Saturday, Mar 4, 2023

صفحه نخست » ضعف گفتمان ۵۷ی و رُشد گفتمان ملی، عرفان قانعی فرد

qfar.jpgعرفان قانعی فرد - ویژه خبرنامه گویا

در این 5-6 ماه ، شاید بتوان گفت که نقطع عطفی بزرگ در تاریخ معاصر ما بود. خیزش ها و رستاخیز ملی، شکل جامع تری بخود گرفت. گرچه رسانه های مافیای 57 در لندن، با کمک گرفتن از تجزیه طلب ها و اصلاح طلبان حکومتی ، تلاش کردند که مطالبات سیاسی ، بیشتر به سمت و سوی آنان هدایت شود که نشد. نسل جوان باهوش، مانند نسل قبل سواری نداد و در میانه هیاهو، نه عروسک تراشیده و نه گفتمان جعلی ساخته و پرداخته را پذیرفت.

قصد مافیای رسانه ای، روشن بود. کالای فریب را دادن و همه را به حاشیه راندن و گوی سبقت را بردن و 57 را رنگ کردن. اما زبان جوانان شیفته گفتمان ملی، چنین نیست. شریک فکری شیاد [ تجزیه طلب و اصلاح طلب و ملی مذهبی و 57ی ] نمی خواهند که حقه ساز کنند.

خواسته آنها، بازیافت غرور ملی و هویت ملی ایرانی است. و دیدند که نام شاهزاده و شخصیت و تفکر او، از حاشیه راندن و به روز شدن را به همراه دارد و اینکه نماد مشروطه خواهی را با یک انسجام فکری دنبال کنند. و درک کردند که این نماد قوی، بیانگر تفکر ملی است که در داخل کشور، رشد کرده. قبل از بلوای 57، مجتمع جنایت و خیانت همراهان خمینی، با دُهل و سُرنا، به دنبال عبا و نعلین یک مُلای وحشی حقه باز راه افتادند تا گفتمان ملی را نابود کنند اما نشد. بارها هم در تاریخ 1400 ساله، چماق به دستان دیگر، کردند اهتمام و نشد!

امروزه روز هم جوانان به نیکی دریافتند که تغییر رژیم بر اساس گفتمان ملی امکان پذیر است و همانطور که بارها گفته و نوشته ام، با اسلحه ایران دوستی و ناسیونالیسم می توان به جنگ گفتمان مذهبی و اسلامی مُلایان و اختاپوس مذهبی رفت. در این آشفته بازار و مافیای قوم یاجوج و ماجوج، این گفتمان ملی گرایی است، که رمز پیروزی است. بارها هم در تاریخ، جواب داده.

لاجرم، فرهنگ مشروطه زنده است. متدرجا، توسعه بیشتری هم می یابد. و همین فعالیت های شاهزاده در این 1-2 ماه، تصویری نو از ایران پرغرور و صاحب تمدن را به جهان عرضه کرد. در آئین شهریاری ایرانی، آموخته که نقش بزرگ را ایفا کند.

راستی چه کسی به ایرانیان جوان غرور ملی و هویت ملی دوران پرشکوه تاریخ را باز می گرداند؟ بازرگان، بنی صدر، مصدق، رجوی، یزدی، خاتمی، منتظری، کروبی ، موسوی، نگهدار، مهاجرانی، فدائیان خلق، ستاره سرخ، لاجوردی ، شریعتی، سروش و... ؟ هیچ کدام!

تشکیلات رسانه های لندنی هم در گل ماندند. لیست سانسور و فهرست سیاه مهمانان هم پاسخ نداد. طرح های شوم سردبیران معلوم الحال اصلاح طلب و ملی مذهبی و چپ و تجزیه طلب هم پاسخ نداد. تماس مستمر و مستقیم جوانان با گفتمان ملی، همه آن نقشه ها و حقه بازی ها را به بهم ریخت. نجات گفتمان ایران دوستی، یک مبارزه ماراتنی است نه دو 100 متر. جوانان هم استقامت کردند و کم کم گفتمان ملی سر برآورد. بذرها، جوانه شد و امروز گل صدبرگ شده اند.

شاهزاده ، شهریار ایران و نماینده سامانه کهن پادشاهی ایرانی و یک نماد ملی و شخصیت استثنایی است. یعنی در تاریخ جهان، هر کسی - لایق نبوده که تاج سلطانی رو به عنوان شهریار زمان بر سرش داشته باشد

گاه در یک شخص می توان هم آرزوها را یافت و هم حاکمیت مردم در ایران ( مردم سالاری) را دید. نمی شود یک اندیشه را با شامورتی بازی رسانه ای و سانسور، حذف کرد. ساختار پادشاهی ایرانی، توسط مُلای وحشی هم از بین برده نمی شود؛ عرب و مغول و تاتار و ترک و خزر و روس و صدام هم نتوانستند.

شاهزاده، یک ضد انقلاب است نه یک رهبر انقلاب ساخته و پرداخته شده توسط 57ی ها. بطور مشخص و مجزا هم باید گفت : بدون هواداران مشروطه و ملی گرا هم نمی شود در هیچ حرکتی در رستاخیز ملی ایران، موفق بود. در این عصر مدرن، باید انسجام واقعی داد و این جنبش خوش نام، در هیچ خیانتی هم فریب نمی خورد. چه بسا رنسانسی است برای الگوی آیندگان.

بضاعت امروز دشمنان طیف ملی و پادشاهی توام با مغزشویی رسانه ای چیست؟ هیچ!... جریان فراگیر و نیرومند طیف ملی و ایران گرا را نمی توان مختل یا مضحمل یا گمراه کرد. پرچمداران و وفاداران به گفتمان 57ی هم می دانند که رسانه های هدف دار خواستند عروسک جا بیاندازند و به جای تشکل مردمی و تفکر حمایتی، نمایشنامه ای را قالب کنند. اما زمان براندازی که مشخص نیست، هست؟ مهار در دست چه کسی است؟ گروه دارای فلسفه سیاسی. نه عروسک رسانه ای و کوتوله سیاسی دولت های اجنبی. بازی اتحاد نیم بند و شُل هم ره به جایی نمی برد. چون از اساس، مقوایی است که در هر حرکت شطرنج، فرو می ریزد.

بمباران تبلیغات هم فایده ندارد. امکان و استعداد و هدف باید مشخص باشد که جز حمایت مردم و جوانان، سرمایه ای دیگر نمی توان داشت. دوران مصادره رستاخیز با شب نامه و هرزنامه و حمله گله ای و فحاشی هم گذشته. تکلیف و مشق شب را باید قبل از روز امتحان انجام داد. در روی صحنه سیاسی، کدام چهره ، ثبات دارد؟ مرکز ثقل سیاسی کیست؟ شارلاتانیسم ،خرایکاری ، عوامفریبی و خود بزرگ بینی و تروریسم 57ی هم مفید به فایده نخواهد بود.

باید دور یک چهره سازنده و خوش نام و برجسته و متنفذ و امین گرد آمد. کسی که جایگاه خاصی دارد و مردم برای او در کوی و برزن، فریاد زده اند. یک نماد ملی و شخصیت فراگروهی و فراجناحی داریم که حق هر ایرانی است با او تعامل کند. او هم شهریار ایران است. پایگاه قدرت اجتماعی هم بی تعارف، در دست یک فرد است . همین ثروت و اعتبار به رسمیت شناخته شده می تواند در دوران فروپاشی و انتقالی، به کار آید تا در صندوق رای، توان رقابت در عرصه سیاسی را شاهد بود.

آخر الامر، نهاد اشغالگر و پر سفسطه 57ی و لباس ناموزون جمهوری اسلامی، فرو می پاشد. در این فضای پر آشوب و آشفته، برقراری حاکمیت مشروطه را باید در کجا جست؟ کدام روشنایی فانوس است که خاموش نمی شود؟

رابطه ای بین اسلام 57ی و تمدن ایرانی نبود. ضحاک نام زشت روی یا مُلای شیعه حقه باز، میدان دار شد... برخی هم لباس ناموزن جمهوری به تن او کرده اند... و دم از عقلانیت اسلام و مشروعیت 57 زدند.. کوره راهی را نشان دادند...اما شاهراه تمدن ایران را منحرف کردند و خود در کشورهای پادشاهی جهان، پناهنده شده اند.

یک زمانی ، با فروریزی کاخ ساسانی و خردگرایی و دانش و فلسفه از کشور رفت... در 57 هم هویت ایرانی را فراموش کردیم .. ایران بی هویت شده است. برای یافتن حلقه مدنیت کهن در تاریخ در زیر خاک باید گشت. حلقه اتصال تمدن ما کجاست؟ در تاریخ تمدن گم شده ؛ در عظمت تمدن این جغرافیا , دنبال چه هستیم ؟ شاه اسماعیل صفوی که 30000 نفر را به عنوان محاربه با خدا کشت ؟ یا امیر تیمور گرگانی - حافظ قران در سلسله تیموریان- در 47 قتل عام به نام اسلام 400000 را سر بریده و مناره ساخت و 70000 نفر در اصفهان کشت؟ یا شاه سلطان حسین ننگ تاریخ شاهی ما ؟

در تاریخ ایران کوروش داریم ... خرد نهفته در دل ایرانیان مانده... دانه های زنجیر تمدن را بهم وصل کرده اند. برای اهانت 57ی ها می گویند: سلطنت طلب و مُلاها هم می گویند: طاغوت سلطنت

اما هر دو غلط اندر غلط است. همان بهتر که به زاغوت مُلا دل خوش باشند. کسی دنبال سلطنت و سلطان نیست، شیفتگان پادشاهی ایرانی، حق خودشان هست که درباره گفتمان خودشان، سخن بگویند و بنویسند. سانسورچی های محترم 57 هم می توانند چشم و گوششان را بگیرند! جوانان امروز، ملت اند نه رعیت. دنبال پادشاهی ایرانی اند و نه پیرو سلطان زبان نفهم.

ایران در بربریت گم شده در آتش ایدئولوژی.. خاکستری برجای مانده .. و نسل جوان فرزانه فانوس به دست به دنبال این گمشده باید باشد.. شاید اغراق نباشد اگر بگویم توضیحِ جامعهِ ایران بر اساسِ مقولات و درکِ اروپاییِ آن نه تنها به شناخت از تاریخ و فرهنگمان کمکی نکرده است بلکه به آشفتگیِ فکریِ بیشتری دامن زده و ما را از یک نتیجه گیریِ تاریخی و حقیقی دور نموده است و متعاقباً راهکشایِ حکومت هایِ جبّار بوده اند.

فردوسی - خیام - سنایی - نظامی و ناصر خسرو عمق فاجعه را فهمیدند. به آن تاریخ و ادب اشاره کنیم فرزانگان بزرگ ایران جانمایه حیات ما هستند و باید زیر ساخت جامعه برای رویش تمدن باشد نه اینکه به آن آسیب برساند و نابودی تمدن را شاهد بود. اما شیفتگان و وفاداران 57 چنین کردند.

امروز که بیش از چهار دهه از حکومتِ نکبتِ جمهوری اسلامی بر میهنمان میگذرد، اندیشمندان و روشنفکرانِ ایران بیش از هر زمانی دیگر در کندوکاوِ عواملِ شکست و دلایلِ خارج‌ شدنِ ایران از ریلِ پیشرفت و‌ توسعهِ اقتصادی و اجتماعی، آنهم درست در زمانی که ایران در شاهراهِ پیشرفت و ترقّی قرار گرفته بود میباشند. تو گویی، تاریخ 57 در سرزمین ما در 3 چیز خلاصه شده : تخریب و دروغ و فساد

متاسفانه با این ماجراهای تلخ تاریخی ، ایران به سمت نابودی و تاریکی پیمود - سیر قهقرایی طی کرد. بنا به تاریخ ما : پادشاهی ایرانی ، در واقع عصارهِ تمدّنِ ایرانی است. اما انگار در عظمت تمدن این جغرافیا، اندیشه پادشاهی ایرانی در تاریخ تمدن ما گم شده... و شاید در اعماق اقیانوس باید جست

ایران جایگاه خاصی در چرخه تمدن و دانش جهان داشت اما فعلا از 1357 از گردونه خارج شده. آن هم در یک خودکشی دسته جمعی با توطئه مشتی تروریست و دست بوس اجنبی .. مدارس را خالی و گورستان ها را پر کردند.... در بازار پاک باختگان هم دم اسلامی می زنند!

اما امروزه، تاریخ جنگ و جدل و نبرد بین بربریت و تمدن است ؛ بین حضور کاذب و موج ناماندگار... ماندگاری تاریخی با کج فهمی رسانه ای فرق دارد... این رابطه را نمیتوان بصورت انتزاعی و تصنّعی در جامعه ایجاد و یا نهادینه کرد بلکه آنرا باید در اصولِ تمدّنِ تاریخی اش جستجو‌ کرد.

با غلبه گفتمان ملی و ایران خواهی، می توان دوباره به قانون اساسی حاکم بر کشور در یک روز قبل از بلوای 57 برگشت و قانون مُلایان و 57ی ها را برای همیشه به سطل زباله سپرد. این جوانان، وارث سرافرازی ایران هستند و توان دوباره حکم فرما شدن قانون در کشور را دارند که خود مالک و صاحب مُلک و مملکت اند تا برای روز رای گیری در صندوق رای حاضر شوند. بدون شناخت و بدون قانون هم نمی تواند مراحل کویر وحشت و راه سنگلاخ و پر نشیب و فراز " فروپاشی - انتقالی و صندوق رای" را با سلامت طی کرد. حال با رسوایی گفتمان مخرب و ویرانگر 57 ی ( اصلاح طلب و چپ و ملی مذهبی و تجزیه طلب) می توان دوباره این مشعل فروزان ایران دوستی را در دست گرفت و به یاری شهریارایران شتافت.

همه پادشاهید به زمان خویش - نگهبان مرز و نگهبان کیش . / فردوسی

***



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy