشیفته منطقاً باید رسانهها و سلبریتیها و اوباش چماقدار شیر و خورشیدی را که شبانه روز شکل نظام فردا را جار میزنند و خود شازده گرامیاش را که هیچ منع و مخالفت و مرزبندی با این تبلیغات در باره شکل نظام فردا و پادشاهی خوداش و ولایتعهدی دختراش و کشتار کمونیستها و جاوید شاه گویندگان نمیکند، خائن بداند.
شکل پادشاهی و محتوای دموکراتیک در ایران
رابطۀ شکل و محتوا در جامعه چیزی ثابت و جدول ضربی نیست و در شرائط متفاوت، بسی متغیر است. هستند کسانی که در دفاع از نظام پادشاهی در ایران میپرسند مثلاً پادشاهی در انگلستان و سوئد و هلند چه عیبی و چه مغایرتی با دموکراسی دارد؟ سئوالی که روزی مصطفی حجری رهبر حزب دموکرات کردستان ایران از من (با مثال اسپانیا و انگلستان) پرسید. در این رابطه، موضوعات متعددی باید مورد بحث قرار گیرند که هر یک مسلتزم یک مقاله مجزاست. اما به اشاره:
نظام پادشاهی درانقلاب ۵۷ سرنگون شده و به گور تاریخ سپرده شده است. حالا چرا باید برگردد؟ چون رژیم شاه " بهتر" از رژیم اسلامی بود؟ چرا بهتر را در آینده نجوئیم و در گذشته بجوئیم؟! چرا محتوای بهتر، در گرو شکل پادشاهی است؟! اساساً درشکل پادشاهی (حتا نمونههای انگلستان و سوئد و اسپانیا...) چه خاصیت ویژهای هست که دموکراتیک بودن محتوا مدیون و نیازمند آن است؟ لائیسیته و پیشرفتهای اقتصادی و رشد و توسعه هیچ نیازی به نظام پادشاهی ندارند و این بی نیاز از استدلال است، اما در همین حد هم آیا انگیزه رضا پهلوی و سلطنت باختگان از بازگشت نظام پادشاهی دلسوزی برای رشد و توسعه و مباره با فقر تبعیضات و فاصله طبقاتی و ستم ستیزی است؟ ایا رضا پهلوی و خانواده و هزارفامیل و کلیه دزدان و سرمایه داران بزرگ و متوسط و وزیر و وکیلها و دیپلماتها و نظامیان و ساواکیها و شکنجه گرها و قلم به مزدان فراری در انقلاب بهمن (که من مجموعهشان را سلطنت باختگان نام میدهم) میخواهند به ایران برگردند و سلطنت برقرارکنند تا ثروتهای دزدیده و سرمایههای باد آوردهشان را به مردم ایران برگردنند؟! حتا خودشان چنین ادعای مضحکی نمیکنند. آنها میخواهند برگردند تا امتیازات از دست رفتهشان را بازپس بگیرند، فرصتهای از دست رفته چهل و چند ساله برای بهره کشی و غارت در را جبران کنند؛ آنها میخواهند بیایند هر آنچه را که طبقه حاکم کنونی بالا کشیده و غارت کرده است، پیش از آن که مردم انقلابی از چنگشان بیرون بکشند، تصاحب کنند. رضا پهلوی این حقیقت را نمیتواند بگوید، پس نعل وارونه میزند که گویا ایران برای آزادی و دموکراسی به سلطنت او نیاز دارد! گویا دغدغهاش فقط این است که برای ایران آزادی و دموکراسی سوغات بیاورد. اما آزادی و دموکراسی چرا موکول به سلطنت است؟ رضا پهلوی که وارث پدراش است، چیزی که نمیتواند به اندازه یک مثقال از نظام پدر و پدر بزرگاش به میراث ببرد، آزادی و دموکراسی است. اما اگر آزادی و دموکراسی از سلطنت زاده میشود، اولاً چرا در دوران پادشاهی پدر و پدر بزرگاش این رابطه معکوس بود؟ و ثانیاً چرا این پادشاه باید نوهی رضاشاه و فرزند محمد رضا شاه دیکتاتور وابسته به کودتاهای امپریالیستی باشد؟
البته شاهزاده تناقض گوئیهای درشتی هم میکند از جمله این که اگر به سلطنت برسد محض پایبندی به دموکراسی، در سیاست مداخله نخواهد کرد و مقامی تشریفاتی خواهد داشت. از دو حال خارج نیست، یا او آنچنان که در قانون اساسی مشروطه بود، در سیاست دخالتی نخواهد کرد، پس بود و نبود سلطنت هیچ نقشی در بود و نبود دموکراسی نمیتواند داشته باشد و سلطنتاش تنها موضوعیتی انگلی همچون دربارهای اروپائی خواهد داشت که پول مردم را بالا بکشد، و یا مثل پدر و پدر بزرگاش قانون اساسی را زیر پا خواهد گذاشت و دیکتاتوریاش را با رسالت افسار کشی برای هدایت ملت در" شاهراه عظمت ملی" و حفظ «تمامیت ارضی» توجیه خواهد کرد.
بازگشت سلطنت به ایرانِ پسا جمهوری اسلامی، بدون دخالتگری دربار در سیاست، هم بی معنی وبی موضوعیت و هم محال است. سلطنت اگر برگردد، از انقلاب ۵۷ انتقام خواهد گرفت همچنان که از حالا در خیابانهای آمریکا و اروپا از حنجرههای اوباش شاهپرست علیه چپها " پنجاه و هفتی ها" خط و نشان کشیده میشود؛ نه تنها مخالفان سلطنت اعم از کمونیستها و حاکمان و اپوزیسیون مخالف شیخ و شاه را " با تکیه بر همین ارتش، همین سپاه، همین بسیج" (گفتۀ خود رضا پهلوی) بشدت سرکوب خواهد کرد، بلکه هر حرکت و تلاشی را که بخواهد در برابر اعاده امتیازات از دست رفتهی سلطنت باختگان مقاومت کند، و بخصوص هرگونه اندیشه و رفتار و تشکلی را که به نحوی یاد آور انقلاب ۵۷ و بذرهای احتمالیی طوفانهای آزادی خواهی و برابری طلبی در آینده باشند، در درجه اول همین انقلاب " زن زندگی ازادی" را، در نطفه منکوب و نابود خواهد کرد؛ سلطنت با انقلاب " زن زندگی ازادی" که ریاکارانه پرچماش را بلند کرده است همان خواهد کرد که خمینی با انقلاب ۵۷ کرد. "مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد". ایران دوره رضاشاه و نیز محمد رضاشاه نمیتوانست سلطنت صرفاً تشریفاتی انگلستان و سوئد را داشته باشد و ایران پس از ولایت فقیه هزار بار کمتر. در واقع دموکراسی باید باشد تا کسی پادشاه تشریفاتی باشد و نه این که دموکراسی محصول پادشاهی تشریفاتی او خواهد بود!
اما مقتضیات سرکوبگریی بازگشت انتقامجویانهی خلع ید شدگان به یک طرف، دموکرات ترین سلطنت هم که در ایران مستقر شود، چارهای جز مدیریت و هدایت "سرمایه داری" ناقص الخلقه و عقیم ایران در چهارچوب سرمایه داری جهانی با تلفیق اقتصاد غارتگری سرمایه داران انگل با سیاستهای لیبرالی و نئو لیبرالی نخواهد داشت و این یعنی تداوم سیاستهای فلاکت گستر و خانه خراب کن جمهوری اسلامی. چنین سیاستی با معترضین و با مطالبات معیشتی آنان چه برخوردی خواهد کرد؟ اجازه خواهد داد برای دفاع از حقوق خود تشکلهای مستقل ایجاد کنند؟ مطبوعات و رسانههای آزاد و آزادی بیان داشته باشند؟ آزادی تظاهرات و اعتصاب داشته باشند؟ احزاب سیاسی را آزاد خواهد گذاشت؟ زندانها را تبدیل به موزه خواهد کرد؟ با ملتهای ساکن ایران چه رفتاری در پیش خواهد گرفت؟ چند ملیتی و چند زبانی و خودمدیریتی و عدم تمرکز را به رسمیت خواهد شناخت یا کماکان زیر لوای تمامیت ارضی، ناسیونالیسم ایرانی و پان فارسیزم و ستم ملی را پاسداری خواهد کرد؟ جواب این پرسشها را خوشبختانه نه از استدلال بلکه از حرکات و اقدامات عملی امروز خود آنان میشود دریافت. آنان در تلاش برای احیای نظامی هستند که شکل پادشاهی آن نمیتواند جز با استبداد خونریز انطباقی با محتوایش داشته باشد.
من بارها این پرسش را کردهام که اگر قرار است پادشاه هیچکاره و فقط تشریفاتی باشد، اگرقرار است در سیاست مداخلهای نداشته باشد (که در شرائط مشخص ایران به هزار دلیل محال است) پس اولاً وجود یا عدم دموکراسی چه ربطی به او پیدا میکند و ثانیاً اصلاً چه نیازی به پادشاهی هست که هیچ کاره است؟ این چه شکل حکومتی است که هیچ نقشی و ربطی به محتوای حکومت ندارد و فقط انگل مفت خور خوشگذران از بودجه مردم است؟ این را بارها پرسیدهام که اگر رضا پهلوی قرار است در نظام آینده هیچکاره باشد، اصلا در این میان چکاره است؟ اگر قرار است فرضاً روزی بر سر شکل حکومت رفراندم بشود، رضا پهلوی از حالا چرا بعنوان شاهزاده خودش را وسط معرکه انداخته است؟ من هرگز برای این پرسشها پاسخی نگرفتهام فقط میدانم که ما در ایران، به دموکرات ترین، انقلابی ترین، شریف ترین و صادق ترین و تشریفاتی ترین و بیکاره ترین پادشاه هم نیازی نداریم. دموکراسی از سلطنت زاده نمیشود و بخصوص در ایران که خمینی و فاشیسم اسلامی میوۀ زهرآگین درخت استبداد دودمان پهلوی بوده است.
شهاب برهان
حق برهنگی، یا برحق بودن برهنگی؟ احمد فعال
از گـــوگـــوش تا ســروش، ابراهیم هرندی