دردناک است وقتی که انسان نداند در مورد یک نفر که امروز پای اعدام است بنویسد یا ننویسد. بگوید یا نگوید.
از جمشید شارمهد می گویم. کسی که به خاطر مبارزه با جمهوری نکبت اسلامی حکم اعدام اش صادر و تایید شده و امروز منتظر لحظه ای است که دو سال انتظار ش برای فرا رسیدن زمان مرگ به پایان برسد.
جمهوری اسلامی نشان داده است که حیوانی ست درنده که با هر تحریک و تهییجی، سعی در بیشتر نشان دادن درندگی خود می کند. سعی در قاطع تر نشان دادن خود برای نمایش خوی درندگی اش می کند. به عبارتی وقتی به او بگویی «فلان کار را نکن» او بیشتر و شدیدتر آن کار را می کند. وقتی به او بگویی «نزن و نکش» او بیشتر و شدیدتر اقدام به زدن و کشتن می کند.
این که نویسنده ای در حد و اندازه ی من که تاثیر ی بر اجتماع ندارد برای نشان دادن خباثت جمهوری نکبت، در دزدیدن فعالان سیاسی، و شکنجه و آزار و در نهایت کشتن آن ها چند کلمه ای بنویسد همیشه با این فکر همراه است که این نوشتن،،، بیشتر به جای کمک به فرد در بند، موجب آزار و اذیت بیشتر او خواهد شد، مثل ترمزی ست که دست را از گرداندن قلم در باره ی او باز می دارد با این فکر که نکند این نوشته از سوی یکی از دشمنان به خون تشنه ی جمهوری اسلامی، برگی دیگر شود بر پرونده ای که جمهوری نکبت برای فرد دربند زیر اعدام اضافه کند و بدتر از آن تصمیم گیران بر سر مرگ و زندگی فرد دربند را بر سر «لج» بیندازد، و اگر مختصری امید به تغییر رای آن ها باشد، مانع از این تغییر رای بشود.
فحش دادن به حکومت نکبت و شعار «آزاد باید گردد» دادن و «ما فلان کس هستیم و بهمان کس هستیم» آسان است و اگر بهانه ای به اندازه ی جان یک انسان برای این شعار دادن های تبلیغاتی پیدا شود، برای سیاسی کارها یک نعمت. ولی برای کسانی که واقعا و نه به مقاصد سیاسی دل شان برای جان آن انسان و خانواده ی نگران اش می سوزد، دادن فحش و شعار هدف نیست.
خلاصه،،، دو راهی یی ست در مقابل نویسنده که انتخاب یکی از راه ها هرگز با قاطعیت نمی تواند صورت پذیرد و همیشه این نگرانی با نویسنده هست که نکند نوشته اش، به اندازه ی سر سوزنی در مرگ او و نه رهایی اش از مرگ اثر داشته باشد.
سخن گفتن با سگان هار و درنده ی جمهوری اسلامی و تحریک آن ها، از این رو بی فایده است و تنها به بدتر شدن وضع می انجامد.
می ماند این که به منافع اعدام نکردن جمشید شارمهد برای جمهوری اسلامی اشاره کرد شاید کسی در این حکومت پیدا شود که بخواهد به خاطر منافع جمهوری اسلامی هم که شده، دستکم حکم مرگ را به حبس ابد تغییر دهد و از منافع این تغییر حکم،،، جمهوری اسلامی را بهره مند سازد.
جمهوری اسلامی قطعا می داند، که همین تغییر حکم ساده، از اعدام به حبس ابد، که تنها با یک امضا شدنی است، چه میزان از درهای ارتباط و گفت و گوی پر منفعت اقتصادی و سیاسی در سطح جهانی را بر روی خود می گشاید.
بر تصمیم گیران اصلی حکومت است که به این منافع بیندیشند و در حکم جمشید شارمهد تجدید نظر کنند. این منافع به مراتب برای جمهوری اسلامی کارساز تر از کشیدن یکی از مخالفان اش بر سر دار خواهد بود.
به جمشید شارمهد و حکم اعدام او هم جمعیت زیادی در داخل ایران توجه ندارند که بگوییم کشتن او باعث ترسیدن آن ها یا تحت تاثیر قرار گرفتن شان می شود و به عبارتی هیچ فایده ی تبلیغی و روانی بر مخالفان جمهوری اسلامی نخواهد داشت. آیا عقل مصلحت اندیشی این موضوع را در خواهد یافت؟