Sunday, Apr 9, 2023

صفحه نخست » نمونه هایی از زن ستیزی و مردسالاری در فرهنگ و ادب فارسی، کوروش گلنام

Kourosh_Golnam_2.jpgجنبش مهسا(ژینا) زن، زندگی، آزادی، لرزشی در پایه‌ باورهای مردسالانه و پدرسالانه نیز به وجود آورد و شاید برای نخستین‌بار مردان را استوار در پشتیبانی از حقِ خواهران و مادران خود به خیابان‌ها کشاند و دیوارهایِ ساخته قانون و خرافه‌های دینی/مذهبی را تا اندازه زیادی فروریخت.

***

انگشت نهادن بر نامِ بزرگانِ سخن چون سعدی و مولوی شاید برای شماری از خوانندگان سنگین و پذیرش‌اش سخت باشد ولی دین‌مداری سخت مُهر خود را بر داده‌های این بزرگان کوبیده است. در این نوشته به سعدی پرداخته شده است. پیش از پرداختن به این موضوع ولی نیاز است به دو نکته مهم اشاره شود:

الف ـ این‌که این بزرگان به همآن گونه که ما امروز به مسئله حق برابری زنان با مردان پرداخته آنان نیز در آن دوران اندیشیده باشند و خواهان برچیده شدن مردسالاری و همه قانون‌های ضدزن، که باور به دین اسلام بر جامعه ما حقنه کرده، را داشته باشند، خواستی بی مورد است. البته جای انتقاد هست. فردوسی را ببینیم که زنانی چون گُرد‌آفرید می‌آفریند و یا تهمینه مادر سهراب را معرفی می‌کند که بی ازدواج میرود و با رستم هم‌بستر می‌شود، آنگاه جایگاه زن در اندیشه سعدی را ببینیم.

ب ـ برخورد با بزرگان شعر و ادب فارسی از دیدِ من دو زمینه دارد: یکی چیرگی در سخن و یا فن سخنوری و شاعری که این دو در این زمینه براستی از بزرگان هستند و دیگری پیام، اثر و نفوذ اجتماعی شعر و یا نثر آنان بر جامعه. برای نمونه حکایت‌ها و آن‌چه که"امثال و حکم" نامیده می‌شود، در شعر و سخن سعدی، که در جامعه ما جا افتاده است، به اندازه‌ای زیاد است که باورش سخت است. بنا بر این دیدگاهایش در باره زن و اسلام نیز در جامعه رواج یافته است نمونه همین برخوردی که از زبان مردها بسیار شنیده‌ایم که: "اگر این کار را نکردم از زن کمترم".

در گلستان سعدی با ویرایش و توضیح آقای غلامحسین یوسفی، لیست این امثال و حکم‌ها 17 برگ با نوشتاری ریز است. نمونه‌هایی را در زیر می‌آورم:

آتش سوزان نکند با سپند آنچه کند دودِ دلِ دردمند

آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند.

آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟

با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

(البته ما روزمره بیشتر بخشی از این داده‌ها را بکار می‌بریم چون همین "نرود میخ آهنین در سنگ")

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

اگر باران به کوهستان نبارد بسالی دجله گردد خشک رودی

اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد.

اول اندیشه وانگهی گفتار

ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز در یابی

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده.

بزرگی به عقل است نه به سال

به گرسنگی مردن به که حاجت به کسی بردن

مورچگان را چو بود اتفاق شیرژیان را بدرانند پوست

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است

(بیشتر همین بخش دوم بیت: "این ره که تو می‌روی به ترکستان است" در میان مردم کاربُرد دارد.)

خانه از پای‌بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است

دروغی مصلجت آمیز به از راستی فتنه‌انگیز

درویش هرکجا که شب آمد سرای اوست

راستی موجب رضای خداست ....

سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پُرشد نشاید گذشتن به پیل

گاوان و خران رنج بُردار به زآدمیان مردم آزار

...که از چنگال گرگم در روبودی چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی(یا خود گرگ بودی)

خفته را خفته کی کند بیدار

دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان‌حالی و درماندگی

دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست

سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته.

گرت از دست برآید دهنی شیرین کن

لقمان را گفتند ادب از کی آموختی گفت از بی ادبان

مرا به خیر تو امید نیست بد مرسان

میان دو تن جنگ چون آتش است سخن‌چین بدبخت هیزم کش است

ترحم بر پلنگ تیز دندان جفاکاری بود بر گوسپندان

و ... ده‌ها و ده‌ها چنین داده‌هایی که گاه در گفته‌های ما بکار می‌روند.

و این سعدی بُزرگوار همآن است که شعر مشهورش در جهان شناخته شده است که:

بنی آدم اعضای یک دیگرند(یا یک پیکرند) که در آفرینش ز یک گوهرند. این شعر زیبا با درونمایه استوار انسانی را ولی خود با شعرهایی که در باره زن، که نیمی از جامعه را تشکیل می‌دهد، گفته است به باد داده است. همین سعدی در باره زنی که خوش سیما نیست می‌گوید:

شوی زنِ زشت روی، نابینا به! گویا زیبایی و یازشتی را این زن خود برگزیده است و آنگاه سرنوشت زنی که چهره زیبایی ندارد چه می‌شود و "همه در آفرینش زیک گوهرند" کجا می‌رود؟ او زن را چنین خوار و خفیف حلوه می‌دهد:

مخنث به از مرد شمشیر زن که روز وغا سربتابد چو زن

اگر چون زنان جست خواهی گریز مرو آب مردان جنگی مریز (بوستان سعدی، نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی، باب نخست، باب عدل و تدبیر و رای، برگ 224، بند دومِ)

مخنث: مردی که رفتارش شبیه زنان است و یا مفعول است. وغا نیز به معنای جنگ و کارزار. معنای آن دو بیت چنین می‌شود که مرد شمشیر زنی که در روز جنگ چون زنان بگریزد از مخنثی کمتر است و سببِ آبرو ریزی. در برگ 225 نیز در بیت نخست می گوید:

قلمزن نکو دار و شمشیر زن نه مطرب که مردی نیاید ز زن

و در بند دوم همین برگ می‌گوید:

زرهپوش خُسبند مرد اوژنان که بستر بود خوابگاه زنان

به خیمه درون مرد شمشیر زن برهنه نخسبد چو در خانه زن

اوژن، اوژنیدن به معنای افکن و افکندن است مرد اوژنان - مرد افکنان

و معنا این است که بستر مرد جنگی‌ی مرد افکن چون بستر زنان نیست و با لباس آماده رزم می‌خوابد نه چون زنان برهنه در بستر. در باب دوم که"در احسان" است در بیتی به مرد می‌گوید:

تو با خود ببر توشه خویشتن که شفقت نیاید ز فرزند و زن (برگ 229)

ولی لُب سخن سعدی و نگاهش به زن را که امروز نیز آشکارا از زبان ملایان می‌شنویم در شعر شگفت زیر در باب هفتم بوستان " در عالم تربیت" برگ 325، خواهید خواند که من با پوزش از خوانندگان مجبورم همه آن را بیاورم تا سخن کاملن روشن بود باشد. خوانندگان گرامی از همآن آغاز بیت نخست شعر دقت کنند تا به آخر و گذشته از دیدگاه به زن به آشفته گویی‌ها و ناهمخوانی‌ها نیز توجه نمایند. نگارش را به همآن شیوه که در کتاب آمده است، آورده‌ام:

زن خوب فرمان بر پارسا کند مرد درویش را پادشا

برو پنج نوبت بزن بر درت چو یاری موافق بود در برت

همه روز گر غم خوری غم مدار چو شب غمگسارت بود در در کنار

که را خانه آباد و همخوابه دوست خدا را به رحمت نظر سوی اوست

چو مستور باشد زن و خوبروی به دیدار او در بهشت است شوی

کسی برگرفت از جهان کام دل که یکدل بود با وی آرام دل

اگر پارسا باشد و خوش سخُن نگه در نکویی و زشتی مکن

زن خوش منش دلنشان‌تر که خوب که آموزگاری بپوشد عیوب

ببرد از پریچهره زشتخوی زن دیو سیمای خوش طبع گوی

(یادآوری. پیش‌تر خواندیم که سعدی چایی دیگر گفته است که شوهر بهتر است کور باشد تا زن نازیبا را نبیند: شوی زن زشت روی، نابینا به. در دنباله در همین شعر خواهیم دید که از زن زشت روی نالیده است.)

چو حلوا خورد سرکه از دست شوی نه حلوا خورد سرکه اندوده روی

(زن بیچاره سرکه از دست شوی را باید حلوا بداند و حتا رو تُرش نکند!)

دلارام باشد زن نیکخواه ولیکن زن بد خدایا پناه

چو طوطی کلاغش بود همنفس غنیمت شمارد خلاص از قفس

سر اندر جهان نه به آوارگی وگرنه بنه دل به بی‌چارگی

تهی پای رفتن به از کفش تنگ بلای سفر به که در خانه جنگ

به زندان قاضی گرفتار به که در خانه دیدن بر ابرو گره

سفر عید باشد بر آن کدخدای که بانوی زشتش بود در سرای

در خرمی بر سرایی ببند که بانگ زن از وی برآید بلند

چو زن راه بازار گیرد بزن وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

( زن نباید بازار برود و پایش به بازار باز شد کتکش بزن وگرنه مرد نیستی)

اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش

(معنای نیم بند(مصرع) دوم برایِ من روشن نیست.

زنی را که جهل است و ناراستی بلا بر سر خود نه زن خواستی

چو در کیله جو امانت شکست از انبار گندم فرو شوی دست

بر آن بنده حق نیکویی خواسته‌ست که با او دل و دست زن راست است

چو در روی بیگانه خندید زن دگر مرد را گو لاف مردی نزن

زن شوخ چون دست در قلیه کرد بر او گو بنه پنجه بر روی مرد

ز بیگانگان چشم زن کور باد چو بیرون شد از خانه در گور باد

چو بینی که زن پای بر جای نیست ثبات از خردمندی و رای نیست

گریز از کفش در دهان نهنگ که مردن به از زندگانی به ننگ

بپوشانش از چشم بیگانه روی وگر نشنود چه زن آن‌گه چه شوی

زن خوب و خوش طبع رنج است و بار رها کن زن زشت ناسازگار

چه نغز آمد این یک سخن زان دو تن که بودند سرگشته از دست زن

یکی گفت کس را زن بد مباد دگر گفت زن در جهان خود مباد

زن نو کن ای دوست هر نوبهار که تقویم پاری نیاید بکار

کسی را که بینی گرفتار زن مکن سعدیا طعنه بر وی مزن

توهم جور بینی و بارش کشی اگر یک سحر در کنارش کشی

***

آقای عباس میلانی و بانو مریم میرزاده زحمت کشیده و کتابی به نام" انسان گرایی در سعدی" نوشته‌اند و اشاره‌ای نیز به برخورد سعدی با نیمی از جامعه یعنی زنان در شعر بالا کرده‌اند با کوششی برای کاستن از زشتی برخوردهای سعدی در باره زن و آن بیت‌های ویژه را نیاورده‌اند. البته جالب است که برخورد با سعدی در میان اهل ادب و اندیشه را سنجیده و آنان را در سه گروه دسته بندی کرده اند: آنان که با او سر ستیز داشته‌اند که از نیما یوشیج، اسماعیل خویی و احسان طبری نام برده‌اند. گروه دومی که برخورد دوگانه "خوب و بد" داشته اند که از کسروی نام برده‌اند و گروه سومی که ستایش‌گرانند و در راس آن ابراهیم گلستان قرار دارد که نثر روان خود را مدیون سعدی می‌ داند. نگارنده منبع نویسندگان کتاب در باره گفته کسروی که در مقاله "زبان فارسی" در مهنامه پیام شماره 16 سال 1331 است را ندیده‌ام ولی مقاله "حافظ چه می‌گوید" او را در دسترس داشتم. او در این مقاله چه حافظ، که او را جزو "خراباتیان" که یک بند در فکر می و معشوق هستند، می داند، چه صوفیان و درویشان را به شدن کوبیده است که البته برخورد تندی است و چندان مناسب نیست ولی خشم این پژوهش‌گر خستگی‌ناپذیر عاشق به پیشرفت ایران ناشی از این بود که می‌گفت به جای خردورزی و کار برای روشنگری و پیشرفت جامعه وقت خود را به بیهودگی به هدر می‌دهند.

سخن در این باره بسیار است و بررسی‌های بیشتر می‌ماند برای آینده.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy