ناگفته پیداست که هیچ منشوری چه در کم و زیاد کردنش و چه در محتوای اصلیاش نمیتوانند از روش نقد مصون بمانند. روش نقد هنگامی جدی است که محتوای موضوع مطرح با مشکل جدی روبرو باشد اما به گمان من، "منشور همبستگی مهسایی" با مشکل جدی روبرو نیست. هر چند کوشیدند تا آن را جدی القاء کنند اما بی ثمر بود. در مجموع چهار ایراد را بدون ایضاح استدلال بر آن وارد میکنند که به ترتیب عبارت است از:
۱- در خصوص "تمامیت ارضی" و بجایش "یکپارچگی سرزمینی" ۲-عدم بکار بردن "ملت" در منشور۳-ایراد به مبدا انقلاب ۱۴۰۱ با نام مهسا و ۴-ایراد به لوگوی "منشور..... " و ۵- ایراد به تمرکززدایی بجای تمرکزگرایی قدرت. قبلاً این پنج ایراد را توضیح کرده بودم اما در این یادداشت به اختصار آنها را جمع بندی میکنم.
۱-"تمامیت ارضی" در معنا، به خاک رویکرد دارد و خاک را برجسته میکند در حالیکه "یکپارچگیِ سرزمینی" به انسان و خاک باهم نظر دارد. و اگر اجباراً بخواهیم میان این دو ارزشگذاری کنیم در اینصورت، "انسان"با ارزش تر از "خاک"است و محوریت دارد.
۲-گفته شده چرا واژه "ملت" در منشور نیامده؟ "ملت"، اسم است بر مردمی که در یک مفهوم فرهنگی سیاسی تعریف میشوند. این مفهوم همان کشور ایران در تنوع اقوام فرهنگی آن است. در سطر سطر منشور ما با این مفهوم روبرو هستیم. اقوام ایرانی که در خلاء زندگی نمیکنند در کشوری بنام ایران زندگی میکنند. هنگامی از یک کشور و موقعیت آن حرف به میان باشد، یعنی، با سه ضلع ملت و دولت و ارتش روبرو هستیم. بنابراین اصل، آن مفهوم در منشور بوده که به وضوع "ملت" را نمایان ساخته است. نام "ملت" میتوانست در "منشور" منعکس میشده، اما فقدانش هم عیب را نمیرساند. چونکه اصل مفهوم ملت است و نه صرفاً نام آن.
۳-به بیان مبدا انقلاب در شهریور ۱۴۰۱، ایراد گرفته شده و میگوید چرا از رویداد دی ۹۶ و آبان ۹۸ هیچ سخنی در منشور نشده در حالی که خیزش انقلابی جاری محصول آن دو رویداداند؟ شهریور ۱۴۰۱ که مهسا نماد آن است نقطه عطف و آغاز خیزش انقلاب بوده است. خیزشی که، تبلوری از مبارزات مردم ایران در آن دو رویداد نامبرده میباشد؛ انقلاب و اعتراض یا مبارزه عادی در جامعه را بالحاظ توضیح معنایی میبایست از هم تفکیک کرد تا معلوم باشد از چه داریم حرف میزنیم. بعبارت دیگر، اگر شهریور ۱۴۰۱ خیزش انقلابی بوده، دی ۹۶ و آبان ۹۸ حرکتهای اعتراضی و مبارزاتی بوده است. بنابراین تدوین کنندگان منشور هدفشان نقطه عطف انقلاب و آنچه که تبلور پیدا کرده، بوده است.
۴- لوگوی منشور که مورد اعتراض برخیها قرار گرفته صرفاً یک نوع سلیقه بوده در نماد معین، میتواند طور دیگری باشد اما خودِ لوگو از عیبی برخوردار نیست. مظهر همبستگی ست در نماد یک مشت، که زن و مرد و کودک در آن گرد آمدهاند.
۵- "تمرکززدایی" در "منشور ۰۰۰۰۰"ایراد دیگری ست که بیان شده. "منشور همبستگی مهسا" رو به آینده ایران نیز دارد. به همین جهت تصویری از قدرت سیاسی در فردای آزادی و دموکراسی ایران، عرضه میکند. قدرت، در دموکراسی تفکیک پذیر است. و عموماً میان جامعه مدنی و حوزه سیاسی دولت. دلیل قدمت استبداد در ایران باز میگردد به مجموع قدرت جامعه مدنی و جامعه سیاسی در یک نهاد حکومت یا دولت. اگر قبول کنیم که انقلاب مهسایی زمینههای ایجاد تقسیم قدرت میان جامعه مدنی و حوزه سیاسی را فراهم آورده در اینصورت چنین تقسیمی میتواند به تمام مناطق ایران تعمیم یابد و هر یک از این اقوام متمایل باشند که در مناطق خود، مسئولیت و اداره امور محلی را برعهده گیرند. چنین تمایلی در چهارچوب کشور سرزمینی ایران مطرح میشود. و این یعنی تقسیم عادلانه قدرت. ما که برای "منشور حقوق بشر" کوروش سینه سپر کرده و آن را با اعلامیه جهانی حقوق بشر قیاس مع الفارق میکنیم بایست بدانیم که برجسته ترین مواد "منشور حقوق بشر کوروش" مربوط است به آزادی قوم دینی. یعنی اگر فردای آزادی و دموکراسی ایران، مناطق سنی نشین مایل به آزادیِ قوم دینی خود بودهاند و اراده کردند تا اداره امور محلی را به دست گیرند قاعدتاً باید وجهی از "منشور حقوق بشر کوروش" شامل حالشان بشود. اینطور نیست؟
ستم بر اقوام در نقاط مختلف ایران واقعی ست، آن را نباید کتمان کرد. واقعیتها را باید روی میز گذاریم و در بارهاش به بحث و گفتگو بپردازیم. برساختنِ قدرت حکومتی متمرکز در زمانی که تکثر قدرت وجود دارد، تلاشی بیهوده است اگر نگوییم مذبوحانه است. تمرکززدایی قدرت و تقسیم قدرت میان جامعه مدنی و دولت از اهم مهم جامعه آزاد و دموکرات است. چنین تقسیم قدرت و رفع ستم از اقوام، باعث تأسیس نهادهای شهروندی و مدنی میشود و شهروندان همه مناطق مختلف کشور با حس برابری، یکپارچگی سرزمینی ایران را ضمانت خواهند کرد.
نیکروز اعظمی