روایت بیسابقه رئیس وقت اوین از اعدامهای ۶۷
مصطفی خلجی - رادیو فردا
«مرتضوی را هر چه قدر بخواهند با آب زمزم غسل بدهند و پاکش کنند پاک نمیشود، این را صریح میگویم، بنویسید. چرا؟ [چون] بالاخره ما قبول کردیم و این مسئولیت را داشتیم و زندانیان را نگه داشتیم، اگر چه در اجرای حکمشان [اعدام] دخیل نبودیم. ولی نگه داشتیم، من غلط میکردم، باید ترک میکردم آنجا را.»
این جملات حسین مرتضوی زنجانی، رئیس زندانهای اوین تهران و گوهردشت کرج در دهه شصت است که در میانه اوجگیری دوباره موج اعدامها در ایران مطرح شده و از آن به عنوان «ابراز ندامت» یک مقام قضایی جمهوری اسلامی درباره عمکرد خودش توصیف شده است.
او در سلسله جلساتی که در یک اتاق کلابهاوس برگزار شده، حضور یافته و ضمن بازگو کردن خاطراتی از دوران فعالیتش در زندانهای جمهوری اسلامی، به پرسشهای حاضران پاسخ داده است.
تاکنون پنج جلسه از این جلسات برگزار شده و اظهارات مطرح شده در آنها واکنشهای گستردهای به ویژه از سوی فعالان حقوق بشر و زندانیان سیاسی پیشین داشته است.
حساسیت زیاد درباره اظهارات آقای مرتضوی زنجانی در شرایطی است که جمهوری اسلامی پس از سرکوب مرگبار اعتراضات سراسری، موج دیگری از اعدامها را در ایران به راه انداخته و خانوادههای بسیاری را داغدار کرده است.
این که چرا در برهه کنونی و با وجود پنهانکاری شدید حکومت درباره اعدامهای ۶۷، رئیس وقت زندان اوین در زمان اجرای این اعدامها، او به یکباره در میان مردم حاضر شده و در تلاش برای ارائه «روایتی متفاوت» از این اعدامهاست، بزرگترین پرسش در افکار عمومی است.
آیا او صرفا بر اساس یک تصمیم شخصی (عذاب وجدان) دست به افشاگری درباره خود زده؟ یا انگیزههای سیاسی و جناحی در میان است؟ به چه میزان میتوان به اظهارات او اعتماد کرد؟ آیا او همه حقیقت را درباره اعدامهای ۶۷ میگوید؟ اگر نمیگوید ملاحظاتش چیست؟
رابطه او با حمید نوری که اکنون در سوئد زندانی است، چیست؟ آیا حضور غیرمترقبه او ارتباطی با خواست جمهوری اسلامی برای بازگردندان نوری به ایران دارد؟
اینها و بسیاری از پرسشهای دیگر، سوالاتی است که حضور رئیس پیشین زندان مخوف اوین در ذهنها ایجاد کرده است؛ زندانی که با وجود روایتها و خاطرات فراوان زندانیانش، هنوز جنبهها تاریک بسیار دارد و جنایات بسیاری در آن هنوز از نظرها پنهان است.
متن حاضر بر اساس اظهارات مرتضوی زنجانی در اولین جلسه در روز جمعه پنجم خرداد تنظیم شده است.
معرفی مرتضوی زنجانی از زبان خودش
این مقام پیشین قوه قضائیه جمهوری اسلامی در ابتدا در معرفی خود میگوید که سال ۱۳۴۸ وارد حوزههای علمیه مشهد شد و در درسهای تقسیر قرآن علی خامنهای نیز شرکت داشت.
او میگوید که چند بار پیش از انقلاب دستگیر شد و حتی مدتی پیش از انقلاب در زندان اوین که بعدها رئیسش شد، محبوس بود.
مرتضوی زنجانی در درون و بیرون از زندان با چهرههایی آشنا شد که بعداً از مقامهای بلندپایه جمهوری اسلامی به ویژه مقامهای امنیتی و قضایی شدند.
او درباره چگونگی ورود خود به زندان اوین در دوران پس از انقلاب، میگوید که در سال ۱۳۶۰، فردی به نام «شفیعی» که بعداً معاون وزارت اطلاعات شد، جمعی از طلبهها از جمله او را در قم فراخواند تا برای «کار فرهنگی» به زندانهای جمهوری اسلامی اعزام شوند.
این مقام پیشین قوه قضاییه جمهوری اسلامی، درباره «کار فرهنگی» بیشتر توضیح نمیدهد، اما تعدادی از زندانیان پیشین گفتهاند که منظور او از این «کار فرهنگی»، همان «پروژه توابسازی» است؛ عملیاتی روانی که شالوده آن بر تفتیش و تحمیل عقاید است.
او میگوید که به دلیل «علایق» و «سوابق زندان» خود، برای انجام «کار فرهنگی» وارد زندان اوین شد، اما اولین حضورش در اوین یکی دو هفته بیشتر طول نکشید.
یکی از وجوه مهم اظهارات مرتضوی زنجانی، خاطراتی است که او به عنوان یک شاهد دست اول، از وقایع اوین به ویژه اعدامها در دهه شصت بازگو میکند.
در واقع، شاید بتوان مطمئنترین بخش از حرفهای این روحانی حکومتی پیشین را همان حرفهایی دانست که او صریحا از جنایات به وقوع پیوسته در زندان به زبان میآورد.
روایت هر چند کوتاه، گزینشی و شاید - برای زندانیان پیشین اوین - تکراری این جنایتها، کافی است که شنونده را در بهت و اندوهی عظیم فرو برد.
او یکی از اولین خاطرات خود در زندان اوین را این گونه تعریف میکند که مأموران زندان شبهای چهارشنبه «به نیت» افرادی که در جریان بمبگذاری حزب جمهوری اسلامی کشته شدند، هواداران سازمان مجاهدین خلق را تیرباران میکردند.
او همچنین میگوید که در همان روزهای اول حضورش در زندان اوین، به دلیل ازدحام زندانیان، «جا برای راه رفتن» نبود و اکثریت زندانیان را جوانان تشکیل میدادند.
مرتضوی زنجانی درباره شخصیت لاجوردی و ترس زندانبانان از لاجوردی نیز میگوید که «مگر کسی میتوانست به او بگوید که بالای چشم تو ابروست؟» و در حالی که در آن زمان هیچ کس حتی به خمینی نمیگفت «آقا»، همه به لاجوردی میگفتند «آقا».
او میگوید که به دلیل فضای موجود در اوین، پس از چند روز اوین را ترک میکند، ولی چند ماه بعد با عنوان «مسئول فرهنگی زندان» به اوین باز میگردد. در آن زمان، برای مدتی فردی به نام «فکور» از طرف لاجوردی رئیس زندان اوین شده بود.
مرتضوی زنجانی پس از مدتی رئیس زندان اوین شد. از او به عنوان «سومین رئیس زندان اوین» پس از محمد کچویی و اسدالله لاجوری نام بردهاند، اما خودش میگوید که پس از لاجوردی، فکور و سپس یک فرد دیگری به طور غیررسمی ریاست زندان را عهدهدار بودند.
او میگوید که در همان سالها ریاست زندان گوهردشت (رجاییشهر) کرج را هم بر عهده گرفت؛ در آن زمان دادستان انقلاب ایران علی رازینی و معاون او ابراهیم رئیسی بود. رازینی در سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۶ دادستان انقلاب تهران بود.
حسین مرتضوی میگوید که در مجموع در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زندانهای اوین تهران و گوهردشت کرج فعالیت کرده است.
«گلفروش» یا «کفنفروش» زندان؟
رئیس پیشین زندان اوین، خود را فردی رک و صریحالهجه معرفی میکند و مدعی است که حتی در دوران ریاستش در اوین بارها مورد مواخذه از جمله مواخذه محمد محمدی ریشهری وزیر وقت اطلاعات قرار گرفته بود.
مرتضوی میگوید که در سالهای اخیر نیز «بارها هم مرا برادران آقا امام زمان [مأموران وزارت اطلاعات] خواستند و سوال کردند ولی من هرگز حاضر نیستم از مسئله اعدام عبور کنم. دلیل این که اصرار دارم [این است که] چون مسئولیت زندانها را داشتهام. باید پاسخگو باشم و باید فریاد بزنم.»
او ادامه میدهد: «اگر آن روز [سال ۶۷] با ترک مجموعه فریاد زدم، الان هم وظیفه دارم به نوبه خودم به عنوان یک شهروند، به عنوان یک انسان...»
مرتضوی زنجانی در این جلسه، گاهی موقع بازگو کردن خاطراتی گریه میکند و گاهی هم تلاش میکند که تصویری مهربان و رئوف از خود بسازد.
در این زمینه، به خاطرهای اشاره میکند و میگوید که یک روز خودش شخصا با علی گلزاده غفوری تماس میگیرد و میگوید که این منتقد جمهوری اسلامی میتواند با دخترش، مریم گلزاده غفوری که در آن زمان در زندان اوین محبوس بوده، ملاقات کند.
علی گلزاده غفوری (۱۳۰۲ - ۱۳۸۸) روحانی و از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی بود که به اصل ولایت فقیه رای منفی داد و جمهوری اسلامی سه فرزند از جمله دخترش و همچنین دامادش را اعدام کرد.
مرتضوی زنجانی میگوید که وقتی مریم گلزاده غفوری او را در زندان دید، در مورد او صفت «جلاد خمینی» را به کار برد.
او در خلال بازگو کردن این خاطره، تأکید میکند که در آن زمان «معتقد به نظام» بوده وگرنه مسئولیت «چنین جای حساس و کلیدی»، یعنی زندان اولین را به او نمیسپردند.
مرتضوی زنجانی در ادامه خاطره خود، به دلیل اصلی فراهم کردن این ملاقات اشاره میکند و میگوید که از مریم گلزاده غفوری در حضور پدرش درباره عقایدش پرسیده بود و این که آیا «تغییر موضع» داده و «کمونیست» شده یا نشده؟
این اقدام او که نوعی «تفتیش عقاید» بوده، با واکنش تند مریم گلزاده غفوری مواجه میشود.