بله بله! اول بگذارید حکومت را سرنگون کنیم بعدا در باره ی نوع حکومت با هم صحبت خواهیم کرد!
امروز باید همه با هم متحد شویم! از چپ و راست و پادشاهی خواه و جمهوری خواه، تا مجاهد و تجزیه طلب! هر کس امروز مخالف حکومت نکبت است پیوستن اش به این اتحاد مبارک است!
هیس! کسی چیزی نگوید تا اتحاد شکل بگیرد! الان وقت نق زدن نیست...
با اوج گیری اعتراضات در داخل ایران، همین چند ماه پیش عده ای تصور می کردند حکومت بار ش را خواهد بست و به جایی در سوریه و لبنان نقل مکان خواهد کرد.
مردم داخل ایران در آن ماه ها در هر چه که فکر کنیم سنگ تمام گذاشتند و زمین لرزه ای در ایران ایجاد کردند که لرزه هایش در سراسر جهان حس شد. اتفاقی که کمتر رخ می دهد و عامل اصلی دگرگونی های سیاسی در هر کشور خواهان تغییر نظام حاکم است.
اما قابل پیش بینی بود که با وضعیت بی طرح و برنامه ای که این اعتراضات دارد ادامه و به ثمر رسیدن آن ممکن نخواهد بود و اعتراضات فروکش خواهد کرد.
آن چه هم اکنون می گوییم، نه به خاطر این دوره از اعتراضات بلکه برای اعتراضات آتی ست که در راه است و با شدت و حدت بیشتری به وقوع خواهد پیوست.
قصه ای که در مطلب قبلی گفتم قصه نبود بلکه وضعیت امروز باورهای من و شما بود!
مردم به خیابان می آیند.
اعتراض می کنند.
عمامه می پرانند.
حجاب از سر بر می دارند.
به آخوندها فحش می دهند.
حکومت نکبت سرنگون می شود.
یک حکومت قشنگ و زیبا بر سر کار می آید.
نه کسی می گوید که این حکومت با این شیوه چگونه می تواند سرنگون شود.
نه کسی می گوید این حکومت که سرنگون شد، چه حکومتی بر سر کار می آيد.
همه در رویا و تخیل، و بد تر از همه کسانی که خود را اپوزیسیون می نامند و بدتر از آن ها کسانی که خود را «رهبران» اپوزیسیون می خوانند.
اپوزیسیونی که به اسم اتحاد و ائتلاف، و به خاطر پیش نیامدن اختلاف، برنامه ای که برای سرنگون کردن حکومت در سر دارد و برنامه ای که برای بعد از سقوط حکومت در سر دارد بیان نمی کند، یا اصلا برنامه ای ندارد، در واقع اپوزیسیون نیست بلکه شبحی از اپوزیسیون است که مانند دود در زمان های خاص بالا می آید و خودی نشان می دهد و در زمانی دیگر فروکش می کند و محو می شود.
بدتر از آن به جای پرداختن به طرح های مبارزاتی و جنگی در داخل کشورش، سراغ بحث و گفت و گو و عکس گرفتن با خارجی ها می رود و به آن ها می گوید و از آن ها می خواهد که فلان کس ک را در ساختار مسوولان شان حذف کنند، یا دست به دست مردم ایران بدهند تا حکومت نکبت سرنگون شود، یا مثلا بازوی نظامی حکومت نکبت را که میلیاردها دلار به آن ها نفع می رساند، تروریست بنامند و آن را بایکوت کنند تو گویی آن ها منتظر نظر این جوجه سیاستمداران جو گیر نشسته اند و با شنیدن استدلال های آن ها ساختار پیچیده ی روابط و تصمیم گیری های شان را تغییر خواهند داد.
برخی هم که اصلا ماهیت شان باید این باشد. موجی باید در ایران بر خیزد، این ها باید تخته ی سرفینگ شان را آماده نگه دارند برای پریدن روی موج شاید بتوانند تا نهادهای قدرت موج سواری کنند.
اپوزیسیون واقعی، به دنبال اتحاد مصنوعی و مکانیکی نیست.
اپوزیسیون واقعی، با شجاعت و صراحت آن چه را در سر دارد بیان می کند، و از اهداف کوتاه مدت و دراز مدت اش بی پروا سخن می گوید.
اولین چیزی که او باید مشخص کند این است که تا چه اندازه حاضر است در اعتراضات اجتماعی حضور واقعی داشته باشد.
بعد باید نشان دهد که غیر از حرف و قصه بافتن تبلیغاتی و به خیابان های امن خارج از کشور سرازیر شدن و جیغ و فریاد کشیدن، چه اندازه کمک «عملی» به اعتراضات می تواند بکند.
اولین نمود آن هم در طرح و برنامه ریزی مبارزات خیابانی و توانایی و جسارت حضور در داخل کشور و همپای بچه های ایران قدم گذاشتن در صحنه مبارزه و انجام کارهایی ست که از دیگران انجام آن ها را انتظار دارد.
ممکن است گفته شود که خمینی بدون این کارها از فرانسه به ایران آمد. اولا خمینی خمینی بود یعنی یک پیرمرد مکار و حیله گر که حتی حرف زدن هم بلد نبود و او را دستگاه های تبلیغاتی غرب در سال منتهی به انقلاب، مانند بت نشان می دادند.
در این بت سازی، حتی سینمای غرب با ساختن فیلم هایی مانند محمد و شیر و باد، چهره ی لطیف و زیبا و در عین حال قاطع و مبارز از مسلمانان نشان می داد.
ثانیا خمینی دار و دسته ی تبلیغاتی و مسلح در داخل ایران داشت که به فرمان او هر کاری به هر قیمتی می کردند.
اپوزیسیون امروز، حتی توانایی این را ندارد که بگوید این حکومت که رفت، حکومت ما مثلا پادشاهی خواهد شد. یا باید جمهوری شود. یا تکه ای از ایران را ما مال خود خواهیم کرد.
فعلا بچه های ایران انقلاب کنند، تا ما بعدا بگوییم چه خواهیم کرد.
آن ها حتی در ساده ترین موضوع «ملی» یعنی موضوع پرچم شیر و خورشید با ترس و لرز سخن می گویند که خدای نکرده مثلا به تریج قبای تجزیه طلبان بر نخورد.
خمینی یک کلمه در دهان اش بود که آن را به عنوان پسوند و پیشوند به هر چیزی می چسباند و تعارف و ترسی از بیان آن نداشت و آن اسلام بود.
این که اپوزیسیون برای براندازی حکومت نکبت، چه کارهایی باید بکند و چه طرح های جنگی و نظامی باید داشته باشد که بتواند بر نیروهای تا بن دندان مسلح و وحشی حکومت نکبت فائق بیاید و مثلا دژ رادیو تلویزیون را اشغال کند یا نیروهای مردمی را به سمت قلعه ی پاستور بکشاند، وقتی اصلا در مخیله ی کسانی که خود را اپوزیسیون می نامند وجود ندارد، در واقع یعنی بچه ها همین طوری و بی برنامه و بی هدف به خیابان بیایند چند تا فحش بدهند، در گیر شوند، کور شوند، دستگیر شوند، شکنجه شوند، اعدام شوند یا در خیابان کشته شوند و همین و همین.
باری. اگر مانند قصه ای که در نوشته قبل تعریف کردم نمی خواهیم دچار توهم و تخیل شویم، باید از اپوزیسیون بخواهیم تا واقع گرا باشد و نه با جارو کردن افکار خود به زیر فرش، در صدد اتحاد دروغین بر آید بلکه با طرح و برنامه و حرف هایی که پیوند او را با بچه های معترض داخل ایران مستحکم می کند، کار دگرگون کردن حکومت نکبت را پیش ببرد.