Thursday, Mar 16, 2023

صفحه نخست » کاشکی، سروش می‌فهمید: زندگی در ایران زخمی ست یا حرف نو می‌آورد یا قلم را خسته نمی‌کرد! امیر کراب

Amir_Kareab.jpgچرا دکتر عبدالکریم سروش، شیپور را از ته گشادش می‌نوازد؟
مشکل دکتر عبدالکریم سروش و دیگرانی که نگاهشان سنتی و راکد است، چیست؟
چرا انسان مذهبی، خواب است و زمان برایش درگذشته است؟
پاسخی دوباره به دکتر سروش که ذهنیتش را حلال و حرام پر کرده است؟
یادداشتهای بی تاریخ

دکتر سروش هیچوقت آن عینک بدگمانی را کنار نمی‌زند، مگر...؟
"پیش چشمت داشتی شیشهء کبود
زآن سبب، عالم کبودت می‌نمود"
مولانا

امروز در سایت زیتون سومین مقاله دکتر عبدالکریم سروش منتشر شد و نسبت به دو مقاله قبلی‌اش بهتر و روشن‌تر ولی هنوز سروش با پیش داوری با مسائل و اتفاقات برخورد می‌کند، چرا؟
مشکل سروش و سروش‌های وطنی، درد مذهب و اسلام است و هم و غمشان وارد کردن دین و اسلام در تمام شئونات زندگی است، نمی‌دانم بجای اینکه سروش بفکر مردم باشد، قبل از آن بفکر اسلام و تزکیه نفس و فرعیات است و هنوز پا روی زمین نگذاشته است و نگاهش آمیخته با پند و اندرز و در واقع سنتی است!
جامعه ایرانی که بعد از چهل و چهار سال در ترس و نامنی و هزار مشکل کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم می‌کند و اخلاق پاک از ایران رخت بر بسته است و سروش باز روی مذهب و امر به معروف و نهی از منکر پا می‌فشارد و فکر نمی‌کند، حکام ایران را آخوندهای مذهبی در راس هرم اداره می‌کنند و خودشان اسلام را ترویج کرده‌اند و سروش هم شاگرد آنها بوده است! در این بالای چهار دهه، پرواز کبوتر ممنوع است و آنقدر ترس و وحشت و عزا بر سر مردم ریخته‌اند که مردم سرخورده از اسلام شده‌اند و سروش عینک کبودی که مولانا می‌گوید:
"پیش چشمت داشتی شیشه‌ی کبود
زآن سبب عالم کبودت می‌نمود"
روی چشمانش گذاشته و نمی‌تواند بی واسطه و مستقیم به پدیده‌ها نگاه کند و لابلای نوشته‌اش از حکومت سکولاریزم و دمکراتیک دم می‌زند ولی در وجودش دیوار و مانعی بنام اسلام دارد که ضروریات زندگی را فراموش می‌کند و برایش اسلام حرف اول و آخر است!
مردم به همه چیز بی اعتقاد شده‌اند، در این سالها ترس و گرانی و فساد و نامنی دستاورد این حضرات است که از انقلاب مشروطه داعیه رهبری مردم و آخرت آنها را دارند ولی سروش فکر می‌کند وظیفه دارد طور دیگری اسلام را نمایش دهد با و جودی که خودش هم آسیب دیده است ولی دست بردار نیست و شیپور را ازته گشاد آن می‌نوازد، چرا؟

اگر سروش که هم و غمش اسلام است و درصد زیادی از نوشته‌هایش درباره آن است، قدری بازتر و شفافتر و نگاهش را عوض می‌کرد و بدون عینک کبودش که همان محفوظات یا اطلاعات جمع آوری شده در ذهنمان است خالی کند و زندگی را زمینی ببیند، هم خودش از بار واژه‌های خشک و مقدس و پارازیت‌های ذهنش راحت می‌شود. و سبک و بی واسطه با مردم روبرو خواهد شد و آنوقت نوشته‌هایش با دانشی که دارد از احکام جزمی و خشک پالوده می‌شود و دیگر در فکر اثبات خود و معرفی قرائت دیگر‌ی از اسلام نمی‌باشد!
سروش در دوران آن پدر و پسر پهلوی که بهترین دوران ایران در طول تاریخ است تحصیل کرد و آزاد بود و مشکلی نداشت ولی در زمان حضرات خشک مغز آخوند و مذهبی بعد از انقلاب، دچار هجمه قرار گرفت و جانش را در برد، ولی هنوز بیدار نشده است و با عینک سنت و پیشداوری به مسائل نگاه می‌کند پس چه بهتر سروش برای جوانان نسخه نپیچد، چون دو نگاه در جامعه است، نگاه سنتی که حکومتگران و سروش‌ها هستند با اندکی تفاوت و جوانان مدرن و متجدد که دیگر خسته‌اند از رژیم زر و زور و جهل و نادانی و فساد و تباهی که داعیه اسلام ولایی و آخرت دارند که جهنمی برپا کرده‌اند که وصف ناپذیر است! سروش باید بداند که اسلام مدرن و سنتی و تلطیف شده ندارد و مردم خسته‌اند و شعار زن، زندگی، آزادی! خط بطلان بر هرچه زندگی را زخمی یا محدود کند، کشیده‌اند!
سروش حتما انسان رئوف و مهربان و انساندوستی است ولی اسلام جز تفرقه و احکام خشک و مقدس، حرفی برای گفتن ندارد، چه بهتر سروش بجای اینکه هر دفعه بخواهد خودش را توجیه و اثبات کند، یا قلم فرسایی کند برای پند و اندرز، به جوانان ایران زمین. و دختران و پسرانی بیاندیشد که آنها زندگی مدرن و آزادی می‌خواهند، سروش باید زبان جوانان باشد تا دور خودش بچرخد و همه‌اش هم و غمش اسلام و اخلاق و رواداری باشد که در اسلام رواداری وجود ندارد!
اختلاف خلق از نام افتاد
چون به معنا رفت آرام افتاد
پس چه بهتر سعی نکند، اسلام را طور دیگر، در زرورق بپیچد و به خورد مردمی دهد که به انتحار و انفجار رسیده‌اند، پس تا دیر نشده است با مردم و زبان حال آنها باشد تا درس اخلاقی به آنها بدهد، جوانان انسانهای شریفی هستند و یک عده خشک مغز که شما آنها را باسواد و فرهیخته می‌دانید به روز سیاه نشانده‌اند. پس سروش گرامی، لطفا یا سکوت کنید یا با مردم همراه شوید، هرچه که دوباره بنویسید، تکرار مکررات است و ائتلاف وقت است، سالها قلم زده‌اید تا اسلام را دگرگونه معرفی کنید ولی حضرات قدرت به ریش همه ما خندیدند و زندگی را گردن زدند و اعتقادات مردم را سست و از بین بردند!
باید هوای تازه را استشمام کرد و روزگار جدیدی است و مردم دنبال انقلاب در تمام شئونات خود هستند! از ایدئولوژی‌ها چه مارکسیست یا اسلام کاری بر نمی‌آید!
"کوچ غریب را بیاد آر
از غربتی به غربت دیگر! "
ایدئولوژی‌ها از جنس زندگی نیستند و اختلاف و غربت ایجاد می‌کنند! چه بهتر سروس‌ها با ذهنیت سنتی و بسته‌شان سرشان تو لاک خودشان باشد، در این چهل سال مجالی داشتند تا انسانها را راهنمایی و ارشاد کنند ولی دیگر جوانان جلوتر از آنها حرکت می‌کنند، آهنگ زندگی تغییر کرده است و مردم شادی و خنده و نشاط می‌خواهند و با سپهری همراه شویم و سروش‌ها قلم را دیگر خسته نکنند!
چشمها را باید شست
طور دیگر باید دید
و واژه‌ها از جنس زندگی باید باشند و سروش‌ها درس زندگی را از جوانان بیاموزند تا شاید ارشاد شوند!
"سخن نو آر که نو را حلاوتی ست دگر"

امیر کراب
اسفندماه ۱۴۰۱



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy