متن سخنرانی در همایش «میراث بنی صدر برای ایران امروز» به ابتکار "اتاق گفتمان حقوندی" در" کلاپ هاوس" در ۲۷ خرداد ۱۴۰۲
درود به هموطنان و دوستان عزیز
ای برادر تو همان اندیشهای / مابقی خود استخوان و ریشهای
(مولانا)
اصل راهنما، سیرتحول اندیشه زنده یاد بنی صدر به پدیدهها وگزارهای، جبرها در جهانبینی وروش و منش او موازنه منفی است که درکتب «موازنهها، منطق صوری و تضاد، عقل آزاد و حقوق پنج گانه مورد سنجش وارزیابی نقد اهل اندیشه و قلم قرار خواهد گرفت!
از نظر بنی صدر، درجهان هستی «کلیه پدیدههای طبیعی و هم امر عادی واقع اجتمـاعی مجموعـه هـایی پویـا از اجـزاء و عناصری هستند که در این مجموعههای در حرکت همساز میشوند و به یک هویت میرسند. اجزاء ترکیب پذیر- در شرایط مساعد - هر یک با هویـت خـاص خـود در مجموعـه جدیـدی بـه یـک هویـت جدیـدی میرسند. بدینسان درحرکت ترکیب عناصر ترکیب پذیر از مبداء توحید حرکت میکنند (هر کدام هویـت واحد و ویژه خود را دارند) و در مجموعه حاصل قانون حرکت به کمال نظام هستی و دست یابی به نظام کامل است هیچ پدیدهای نیست که درجه ادغام اجزایش نسبت بیکدیگر ضـد، یـا بـه تعبیـردرسـت مطلـق باشـد. از اینروست که هم درطبیعت و هم در جامعه، مجموعههای طبیعی و اجتماعی، پدیدهها و امرهـای واقـع هـم دارای اجزاء مشترک یعنی اجزایی هستند که درهمه آنها وجوددارند و هم نسبی و فعال هستند یعنی قابلیـت ترکیب- و پدیده بر وفق فطرت وبنا بر طبیعت خویش مجموعهای دارای یک هویت زنده و حرکت بسوی کمال این هویت است. پدیده در صورتی گرفتار تعدد هویت میگردد و به یـک یـا چنـد هویت تجزیه میشود که در اجزاء سازند، خود با پدیدههای دیگر ترکیب هایی بدهد و بـدان ترکیـب هـا هویت یگانه خویش را از دست بدهد و به مجموعه هایی تجزیه گردد که با یکدیگر متفاوتند. مـثلاً هـرجامعـهای بر وفق فطرت و بنا بر طبیعت خود دارای هویت یگانه است. واگردو یا چند هویت پیدا کرد ودرجهـت تعدد هویتها (شکل بندیها طبقات و اقشارو...) سیری را پیش گرفت علـت تنهـا درخـود و در درون جامعـه نیست بعلت مجموعهای ازعوامل خودی و بیگانه است. بناچار درتحلیلهای پای طبیعت و جامعههای دیگررا نیز باید نه بعنوان شرائط بلکه بعنوان اجزائی بمیان آورد که با اجزاء جامعه مورد بررسی نسبت هایی ترکیب میشوند و از این راه آنرا از خودش بیگانه میسازند و دچار تعدد هویت میکنند.
از نظر بنی صدر، بنا براصل موازنه منفی یا عدمی «میان انسان با انسان وانسان با طبیعت (مکان و زمان) و انسان با خودش و تاریخ وجامعه و انسان با خدا موازنه زوروقدرت برقرار نباشد،». آن بیان آزادى که با رهبرى آزاد و مستقل سازگارند، که با فعالیتهاى آزاد با استعدادهاى انس، ابتکار و خلق، علم و فن، هنر و فرهنگ، همخوانی واینهمانی دارند، ومجموعهاى ازآن اصل و بیان در فعالیتهاى آزادشان، انسان آزاد با عشق یگانگى مىجوید. ودراین موازنه جایی برای هیچگونه تقابلی کاهنده و مخرب نیست.»
در این موازنه چون تقابل کاهنده وجود ندارد، منتجه قوا همواره از نیروهایی که با یکدیگر توحید میجویند بزرگتر است و اگر موازنه کاملاً عدمی باشد منتجه قوا به بی نهایت میل میکند. در واقع بنی صدر برعکس فلاسفه کلاسیک ایرانی که با آسمان سیروصیرورت میکردند. او به ممکن الوجودها و پدیدهها درتعینها و نامتعینها با دید کنشی نقادانه به تاریخ، انسان، طبیعت و جبرها، سلوکها، هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی و بر مناسبات میان منها، ماها، گروهها، طبَقات، بنیادها و جامعهها و... نَظر میاندازد و مُرٍجحات اندیشه و ذهنیت آزادخواهی، استقلال طلبی وعدالتخواهیاش مُحرکه وباعث آن است. در نتیجه و مشخصا در ورای همۀ این مفاهیم، گزارهها، رمزها و رازهای حصولی و حضوری به مناسبات و تناسبات، ناهنجاریها و جبرهای اجتماعی نظر میانداخت..»
از نظر بنی صدر، «وقتى استعداد انس و عشق به استخدام قدرت در مىآید، مجموعهاى دیگر پدید مىآید. این مجموعه که اصل راهنمایش موازنۀ وجودی است از خواستها و میلها و هوسهاى سازگار با قدرت (= زور) هستند و اثرآن از خود بیگانه شدن استعداد انس، فعالیتهاى استعدادهاى دیگر را فعالیتهاى ویرانگر مىگرداند. اما چون فضاى بازو جامعه بازبه به فضاهاى بسته و جامعه بسته بدل مىشوند، محبوبها دیگر، همین جا وهم اکنون مىتوانند خواهشها و هوسها را برآورند. بناگزیر، باید محبوب یا محبوبهاى جدید یافت و به تدریج، عشق و معشوقهاى مجازى در دنیاى ذهنى (مجازى) را جانشین کرد».
از نظر بنی صدر، «تفاوت بنیادی روشها بر اساس موازنه وجودی با روشها بر پایه موازنه عدمی در آنست که جذب و حذف متضمن تخریب است. ازآنجا که جدول حذف یا تضادی که حل آن به حذف یکی از ضدین (و یا بخشی از یکی از ضدین) بدون تجزیه برای حذف عناصر غیرقابل جذب، واقعیت پیدا نمیکند، پویایی موازنه وجودی پویایی تخریب است.
توضیح آنکه در هر موازنه مازاد، مازادی است که از راه مهر و غلبه بوجود آمده است. این مازاد تا جایی که بتواند بر خود از راه تجزیه نیروهای دیگر و باز از راه مقابله تخریبی میافزاید. در جریان افزودن بر خود و کاستن ازدیگران، خود نیز بتدریج از درون و برون بوسیلۀ نیروهای دیگر دچار تجزیه و ویرانی میگردد. بدین طریق است که تاریخ جهان گزارشگر جنگهای تخریبی است و نیروهای تخریبی هر زمان بزرگتر شده و چنین قدرت تخریبی مدار زندگانی اجتماعی بشر میگردد. انسان و کمال او از یاد میرود و قدرت تخریبی و کمالش هدف عمومی همه فعالیتها میگردد.»
ازنظربنی صدر، "در منطق صوری و تضاد" به " اصل تناقض در دیالکتیک" اشاره میکند و مینویسد: «اما از" اصل عدم تناقض درمنطق صوری" ارسطوئی غفلت نشده است. هردومنطق، بر اصل حاکمیت - ذهن برعین - گرچه اصحاب دیالکتیک مدعی جستن روش شناخت واقعیت، آنسان که هست، شدهاند و به کار انواع دستکاریها در واقعیت و بسا جانشین کردن ﺁن با فرﺁردههای ذهن میآیند. چرا که هردو، براصل ثنویت تک محوری ساخته شدهاند. بنابراین درروشی که بر این اصل ساخته میشود:
الف - آدمی هرگزنمی تواند واقعیت را همانسان که هست بشناسد وب - حتی وقتی واقعیت و «ماده» را محور میکند، این محور ترجمان حاکمیت مطلق ذهنیت بر عینیت میشود. چرا که وقتی ماده و عین را محورفعال میشمارد وعقل را منفعل و کار ﺁن را پذیرفتن «واقعیت همان سان که هست» میانگارد، این حکم راعقل او براصل ثنویت تک محوری (= واقعیت محور فعال و عقل محور فعل پذیر) صادرمی کند و درواقع، چنین رابطهای میان عقل و واقعیت برقرارنمی شود. از اینرو، براصل ثنویت تک محوری، محال است واقعیت خارجی، بی کم و کاست درعقل «بازبتابد». چرا که:
۲ - با مداربستهای که از دو محوریکی فعال و یکی فعل پذیر بوجود میآید، بخش بزرگ واقعیت در بیرون آن قرار میگیرد وبه چشم عقل نمیآید. ب - عقلی که به خود نقش فعل پذیرمی دهد، نزدیک به تمام استعدادهای خویش را میباید از فعالیت ممنوع کند ولاجرم، ج - از شناسائی ناتوان وناگزیرمی شود ازپیش، قالب ذهنی بسازد و واقعیت را درآن قالب بریزد.
" بازتاب واقعیت درعقل " جز واقعیت را به قالب ذهنی درآوردن نمیشود. اصلهای راهنما وهدفها و روشهای دوعقل یکی عقل آزاد ودیگری عقل قدرتمدار، درعقل آزاد مطالعه شدهاند. اما منطق صوری، روش ریختن واقعیت به قالبی است که فیلسوف «علم الیقین» میپندارد. این منطق براصل ثنویت تک محوری ساخته شده است ونه تنها به ذهن تقدم وحاکمیت مطلق میدهد بلکه چون محورفعال را عقل میگرداند، به او امکان میدهد، هردست کاری خواست درواقعیت و معنی بکند و بسا ساختهِ خویش را جانشین کند و یا عدم را بجای وجود بنشاند.»
به تعبیر مولانا «حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بُدَم، پخته شدم، سوختم»
درواپسین زندگیش دراین جهان هستی سیرتحول فرایازاندیشه ابوالحسن بنی صدر که در زمان هاو مکانها و وادیهای مختلف و متفاوت با استعانت ازخرد انتقادی واندیشهی تجربی درنقد، سنجش و ارزیابی به خود، انسان، جامعه، تاریخ وانتقاد پذیریش دراندیشه و عمل با نقصها و کاستیهایش که لازمۀ رشد و تحول او بود که درکتاب ماندگارحقوق پنجگانهاش که اصول این حقوق و عمل به آنها، برای همه انسانها و شهروندان جامعه جهانی پیشنهاد کرده است، زیرا حاصل اندیشه وعمل او درخدمت به انسانیت، مام وطن که نگران حال وآینده این نسل ونسلها بود. بدینسان به تعبیراو: «گستره خرافهها، کمبودها، فقرها، خشونتها، مخدرها، آلودگی محیط زیست، نابسامانیها وآسیبهای اجتماعی وکیش قدرتپرستی که دین جهانیان میشود، اعلانهای خطر هستند به انسانها که دارند از موجودهای فرهنگساز به موجودهای ضدفرهنگ ساز بدل میشوند. زمان به زمان، اختیار خویش را بیشترازدست میدهند وکمتردلیل فرآوردهها را درخود فرآوردهها مییابند. به سخن روشنتر، رابطه نیاز طبیعی با فرآورده یا خدمتی که مصرف میشود، کمتر میگردد. بسا سهم فرآوردهها و خدمتهای ویرانگری که انسانها مصرف میکنند، بیشتر نیز میشود.»
ازنظربنی صدر، درحقوق پنجگانه اینگونه حقوق ذاتی وحیات انسان را تعریف میکند که:
«حیات[انسان] قائم به وجود حقوق وعمل به آنها است واین حقوق ازحیات [انسان] جدائیناپذیرهستند و مانع از آن میشوند که فعالیتهای حیاتی انسان محدود و مقید بگردند، تقدم دارند بر نوع باور و برهروضعیت وموقعیتی که انسان درآن قراربگیرد. بنابراین، بنام دین وبنام مصلحت دولت و به موجب حکم دادگاه این حقوق سلب نمیشوند. تکلیف بیرون ازحقوق ذاتی وحیات[ انسان] حکم زور است. چراکه تکلیف عمل به حق باید باشد. بنابراین، وضع تکلیفی که سالب حق بگردد، ممنوع است و عمل به تکلیفی که حقی از حقوق نباشد، نمیتواند موضوع قانونگذاری بگردد.
بنابراین که حقوق ذاتی حیات [انسان] هستی شمول هستند، همه حیاتمندها از حقوقی برخوردارند که حیاتشان قائم به عمل به آنها است. طبیعت نیز از همین حقوق برخوردار است.
در ادامه آن میافزاید: «استقلال وآزادی ترجمانِ موازنه عدمی است همانطور که ضد فرهنگِ قدرت بیانگر ثنویت است. به سخن دیگر، در فرهنگ استقلال وآزادی، عناصر واجد زور وجود ندارند. این ویژگی فرهنگ استقلال و آزادی با شاخصهای زیر قابل اندازهگیری است:
فرهنگ استقلال و آزادی فرهنگ زندگی در نو به نو شدن است. زیرا هر ابتکاری میل به کمال دارد و به ابتکار یا ابتکارهای جدید ره میبرد. ازاینرو، فرهنگ استقلال و آزادی مجموعه ابداعها و ابتکارها و خلقهای جدید است ودربرگیرنده حاصل نقد شده مجموعه ابداعها و ابتکارها و آفرینندگیهای پیشین را.
درفرهنگ استقلال وآزادی گذارازاختلاف به اشتراک است. هرکس و هرگروه به واسطه رابطهای که با دیگری برقرارمیکند، ازدوستی تا رقابت وازرقابت تا تضاد، به خود هویت میبخشد. فرورفتن رابطهها و زندگیها در تاریکی، ناشی از بیشتر شدن رابطههای قوا و کمتر شدن رابطههای حق با حق در زندگی است. این رابطههای تقابل کاهنده و حذف به عامل مهم اغتشاش هویت در جامعههای امروز تبدیل شدهاند. چون رابطههای قوا درتغییر هستند، هویتهای ناشی ازآنها، ناگزیر زمان به زمان، مبهمترو مشوشتر میشوند.
هویت جستن از راه ابتکار وابداع و خلق واین اصل که «من با حقوقمند و کرامتمندم چون همه انسانها حقوقمند وکرامتمند هستند وچون همه هستیمندان حقوقمند و کرامتمندند»، برخاسته از وجدان به استقلال و آزادی و دیگرحقوق خویش است. اما اینگونه هویت جوییها که من آنم که غیر از دیگریام، دشمن دیگریام، مسلط بردیگریام، زیرسلطه دیگریام و... برخاسته از ضدفرهنگ قدرتند. در جهان امروز، بیش از پیش، انسانها، گروههای اجتماعی و جامعهها، به خود در رابطه با دیگری، گروه دیگری، جامعه دیگری، هویت میدهند. ناسیونالیسم سلطهگر، و همه آن بیانهای دینیای که هویتجوئی از رهگذر بیگانگی جستن با دیگری را توجیه و بسا واجب میکنند و آن دسته از سنتها و عرف و عادتها که کارکردشان تولید حصارهای بلند بر گرداگرد هویت آدمی و زندانی شدن او در گذشته است کار را به جایی کشاندهاند که در جامعهها، راههای دوستی وغنا جستن متقابل فرهنگها از یکدیگر یا بسته شدهاند و یا تنگ و صعب العبور گشت.»
زنده یاد ابوالحسن بنی صدرپله، پله درهستمندی خود، دروحدت با هویتهای وکثرتها وممکن الوجودها براساس اصول راهنمایی به استقلال و آزادی که ترجمانِ موازنه عدمی یا منفی است اعتقاد ژرف داشت. ازاینرو، عقل وخرد ودلش با «هستی هوشمند» در پندار، گفتار و کردار اینهمانی میداد.
جان کلام اینکه، بدون شک آثار مکتوب، مقالات و سخنرانیهای ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور منتخب تاریخ ایران به لحاظ کمیت و کیفیت اهمیت خاص دارند، لزوم احاطۀ نقادانه محققین و مورخین بر آثار و ادبیات او به نسل حال و آینده کمک شایانی در روشنگری یاران و پویندگان «راه آزادی و استقلال و عدالت» دررشد و توسعه جامعه ملی میکند.
عشق و علاقه ابوالحسن بنی صدربه انسانیت و ایران وصلابت، استقامت، استمرار و وفا بعهد او در امر مبارزه در راه آزادی و استقلال ایران همچون میرزاقائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان امیرکبیر و دکتر محمد مصدق و یاران و پویندگان راه مصدق همانند دکتر حسین فاطمی، محمود نریمان، پروانه و داریوش فروهر در ذهنیت و حافظه تاریخی ایرانیان ماندگار و فراموش نشدنی است.
یادش گرامی باد
پاینده ایران
جمال صفری