"شمشیرهای خود را به گاوآهن تبدیل کنید". این گزاره باستاتی از «عهدعتیق» یکی از زیباترین شعارهای «جنبش صلح» دهۀ ۱۹۸۰ میلادی در اروپا بود. شمشیر بهمثابه نماد خشونت و قهر را به گاوآهن که سمبل سازندگی و آشتی با حیات است تیدیل گردانید.
جامعۀ مستأصل و تشنۀ آزادی و استقلال ایران نیز نباید از تکرار این جمله خردگرایانه خسته گردد که یگانه راه برونرفت از معضلات و بحرانهای موجود، ممکن ساختن یک آشتی ملی و مصالحه با حاکمیت در راستای یک «گذار توافقی» از انسداد استبدادی به گشایش مردمسالارانه میباشد.
من بههیچوجه حاکمیت ولایی موجود و مستقر در این میهن را ابلیس نمیپندارم، ما امّا برای نجات و رهایی کشورمان از معضلات و جرخۀ باطل بحرانهای ادواری حتی با ابلیس هم باید حاضر به گفتگو و مصالحه باشیم؛ همانطور که بر سر برنامۀ هستهای ایران حتی با «شیطان بزرگ» و چندین قدرت بزرگ و کوچک غربی و شرقی در قالب مذاکرات موسوم به ۵+۱ گفتگو و مذاکره کرده و به توافقی تحت نام «برجام» نیز رسیدیم. در مقطع حساس و سرنوشتساز کنونی «نرمش قهرمانانه» و «انعطاف در درون» و «آشتی با ملت» بایستی از جانب حاکمیت به مثابه راهبردهای برتر جهت مقابله با صخره صعبالعبور مشکلات سیاسی و ساختاری اعلام و تا انتخابات پیش رو مجلس در اسفند ۱۴۰۲ زمینه اجراییشدن آن نیز فراهم گردد.
مشکل میهن ما در عین سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بودن در اساس و بنیان آن یک «معضل معرفتی» در مورد شکل جکمرانی و در ساحت اجرا در گام نخست یک مشکل سیاسی است که از طریق گفتگو در رابطه با مبانی و مصداقهای آن قابل حل و مذاکره میباشد. ممکن و مفتوح بودن باب گفتگو و مذاکره وجه تمایز و مشخصه اصلی یک جامعه ملی بهمعنای دمکراتیک است. ایرانیان چه در ساحت حاکمیت و چه در جایگاه نیروهای مطالبهگر مدنی و سیاسی اپوزیسیون باید یکبار برای همیشه توانایی خروج از «چرخه لجاجت و خشونت» را از طریق ممکن ساختن یک فرآیند درون ایرانی «مفاهمه و مصالحه ملی» فراهم سازند.
معضلات حکمرانی در ایران را میتوان از طریق یک «برجام درون ایرانی» به مذاکره گذاشت و در مورد نقشهراه و حتی منزلگاههای آن نیز به توافق رسید. اگر این راهحل که تاکنون در رخدادهای اخیر در کشور ما بهطور جدی و رسمی برای آن یک پلاتفرم و متولیِ طرف صحبت و مذاکره بهغیر از «شورای میانهروها» تعریف و معرفی نگردیده است، میسر بگردد آنگاه جامعه ایران نشان داده است که به «خردگرایی» یا آنچه قدمای ما از آن بهعنوان «قوۀ عاقله» نام میبردند، به لحاظ نظری و معرفتی نهفقط باور پیدا کرده است بلکه بهلحاظ عملی نیز حاضر و قادر به سرمایهگذاری برای اجراییشدن آن در ساحت حکمرانی میباشد.
در ورای این «گفتمان اصیل اصلاحطلبانه» گفتمانهای سهگانه رقیب،
- گفتمان نئوصفوی «دولت یکدست»،
- گفتمان گذارطلبی با و بدون همه پرسی و
- گفتمان ویرانیطلبانه براندازی
فعلاً تا اطلاع ثانوی هیچکدام پختگی و قوام نظری و عملی و همچنین به لحاظ سیاسی و تشکیلاتی، گرچه ممکن است با پول و امکانات بیگانگان تغذیه شوند، امّا در داخل کشور «عِده و عُده» لازم جهت ممکن و عملی ساختن این گذار تاریخی به سوی یک حکمرانی مستقل، ملی و مردمسالار را دارا نمیباشند.
حال دیگر با حاکمیت است گه این آخرین اشتیاقها و تلاشهای مسالمتآمیز و قانونگرایانه در راستای اصلاح و تغییر در ساحت و ساختار حکمرانی از سوی جامعه مدنی و جامعه نخبگانی و سیاستورزان را به همان اندازه با صراحت و صداقت پاسخ گوید.
ملت و حاکمیت ایران هردو تؤامان باید دارای این بلندپروازی و جاهطلبی باشند که زمینههای شکلگیری این پروژۀ بزرگ ملی ایرانیان در هزارۀ سوم حیات تمدنیاشان را میسر سازند. دو بیانیه اخیر از سوی سیدمحمد خاتمی را شاید بتوان بهمثابه دست دراز شده به سوی حاکمیت جهت عملی ساختن این پروژه ارزیابی کرد.
مصطفی قهرمانی