رساله طریقهالسلوک
یا:
هفت وادی طریقت از نگاه حکمای امروز
از صفحه فیس بوک رویا صدر
*اول، وادی طلب: سالک، در طلب آسایش و آرامش رعیت، بهاکراه و از سر ناچاری، خرقه وکالت و کرسی صدارت و تخت وزارت را طلب کند و روزی هزار بار در طلب خدمت به رعیت ذکر: «یا مقام، یا مال» گوید و به طاعت و زاری سر بر آستان ولینعمتان ساید و هفت عضو را سفتوسخت سجده فرمای بارگاه شوکتشان سازد باشد که حاجتروا شود، بعونالفلانی تعالی.
*دویم، وادی عشق: محبت چون بهغایت رسد آن را عشق خوانند و گویند که «العشق محبة السفت و سخت بالمال و المقام و والموقعیت فی سبیلالخدمت به مردم، ارواح بابات» فلذا سالک بعد از طلب، به عشق رسد و جز جاه و مال نبیند. چندانکه عرفا در مقام عشق فوقالذکر و بیزاری از دنیا گفتهاند: «اگه عشق همینه، اگه زندگی اینه، نمیخوام مثل تو دنیارو ببینم».
*سویم، وادی معرفت: سالک پس از طی طریق در وادی طلب و عشق، سوراخ دعا را به اسماء و صفاتش شناسد و نسبت بدان معرفت تمام و کمال یابد. چندانکه اگر از وی پرسند که اکنون روز است یا شب است گوید هر چه سیدنا و مولانا فرماید و ما غلط بکنیم روی حرفشان حرف بزنیم. اگر سالک این وادی را تاب نیاورد مغضوب شود و از وحدتِ خواصِ با بصیرت به کثرتِ عوامِ بیبصیرت و اراذلواوباش رسد و بدان بیابان رود که عرب در آن نی اندازد.
*چهارم، وادی استغنا: سالک در این مرحله از طریق قناعت در مصرف رذایلی چون دانش و راستی و درستی، بار خویش ببندد و به استغنا رسد و در این وادی قاعده آن است که عقل به مرخصی استعلاجی رود و سالک را جهل خویش کفایت کند و او را میل به مصاحبت با دانشوران نباشد و او را میل به راه انداختن کار رعیت نباشد و او را یک روده راست نباشد. پس او را آن بزرگی و عظمت حاصل شود که جیفه ناچیز و پست و دون دنیوی را ریز بیند و ماشین شاسیبلند را ریز بیند و برج را ریز بیند و سیسمونی از دیار روم را ریز بیند و در کرورکرور زر و دلار غلت زند و گوید که اینا که چیزی نیس، رعیت بیخود شلوغش میکنه.
*پنجم، تجرید و تفرید: سالک در این مرحله قلب و سرخود از غیر دور کند. پس کرسی صدارت و وکالت و زعامت یکدست سازد و تنهاخوری کند و به «حاجی من هم شریک» دیگران اعتنا نکند و به ریششان بخندد، خندیدنی.
*ششم، حیرت: سالک در این مرحله به حیرت رسد که زنهار که مقام و مال دنیا گذران و فانی است و جیفه دنیوی به عطسه و پشکل بزی نیرزد و نکند آنچه کِشتیم باد هوا شود و بیچاره و مفلس شویم. پس درهم و دینار را از حبس و متاع دنیوی حساب بانکی برهاند و به چنان مدتبتی رسد که آقازادگان طیالارض کنند و حساب ارزی در ینگهدنیا بخوابانند و رنج و تعب دوری از دیار را بر خود هموار سازند که اوتاد و عرفا فرمودهاند:«یاور همیشه مومن، تو برو، سفر سلامت»
*هفتم، فقر و فنا: غایت سلوک است و آن، استغراق و فنای سالک است در عالم ملک و ملکوت و بیاعتنایی اوست به دنیا و مافیها و زمین و زمان و درخت و خاک و آب هوا و اکسیجن که هر جا آبادانی بیند بیابان کند و هر جا حیاطی (نسخه پنجاب:حیاتی) بیند ویران کند که علما و عرفا فرمودهاند: «هر که آمد عمارتی نو ساخت، رفت و منزل به ما پرداخت که خرابش بکنیم.» و رعیت را چنان به ادبار اندازد که هرآن عزراییل را جلو چشمش بیند. چراکه چون رعیت زندگی معمولی داشته باشد از ناسوت و لاهوت دور شود و دل هوس سبزه و صحرا کند. پس سالک بر خلق سخت گیرد و او را به فقر و فنا اندازد و از زندان دنیا برهاند که قدما گفتهاند: «الدنیا سجن المردم بجز مسئولین.»