Tuesday, Mar 28, 2023

صفحه نخست » نوبتِ ما، ابراهیم هرندی

Ebrahim_Harandi_4.jpg

تا نوبتِ ما شد، همه چی زیروزبر شد
در دوره یِ مـا، نوبتِ امّـا و اگـر شـد

nobetema.jpgیک خِنزریِ پِنزری از ره نرسیده
شاهنشه اسلامی عمامه بسر شد

هر راه سوی چاه، سراسیمه روان گشت
هر بد که در اندیشه‌ی ما بود، بَتر شد

هر جوشش و هرکوشش و هر پویشِ ناچیز
همسایه‌ی دیوار به دیوارِ خطر شد

فوّاره‌ی خون از دل این خاک بپاخاست
جام دل ما، کاسه‌ای از خون جگر شد

بیدِکهنِ شهر که تندیسِ طرب بود
انداخته شد، دار شد و چوبِ تبر شد

تومارِ مُغان، جِقّه‌ی کی، قُـبّه‌ی نادر
با تاجِ خشایار، همه بارِ سفر شد

خوردند و ببردند و به بیگانه سپردند
فرهنگِ زمان، سنّتِ بردار و ببر شد

آخوند ز در آمد و ایمان ز میان رفت
آرامش و آسایش و انصاف ز در شد

آن شعله‌ی سرکش که ره افروزِ سحر بود
خاموش شد و قبله‌ی ما عصر حجر شد

صدها سده گیتی هیجان داشت، نه خیطی
تا نوبت ما شد، همه چی زیروزبر شد!

ابراهیم هرندی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy