Monday, Mar 20, 2023

صفحه نخست » نـوروز، عــید نیست، ابراهیم هرندی

harandi.jpgنوروز، عید نیست. نوروز است. روزِ جشن آغاز فصل خیزش و رویش و روش. عید در زبانِ عربی از ریشه "عود" بر وزنِ گود، بمعنای بازگشت است. اما کاربردش در فرهنگ اسلامی، بمعنای بازگشت به فطرت اسلامی ست. "عیدِ فطر" که مهمترین عیدِ اسلامی پنداشته می شود، این معنا را بدرستی می رساند. مسلمانان پس از یک ماه روزه داری و "کفّ و تزکیه ی نفس"، و زدودنِ زنگار گناه به عیدِ فطر عودت داده می شوند، یعنی که با شستنِ بارِ گناهان خود، به معصومیتِ فطری خود که همانا دین خویی و دین خواهی ست، باز می گردند. همین سخنان را درباره ی "عیدِ قربان" و عیدهای همه ی مذهب های اسلامی مانندِ غدیر، مبعث، برات، مهدی و...نیز می توان گفت.(1)

مسلمانان دین خود را دینِ طبیعیِ ذاتِ انسان می انگارند و برآن اند که همه ی نوزادان، مسلمان بجهان می آیند اما شیوه ی آموزش و پرورش در فرهنگ های "الحادی" (غیراسلامی)، گوهرِ خداجوی آدمی را که تسلیم در برابر خدا بجهان می آید، از راه بدر می کند. چون این گوهر در کودکان نرم و خمش پذیر است، بسیاری از فرهنگ های الحادی، از او باشنده ای خودخواه، سرکش، نافرمانبردار و گناهکار می سازند. از نگرشِ اسلامی، این چگونگی برای آن است که فرهنگ هایی که انسان را کـُرنشگر و تسلیم شو در برابر فرمان های الهی بارنمی آورند، انسان را تا جاودان در چنگال دیوی درونی بنامِ "نفسِ اماره" گرفتار می کنند و او را گمراه و دوزخی می کنند. این نفس آنچنان زورمند و فریبکار انگاشته می شود که گاه از مسلمانان نیز تاب و توان می بَرَد. از اینرو مسلمانان گهگاه نیاز به درنگ در رفتارها و کردارهای خود برای زنگار زدایی و بازگشت به ذاتِ خدای جوی خویش دارند. روزهایی که در اسلام ویژه ی این چگونگی ست، "عید" نام دارد؛ یعنی روزِ عودت دادنِ نفس بسوی طبیعتِ راستین خود. در کتابِ نهج البلاغه که شیعیان آن را دفتر آموزه های علی ابن ابیطالب، نخستین امام خود می دانند، آمده است که؛ "هر روزی که بدون گناه سپری گردد، روزعید است." مراد از این سخن، آن است که هرروزی که مسلمان دست از نفسِ هواخواهِ خود بردارد و بیادِ خدا باشد و خود را تسلیمِ او کند، در آنروز به ذات خداجوی خود می گراید و نزدیک می شود. در روایت های دیگری آمده است که هر جمعه، عیدِ مسلمانان است. روزی برای درنگ کردن و نگریستن در کارنامه ی هفتگیِ بندگی خویش و کوشش در بازگشت به ذات تسلیم پذیرِ خود.

در تاریخ هزار و اندی ساله ی اسلام، مسلمانان به هر سرزمین که یورش بردند، کوشیدند تا همه ی نمودها و نمادهای فرهنگ بومی آنجا را ویران کنند. هرچه را نیز نتوانستند نابود کنند، خودی کردند. نوروز یکی از این آیین های ماندگار است که چون ماندگار شد، در دگردیسه کردن آن کوشیدند و آن را "عیدِ نوروز" خواندند. آنگاه برای خودی کردنِ آن، حدیث ها و روایت ها ساختند و دعاهای عربی برایش نوشتند. برای نمونه، علامه مجلسی در جلدِ 59 کتاب مستطابِ بحارالانوار، نزدیک به 50 صفحه درباره ی "عیدِ سعیدِ نوروز" نوشته است.

اما عید کجا و نوروز کجا؟ نوروز، نخستین روزِ آغازِ سال خورشیدی، روزِ گل برافشاندن و می در ساغر انداختن و پایکوبی و هلهله و شادی و شادخواری ست. اما هر عید، روزِ پایانِ ماه و یا مناسک و یا مراسمی مذهبی ست. روز توبه و انابه و نگونبان شدن و سربرخاک نهادن و ناله و زاری کردن بدرگاه خدای بادیه نشینانِ بیابان زی.(2)

نوروز، جشنِ پیروزی زندگی برمرگ، بهار بر زمستان، گرما بر سرما، هستی بر نیستی، روشنایی بر تاریکی، شادی بر اندوه، ترسالی بر بدسالی، سبزی بر خشکی، سرخی بر زردی، خُّرمی بر خمودگی و ترانه بر تباهی ‌ست. اگرچه این روز اکنون شکلی نمادین دارد و برای ایرانیان و بسیاری از مردمان دیگر سرزمین ‌های همجوارِ ایران، سرآمدِ سنّت‌ های نیکو و یادآور روزگاران کهن آنان است، اما رازِ ماندگاری نوروز در جایگاه زمانی آن است.

نوروز برآیندِ فرهنگیِ پدیده ‌‏ای طبیعی ‌‏ست. رویدادی هرساله که ریشه در طبیعت دارد و مردمانی در گوشه ‌ای از جهان که گستره ی نوروز می ‌توانش خواند، به پاسداشتِ آن می ‌پردازند. اما پرسش اساسی درباره ی نوروز این است که چرا این پدیده ی طبیعی، جهانی نیست؟ پاسخ این پرسش را باید در زیستبومِ نوروزیان، یعنی مردم گستره ‌ای که نوروز را جشن می‌ گیرند، جُست. نوروز، جشن رویدادی در گستره ی فرهنگ کشاورزی ست. آغاز زمانی که در پنداره ی کشاورزان، زمین نفس می ‌کشد و زندگی در دل ِ دانه، از خواب زمستانی خود بیدار می شود و هسته ی بسته، در نهانخانه ی خاک، از خواب ِ گران برمی خیزد و در تب رویش زبانه می‌ کشد. پس نوروز، نوید دهنده ی خیزش و رویشِ گیاهان و نیز، زایش و بالش جانوران است. آغاز چرخه ی تولید کشاورزی و دامداری.

کشاورزی دستاورد انسان در سرزمین‌ هایی ‏ست که دام و دانه در آن ها، نیاز به پرورش و پالایش دارد. آنجا که دانه، دیمی و بی دستیاری دشتبان می‌ روید و میوه پس از رسیدن، خودبخود از درخت می افتد، کسی به پیشواز فصل رویش نمی ‌رود. در چنان زیستبومی، ماندگاری در گرو کار و کوششِ شبانه ‌روزی کشاورزان نیست. اما آنجا که تب رویش پیوندی نزدیک با تاب زیستن دارد و پایان زمستان، پایان بی دام و دانِگی و کم ‌داری ‌ست، بهار، پیام ‌آورِ زندگی بهتر، سازندگی بیشتر و آبادی و شادی دنباله ‌دارتر ا‏ست. این گونه است که دشت‌-زیانِ فلات ایران از دیرباز به پیشواز بهار می‌ رفته ‌اند و آمدن فصل رویش و زایش و بالش را خوش می ‌داشته ‌اند و آغاز بهار را روزِ نو شدن هستی می ‌دانسته‌ اند و در آن روز به هلهله و پایکوبی می‌ پرداخته ‌اند. از اینروست که می ‌گویم، نوروز، سالروزِ پیروزی زندگی بر مرگ است.

فراتر از آن، در سرزمین ‌هایی که هوا سرد می ‌شود، زمستان برای جانورانِ خونگرم، یعنی پرندگان و پستانداران، دشوارترین فصل سال است. بیشترِ این جانوران سرمای زمستان را بویژه در سرزمین ‌های سردسیر تاب نمی ‌آوردند. جانوران خونسرد با فرو کاهی شعله ی هستیِ خود، به خواب زمستانی می ‌روند. برای نمونه، قورباغه و لاک پشت در گل و لای زیستبوم خود فرو می ‌روند و گاه تا شش ماه می ‌خوابند. اما جانوران خونگرم، ناگزیر از بیدار ماندن و خوردن و نوشیدن برای تامین انرژی هستند تا دمای بدن خود را ثابت نگه ‌دارند. برخی چون پرندگانِ مهاجر، از ییلاق به قشلاق می ‌روند. چندی از جانوران نیز لایه‌ ای ستبر از چربی در زیر پوست خود می‌ رویانند تا اندام های درونی خود را گرم نگه دارند. با این همه، زمستان بزرگترین کُشندۀ جانورانی ست که باید همیشه دمای بدنشان یکنواخت بماند. برای این گونه جانوران، هیچ دشمنی بدتر از زمستان نیست.

شمار جانوارنی که در هر زمستان از سرماخوردگی، سینه پهلو و بیماری‌ های ویروسیِ دیگر می ‌میرند، بسی بیش از شمارِ مرگ و میر ناشی از رویدادهای مرگزای دیگر در فصل های دیگر است. این چگونگی در برگیرنده ی انسان نیز که جانوری سرما گریز است، می‌ شود. پذیرش ِاین سخن برای مردم سرزمین‌ های گرمسیر دشوار است، اما راست این است که هر زمستان، صدها هزار نفر را در جهان به کام نیستی می ‌فرستد و میلیون‌ ها نفر را هم با سرماخوردگی، سینه پهلو، قولنج و بیماری های واگیردار ناکاره می ‌کند.(3)

شادباش نوروز، در گذشته، شادباشِ تاب آوردن زمستان و زنده ماندن و به سلامت گذشتن از آن بود. از این رو، گذشته از پیوندِ نوروز با کشاورزی و دامداری، همه ی سرزمین‌ هایی که زمستان‌ هایی با سرمای کُشنده دارند نیز، آغاز بهار را به گونه ‌ای جشن می ‌گیرند. چنین است که می‌ گویم نوروز، جشن پیروزی زندگی بر مرگ است. جشنی فرهنگی که ریشه ‌زیستبومِ انسان دارد.

نوروز، عید نیست، نوروز است. "عیدِ نوروز"، گفتمانی نادرست است. چیزی چون حقوقِ بشرِ دینی و یا فمنیسم اسلامی و یا اندیشمندِ دینی. ناهمخوان و ناهماهنگ و معنا گریز، مانندِ دایره ی چارگوش، خفته ی بیدار و کچلِ مو فرفری.

نوروزتان فرخنده باد.

یادداشت ها:

  1. https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=42&catid=27242&pageindex=0&mid=319177

  1. در اینجا سخن درباره ی عید، از چشم اندازِ فرهنگ اسلامی ست. آنچه در این باره گفته می شود، بمعنای آن نیست که عرب ها با چشن و شادمانی بیگانه اند. آنان نیز چون دیگر مردمان جهان شادی را ارج می نهند و اندوه را می نکوهند.

  1. https://www.amazon.com/Evolution-Illness-Barayesh-Bimari-Persian/dp/178083053X/ref=sr_1_1?qid=1679319488&refinements=p_27%3AEbrahim+Harandi&s=books&sr=1-1


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy