حتی پس از جداسازی دین و دولت همیشه این امکان وجود دارد که قدسی گرایان دولت ایران را از آن خود سازند و دوباره دین و دولت را در هم بیامیزند. این اتفاق در سال ۱۳۵۷ افتاد و پس از سقوط جمهوری اسلامی نیز این امکان وجود دارد. قدسی گرایان میتوانند هم در شرایط دمکراتیک از پلکان قدرت بالا رفته و دیگر پایین نیایند و هم با انقلاب دولت سکولار را ساقط سازند. تاکتیکهای قدسی گرایان در این زمینه چیست؟ آنها چگونه جامعهای را که دارد از منافع سکولاریسم برخوردار میشود فریب داده و مذهب را بر تخت فرمانروایی مینشانند؟ در این نوشته به شش تاکتیک آنها اشاره میکنم.
اگر به دنبال سکولاریسم به معنای تعهد هنجاری دولت به بی طرفی در قبال امور دینی باشیم که ایجاب میکند دولت هیچ عقیده و دیدگاه مذهبی (یا غیرمذهبی) خاصی را نسبت به دیگری مورد طرفداری، نارضایتی، ترویج یا منع نکند دولت آینده باید با نهاد روحانیت شیعه به عنوان یک خطر بالفعل برای حیات جامعهی ایران برخورد کند و راه احیای مجدد آن را با قانون ببندد.
شش تاکتیک روحانیت شیعه که ذیلا میآیند باید بجد مورد توجه جامعه و دولت قرار گرفته و راههای نفوذ آنها سد شود. در جامعهی سکولار و آزاد دهان افراد را نمیتوان بست اما بلافاصله بعد از طرح مطالب زیر گروههای متعدد مدنی و دینی باید بدانها در فضای عمومی پاسخ دهند، همان کاری که با فاشیسم و نازیسم در جوامع غربی میشود. در ایران آینده باید همان رفتاری با اسلامگرایی و حاملان آن (روحانیت شیعه و سپاهیان) صورت گیرد که دنیای غرب با فاشیسم و نازیسم بعد از جنگ جهانی دوم در پیش گرفت.
الف. معرفی سکولارها به عنوان جزمیت گرایان و متعصبان و ضد آزادی ادیان
در صورت پافشاری سکولارها بر مبانی تفکیک دین و دولت در نهادها، سیاستها و ارزشها قدسی گرایان آنها را در اعمال این امور، جزمی و متعصب و ضد دین معرفی میکنند. در ادبیات قدسی گرایان، سکولار مساوی با ضد دین است در حالی که هم بیدینان و هم دینداران میتوانند سکولار باشند. محدود کردن حیطهی عمل و مقید سازی نهادهای دینی و رهبران دینی به معنای محدود کردن آزادی آنها نیست. نهادها و افرادی که قدرت آلوده سازی بالایی دارند باید محدودیت عمل خود را پذیرا شوند.
آنها برای بدنامی سکولاریسم دولتهای استبدادی و کمونیستی را نمونههای بارز و نماد سکولاریسم معرفی میکنند. دولتهای کمونیستی مثل چین و اتحاد جماهیر شوروی نمونههای بسیار نادرست سکولاریسم هستند چون با دین فاصله گرفتند اما ایدئولوژیای با همان مشخصات اما بدون وجود مثبت آن را به دین حکومتی تبدیل کردند. یک دولت سکولار میتواند اقتدارگرا و حتی تمامیت خواه هم باشد اما اقتدارگرایی و تمامیت خواهی آن ربطی به سکولار بودن آن ندارد. اقتدارگرایی و تمامیت خواهی را باید با دمکراسی و ازادی درمان کرد نه با قدسی سالاری که ضرورتا اقتدارگرا و تمامیت خواه است.
سکولاریسم نه یک ایدئولوژی، نه یک برنامهی سیاسی و نه یک آموزه است. سکولاریسم یک روش است همانند جامعهی مدنی و دمکراسی برای حکمرانی و سامان دادن به امور اجتماعی. از این جهت سکولاریستها به دنبال بهبود رفاه اجتماعی، رعایت بیشتر حقوق انسانی و شهروندی و خدمت بیشتر به آحاد بشر با مقید سازی دولتاند و نه محدود کردن دینداری افراد. از نگاه آنها دولت نباید به ابزار پیشبرد برنامههای دینی و ایدئولوژیک تبدیل شود.
قدسی گرایان میگویند بیطرفی دولت ممکن نیست و عقلانی بودن دولت قابل پرسش است. این دو نکته درواقع تغییر محل نزاع از قدسی سالاری به سکولاریسم است. قدسی گرایان بدون هیچ شک و تردیدی بیطرف نیستند و نمیتوانند باشند و تصمیمات آنها عقلانی نیست. اما در این موضوع تردید وجود دارد که سکولارها بتوانند نسبت به دینداران و بیدینان بی طرف باشند یا همهی تصمیماتشان عقلانی باشد. حال عقلا به کدام سمت میتوان رفت: سمتی که بدون تردید تبعیض اعمال میکند یا سمتی که تبعیضش محتمل است؟
ب. معرفی سکولاریسم به عنوان مبدا مشکلات یا ناتوان در حل مشکلات
قدسی گرایان در همه مشکلات اجتماعی که در همهی جوامع وجود دارد مشکلات را به سکولار بودن دولت و سیاستها و ارزشها باز میگردانند. اگر دزدی زیاد شود میگویند علت عدم اجرای قوانین شریعت است. اگر طلاق و فساد مقامات و اعتیاد زیاد شود آن را به بی توجهی دولت به احکام دینی در سیاستگزاری و قانونگزاری و عدم حرف شنوی مقامات از رهبران دینی نسبت میدهند. آنها حتی کمبود باران یا جرم و جنایت را به سکولاریسم و بیدینی افراد نسبت میدهند در حالی که اولا دنیا کامل نیست و همهی مشکلات را نمیتوان با عقل و خرد و علم حل کرد و دولت سکولار هم میتواند ناکارآمد و فاسد باشد و این امر ربطی به سکولار بودن آن ندارد. در این استدلال افراد فراموش میکنند که در صورت قدسی سالاری حکومت مشکلات صدها برابر میشود. نسبت دادن مشکلات به سکولاریسم یک فریب است و هرچه شهروندان دیندارتر باشند امکان این فریب افزایش مییابد.
پ. همسان انگاری دین و اخلاق
قدسی گرایان نخست دین را به عنوان اخلاق معرفی میکنند و بعد سوال میکنند که «آیا دولت نباید در سیاستها از اخلاق تبعیت کند.» بدین ترتیب دولتی را که از آنها تبعیت نکند غیر اخلاقی و نامشروع معرفی میکنند تا مردم نتیجه بگیرند که باید فریبکاران مذهبی را بر سر کار بیاورد. اخلاق یک امر عرفی است و نسبتی با قدسیت ندارد.
ت. ادعای نقش مثبت دین در گسترهی عمومی
این ادعا استوار است بر این نکته که دین یک کالای عمومی را فراهم میکند و انکار نقش دین در میدان عمومی موضعی غیر لیبرال، غیر دموکراتیک و نقض آزادیهای مذهبی است. دین هرگز یک خیر عمومی برای همهی شهروندان فراهم نمیکند. سرمایهای که از حیث مراسم دینی به دست میآید صرفا برای اهل همان دین است و شامل پیروان دیگر ادیان نمیشود.
طبیعی است که افراد با ایمان در حوزهی عمومی میتوانند رفتاری متفاوت با افراد بی ایمان داشته باشند اما این امر به معنای ورودی خاصی از جانب آنها نیست که اگر نباشد جامعه لنگ شده و کارها بر زمین میماند. دینداری و بیدینی افراد هیچ نقشی در حمل و نقل عمومی، بهداشت، رشد اقتصادی و واردات و صادرات کشور ندارد چون دینداران و بیدینان به طور مساوی میتوانند کارایی بالا یا اندک، فساد، کارافرینی و مراقبت از اموال و خیر عمومی داشته باشند. دینداری و دین متضمن هیچ سیاست عمومی خاصی نیست و گذاشتن اسم دینی و ارزشی خاصی بر آنها صرفا بازی با کلمات است.
نیروهای قدرتمند دنیای مدرن شامل بر ظهور عقل گرایی علمی، پیشرفتهای فنی و تمایز کارکردی دولت از دیگر نهادها که از قرن نوزدهم شروع به ایفای بسیاری از نقشهای اجتماعی دین در زمینه هایی مانند تأمین بهداشت و آموزش کرده امروز در ایران نیز در حال تسخیر فضای عمومی هستند. حوزهی عمومی حوزه سعی و خطا، رای و نظر عموم و کارشناسی بر اساس عقل و علم تجربی است همان طور که پزشکان و مهندسان و مربیان ورزشی در معالجه و فن آوری و تیم داری فراتر از باور یا عدم باور خود از یک الگو پیروی میکنند.
اسلامی سازی پزشکی و مهندسی و ورزش و امور دفاعی حتی در دورهی جمهوری اسلامی شکست خورده است و روحانیون شیعه این چارچوبها را برای فریب افکار عمومی استفاده نمیکنند. البته در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی، سیاست، فلسفه، هنر، رسانهها و فرهنگ به فریب سابق ادامه میدهند. بازگشت مذهب به حوزهی عمومی که در انقلاب ۵۷ تجربه شد نه در ایران بلکه در کشورهای عربی نیز با تجربههای داعش، حکومت دینی در ایران و طالبان تکرار نخواهد شد.
ث. اتهام نفی اعطای سهم مساوی به همهی ادیان برای حضور در عرصهی عمومی و تاثیر گذاری بر دولت به سکولارها
این روش در سکولاریسم هند به چشم میخورد. مشکل وقتی پیدا میشود که ادیان در حوزهی عمومی مشترکات زیادی نداشته باشند یا همه مثل گرگ بخواهند حوزهی عمومی را قورت دهند. در عین که همهی ادیان در حوزهی عمومی نقش دارند یکی از دیگران قدرتمند تر بوده و دولت را در اختیار میگیرد. همچنین حضور همهی ادیان در عرصهی عمومی و سیاست ممکن است از تمامیت خواهی جلوگیری کند اما خطر جنگهای مذهبی و خصومتهای ایدئولوژیک را نیز افزایش میدهد.
ج. جا زدن نمادهای مذهبی به جای نمادهای ملی
دینداران برای اشغال فضاهای عمومی توسط نمادهای خود نمادهای مذهبی را به عنوان نمادهای عمومی و ملی مطرح میکنند. نه نوروز یک عید مذهبی است و نه عید فطر یا غدیر یک عید ملی است حتی اگر برای عید نوروز دعای قلابی بسازند و برای عید فطر و غدیر رسم و رسوم و غذاهای خاص ملی بتراشند. بدین دلیل در یک حکومت سکولار مقامات حق ندارند از جیب مردم افطاری بدهند یا ساعات کار ادارات دولتی را برای ماه رمضان و راحت تر روزه گرفتن دینداران تغییر دهند.
نطق نماینده ارومیه: دشمن کیست؟
موضوعی نامفهوم و خیالی به نام «آزادی»!؛ ف. م. سخن