تقریبا ۹۰ درصد کسانی که از چپ سخن می گویند، هیچ از آن نمی دانند.
آن ها که ماهیتا و بخصوص بعد از خرابکاری های چپ در ابتدای انقلاب ۵۷ و حمایت سخیفانه و لئیمانه ی آن ها از «خط امام» از چپ نفرت دارند و نمونه های کراهت آمیز شوروی و چین و اقمار آن ها را دائما ذکر می کنند، کلا از «اندیشه ی چپ» چیزی نمی دانند و فقط به حاصل کار و شکست آن ها در زمینه های اجتماعی و اقتصادی توجه می کنند.
اما «اندیشه چپ» در دورانی که در میانه ی راه بود، و نمونه های شکست خورده از خود بر جای نگذاشته بود، اندیشه ای بود که علم و عدالت را وعده می داد و این دو بخصوص در جوامع عقب مانده و فقر زده، حتی در کلام جذاب بود.
همین امروز هم که عمل سیاسی و ساختاری کشورهای کمونیستی، برای بنای جامعه «نوین و انسانی»، با شکستی فجیع رو به رو شده است، باز بر خلاف تصور عامه، مارکسیسم به عنوان یک علم مورد بحث و بررسی است و نوگرایی ها و یافته های اقتصادی که در آن بوده و به خاطر همین نوگرایی ها، موجب تغییرات اجتماعی کلان در بسیاری از کشورهای جهان شده است زیر ذره بین بزرگان اهل تحقیق قرار دارد.
یکی از جذاب ترین و نوگرایانه ترین وجوه اندیشه چپ، تلفیق ماتریالیسم دیالکتیک با ماتریالیسم تاریخی بود.
پیش از آن که هجوم مخالفان چپ به این نکته آغاز شود، توضیح بدهم که هم ماتریالیسم دیالکتیک و هم ماتریالیسم تاریخی مورد نظر چپ، ضعف ها و ساده انگاری های باور نکردنی داشت که فرصت بحث در باره ی آن ها در این مطلب کوتاه نیست.
علت این ضعف ها و ساده انگاری ها نیز نه فقط به خاطر ضعف دانش در صد و خرده ای سال گذشته بود بلکه کمونیست ها مانند مذهبی ها، سعی می کردند در جوامعی که اغلب مردم بی سواد و کم سواد بودند، پاسخ های ساده و سر راست به سوالات پیچیده و غامض بدهند و اگر مذهبی ها در تحلیل آخر همه چیز را به مشیّت الهی و خواست خداوند ربط می دادند، ماتریالیست ها نیز در جایی که یافتن پاسخ به سوالات پیچیده به بن بست بر خورد می کرد، پاسخ ها را به ازلی و ابدی بودن ماده و خواص آن ربط می دادند و هیچ اندیشه ای برای پیش از به وجود آمدن ماده ی اولیه در جهان، و موضوع تکامل مادی حیات در «سوپ» ی که امثال پروفسور اوپارین نظریه پرداز آن بودند در سطح جامعه ارائه نمی دادند.
البته در مراکز تحقیقاتی شوروی، این موضوعات به شکل جدی و علمی دنبال می شد ولی حاصل تحقیقات دانشمندان، به خاطر جلوگیری از در هم ریختن افکار جا افتاده ای که توسط مدارس آن ها آموزش داده می شد و توسط انقلابیون نقاط مختلف جهان به عنوان پاسخ «قطعی» به سوال جویندگان داده می شد در اختیار عام قرار نمی گرفت.
من در دوران شوروی، آبونه ی ماهنامه ی آکادمی علوم مسکو بودم که حدود ۴۰۰ صفحه داشت و به زبان های مختلف از جمله فرانسه منتشر می شد و این مجله یا به عبارت دقیق تر کتابی بود که نتایج و آخرین یافته های دانشمندان چپ را چه در حوزه ی سیاسی، چه در حوزه ی نظامی، و چه در حوزه ی علمی و فلسفی ارائه می داد، ولی هرگز به طور عمیق وارد جزییات دردسر ساز و ایجاد کننده ی سوال ها و شبهات جدید نمی شد.
درست مثل مذهبی ها که امروز به بسیاری از یاوه سرایی های دینی پی برده اند ولی نمی توانند و نمی خواهند این یاوه ها را اعلام کنند و تغییری در مسیر فکری خود بدهند چون کوچک ترین گام در این جهت، موجب اغتشاش فکری و تزلزل باورهای متدینین و مومنین خواهد شد.
علت مخالفت کهنه گرایان مذهبی با نوگرایان نیز از همین روست والّا باورناپذیر بودن یاوه ها بخصوص در دوران اشاعه ی جهانی آن ها و صاحب معلومات شدن جوانان جامعه کاملا بدیهی است.
در زمینه ی ماتریالیسم چه ماتریالیسم دیالکتیک و چه ماتریالیسم تاریخی ما همین برخورد را از متعصبان و دلباختگان چپ مشاهده می کردیم و هنوز هم تک و توک مشاهده می کنیم.
به هر حال، بیان ساده و عوام پسند موضوعات پیچیده مانند جهان چگونه به وجود آمده، انسان چگونه تکامل یافته، فرماسیون های اجتماعی و اقتصادی چگونه شکل گرفته جذابیت غیر قابل وصفی داشت خاصه در دورانی که تمام این ها به مشیّت الهی ربط داده می شد و هیچ صبغه ای از علم و دانش در توجیهات آفرینشی و تکاملی مشاهده نمی شد.
یکی از خدمات چپ به جوامع، همین در هم ریختن باورهای مذهبی نسبت به آفرینش جهان و تکامل انسان و بخصوص تضادهای طبقاتی است که اگرچه امروز به مدد دانش جدید، اغلب تئوری های آن باطل شده، ولی زمینی کردن و مبتنی بر علم کردن موضوعاتی که تا پیش از آن به آسمان ها ربط داده می شد، راه را برای اندیشه های نو تر و باز تر هموار کرد.
این موضوعات برای جوانان قبل از ۵۷ که برای نخستین بار با این گونه تفسیر ها رو به رو می شدند جذابیّت بسیار داشت، خاصه این که این موضوعات توسط حکومت وقت ممنوع اعلام شده بود و نزدیک شدن به این موضوعات حتی در جمع های بسته می توانست به زندان و شکنجه منجر شود.
«از کتابخانه ف. م. سخن»
یکی از دلایل بی سوادی چپ، حتی در موضوع چپ، همین ممنوعیت ها بود که مانع از ترجمه ی کتاب ها و نشریات چپ به زبان فارسی می شد، و چپ ها در گذشته چنان که همین امروز نیز، از نظر سطح سواد حتی در چهارچوب عقاید خودشان بسیار فقیر و بی سواد هستند و جز یک سری محفوظات و جملاتی که از کتبی که به سختی به فارسی ترجمه می شد و برای انتشارِ دستی به ایران منتقل می شد چیزی نمی دانند.
مهم ترین اثر مارکس، که کتاب اقتصادی «کاپیتال» بود با ترجمه ی ایرج اسکندری از رهبران حزب توده ی ایران، به سختی در ایران قابل تهیه بود و جالب اینجاست که در این کتاب که تماما به تئوری های اقتصادی و عملکرد سرمایه و سود می پردازد هیچ جذابیت انقلابی و دگرگون ساز و موجد هیجان وجود ندارد و ۹۹ درصد کسانی که این کتاب را در دست بگیرند همان ابتدای کار آن را زمین می گذارند چون کلا کتابی اقتصادی ست.
«از کتابخانه ف. م. سخن»
ترجمه ی این کتاب که در سال ۱۳۵۲ در خارج از ایران منتشر شد و به وسیله مسافران خارجی روی برگ های پوست پیازی به داخل کشور منتقل شد و در داخل، به صورت پلی کپی تکثیر شد، می توانست سر صاحب کتاب و خواننده را بر باد دهد، بدون این که واقعا نیازی به زدن سر خواننده باشد چون قطعا بیشتر کسانی که این کتاب را می خواندند -اگر می خواندند- چیزی از آن دریافت نمی کردند....
ادامه دارد....