ویژه خبرنامه گویا
پس از آتش زدن قران توسط یک عراقی مقیم سوئد آتش زنان حرفهای کتاب بر آشفته شده و از دنیا میخواهند با آنها همدلی و همراهی کنند. برخی از آنها به سفارت سوئد در بغداد حمله کردند. افرادی که حافظهی درستی ندارند و چشم بر اعمال این اتش زنان کتاب بستهاند هم مدام بیانیه صادر کرده و محکوم میکنند. محکوم کردن این اقدام بدون یادآوری کتابسوزی میلیونی توسط پیروان قران بی ارزش است.
در تاریخ ایران دوبار کتابسوزی عظیم رخ داده است که هر دو را مسلمانان و برای اسلامی سازی و تحکیم قدرت انجام دادهاند: یکبار پس از فتح ایران توسط اعراب که در طی آن کتابخانههای عظیمی مثل کتابخانهی دانشگاه جندی شاپور را از میان بردند و بار دوم پس از تسخیر و اشغال ایران در سال ۱۳۵۷ که کتابهای هر گروه و دسته و فردی را که با آنها فاصله داشت از کتابفروشیها و کتابخانهها بیرون ریخته و آتش زدند. حتی مغولها چنین کاری با فرهنگ ایران نکردند. مغولها با دین و بیدینی مردم کاری نداشتند.
مسلمانان صدر اسلام هر کتابی غیر از قرآن را که برترینش میدانستند نابود میکردند. البته اگر در باب رخداد اول «مورخان اسلام دوست» و تبلیغاتچیها تردید ایجاد کنند- بدون آن که توضیح دهند بر سر آن کتابها چه آمده- در باب دومی نه تنها من بلکه میلیونها نفر در ۴۴ سال گذشته شاهد کتاب سوزی اسلامگرایان و روحانیت شیعه بالاخص پس از قلع و قمع گروههای سیاسی بودهایم. این جماعت کتابسوز به قران که میرسد با کتابسوزی مخالف میشوند.
در طول ۴۴ سال گذشته این کتابسوزی ادامه داشته اما پس از جمع آوریهای فلهای اولیه شکلی سازمان یافته تر یافته است: به صورت سانسور شدید کتاب توسط ادارهی کتاب وزارت ارشاد و نیز جمع آوری و خمیر کردن حتی پس از صدور مجوز چاپ. اسلامگرایان حاکم همه از سانسور و جمع آوری کتاب تحت عنوان ممنوعیت کتب ضاله رسما دفاع کردهاند و آیین نامهاش را شورای انقلاب فرهنگی تهیه کرده است. این کتابسوزی در مواردی شامل حال خود اسلامگرایان نیز شده است مثل کتاب اقتصاد اسلامی مرتضی مطهری که در آن از مبانی مارکسیسم در باب تملک بردار نبودن ماشین دفاع کرده بود.
این قومی که کتابسوزی جزء تاریخ و سیاست و رویهی همیشگی و امروز آن است برای آتش زدن چند جلد قرآن در سالهای اخیر اشک تمساح میریزد و جنجال به پا میکند در حالی که دولتهای ترکیه و عربستان و ایران (و سایر دول در جوامع مسلمان) سالانه دهها میلیون جلد از آن را آزادانه منتشر میکنند. سیاستمداران ابله غربی و مقامات بی خاصیت نهادهای بین المللی نیز بدون توجه به تاریخ و مشی امروز اسلامگرایان فورا سوزاندن چند جلد کتاب توسط چند نفر را محکوم میکنند و جلسات اضطرای میگذارند. آیا تا به حال شنیدهاید که یک مقام غربی از جمع آوری و معدوم کردن یک کتاب در ایران یا خمیر کردن دهها هزار عنوان و میلیونها جلد کتاب سخنی گفته باشد؟ اگر نشنیدهاید، همهی کسانی که سوزاندن قرآن را محکوم میکنند دوگانگی و زبونی و بی مایگی خود را اثبات میکنند. آنها سیل را نمیبینند اما از ریختن یک استکان آب بر روی زمین شکایت میکنند.
این داستان عینا همان شکاف عمیق میان رفتار و گفتار اسلامگرایان و مشاطه گران در همهی حوزه هاست. اگر اسلامگرایان دهها هزار نفر را بکشند گویی اتفاقی نیفتاده اما اگر یکی از آنها کشته شود فریاد وا حقوق بشر و تروریسم به راه میاندازند. پس از کشته شدن قاسم سلیمانی بوقهای رسانهای غربی برای وی سنگ تمام گذاشتند و مراسم تشییع وی را مستقیما پخش کردند اما هر روز در ایران کسی کشته یا اعدام یا شکنجه میشود یا کتک میخورد و خبری از گزارش این رجالهها و مشاطه گران نیست گویی خون سلیمانی قصاب رنگین تر از خون پیر فلکها یا کسانی است که در دادگاههای چند دقیقهای محکوم به اعدام شده و بر سر دار میروند.
اما در باب سوزاندن قرآن
سوزاندن هر کتابی اشتباه است و مخالفان آن کتب میتوانند آموزههای آن را به نقد (محققان و معلمان) یا سخره (کمدین ها) بگیرند. اما گروهی در این میان هستند که استثنا میشوند. اگر امروز خانوادههای کسانی که کشته میشوند یا کور شدگان به دست روحانیت شیعه و پاسداران آنها نه قرآن بلکه خود خدای اسلام و پیامبر و مقدسان آن را مورد اهانت قرار دهند حرجی بر آنها نیست. از کسانی که سوزاندن قرآن را محکوم میکنند باید پرسید اگر دختر ۱۶ سالهی شما را با باتوم به دستور نمایندگان خدا و حاملان قرآن کشتند یا وی را شکنجه کردند شما چه عکس العملی در برابر حکومت اسلامی مرتکب آن اعمال و مدعی اجرای دستورات اسلام میداشتید؟ حاکمان جمهوری اسلامی مدعی نیابت از مقدسان خود و زبان گویای قران بودن هستند. بنا بر این اگر قربانیان این رژیم به کسانی که آنها را منصوب کردهاند و به کتابی که بر اساس آن عمل میکنند ناسزا بگویند یا آنها را هدف سوزاندن قرار دهند نمیتوان بر آنها خرده گرفت. آیا خانوادههای همه کسانی که توسط جمهوری اسلامی اعدام یا شکنجه شدهاند حق ندارند آثاری را که دستور اعدام یا شکنجه دادهاند بسوزانند؟
تقدس یک طرفه نیست
همان طور که قران برای عدهای مقدس است دیگر کتابها نیز میتواند برای نویسندگان و پیروانشان مقدس باشد. قرآن زشت ترین کلمات را برای غیر پیروان عرضه کنندهاش دارد. چگونه دوستداران این کتاب میتوانند از بقیه بخواهند بدان احترام بگذارند؟ تصور کنید کسی در ملا عام مدام فحاشی کرده و دستور قتل میدهد و عدهای هوادار دارد. درخواست احترام توسط این هواداران مسخره به نظر نمیآید؟ ۱۵۰ سال است که شیعیان نه تنها آثار مذهبی بهاییان را میسوزانند بلکه به قبرهایشان رحم نمیکنند. مدافعان احترام به قران در این مورد زبان به کام گرفتهاند. به دلیل فقدان آموزههای اخلاقی در اسلام سنتی و بویژه در اسلامگرایی (فقه را نمیتوان به عنوان اخلاق به مردم فروخت) همه چیز در آنها یک طرفه است: در حالی که در جوامع غربی آزادی فعالیت میخواهند و این آزادی را دارند به یک موسسهی غربی اجازهی فعالیت در ایران نمیدهند؛ ناسزاگویی را بد میدانند اما فقط برای بقیه؛ کودک کشی را بد میدانند اما فقط برای بقیه؛ نظامیگری و گسترش طلبی و فروش تسلیحات مرگبار بد است اما برای امریکا و نه برای چین و روسیه و نظام ولایی؛ آتش زدن پرچم جمهوری اسلامی بد است اما پرچم امریکا و بریتانیا و اسراءیل را هر روز میتوان آتش زد.
و اما در مورد این کتاب
قرآن یک جُنگ شعر و داستانهای افسانهای (کسی در شکم وال یا باز شدن دریا یا دو تکه شدن ماه)، توهمات شبه علمی (جهان شبیه به پیاز) و بیان احوالات شخصی است که بخشی از آن نیز اشعار مشمئز کنندهای در باب قتل «غیر خودی ها» و انتساب نوشتهها به مبدایی توهمی برای فریب خلائق دارد. بر همهی مدافعان حقوق بشر است که این کتاب مروج خشونت و تنفر را محکوم کنند و آموزههای خیالی و غیر علمی آن را در برابر پیروانش قرار دهند. جامعهای که بر اساس آموزههای قرآنی بنا شود عینا جامعهی تحت حکومت طالبان، داعش و جمهوری اسلامی است. از سخن سیاستمداران غربی که اسلام را دین صلح مینامیدهاند مسخره تر و جاهلانه تر وجود ندارد. در میان مسلمانانی که به کتاب مقدس خود اشنایی ندارند افراد صلح طلب وجود دارد اما پیروانی که آن کتاب را به خوبی میشناسند و از ان بدون گزینش پیروی میکنند هیچگاه صلح طلب نبودهاند و نمیتوانند باشند.
احترام به مسلمانان (که یک ضرورت است) مساوی نیست با عدم نقد باورهای ضد انسانی مسلمانان و خرده گیری از آنها تا حد شوخی و سخره گرفتن. هر چیز که در عالم واقع تعین یافته امر دنیایی است و لذا میتوان آن را نشانه رفت مگر جان و مال و آبروی افراد که باید محفوظ بماند مگر آن که خود آنها جان و مال و ابروی خود را از میان ببرند. انکار هولوکاست توهین به یهودیان است (و نه توهین به دین یهود) و از این جهت قانونا قابل پیگیری، اما خرده گیری از قرآن به عنوان یک مجموعه دستور و ادعا توهین به مسلمانان نیست چون هیچ باورمندی با باورش مساوی نیست.
کاسبی دینمداری
اما در باب کسانی که از سوزاندن این کتاب اظهار ناراحتی میکنند. اگر این کار کاسبی و ابزار کسب قدرت و ثروت آنها نیست (که البته در مورد اکثریت آنها چنین است) باید به آنها گفت که آنها برای کتابی که بیش از هزار سال پیش جمع آوری شده هیچ گونه نماینده گی حقوقی ندارند. دوست داشتن یک کتاب توجیه مناسبی برای حمله به سفارتخانهی یک کشور یا ریختن خون انسانها نیست. در باب پیامبر اسلام و امامان شیعه نیز کسی نمایند گی حقوقی ندارد تا اگر به آنها توهین شد بتواند موضوع را به دادگاه ببرد.
مسلمانان باورمند هنگامی میتوانند از دیگران بخواهند کاری به باورها و مقدسات آنها نداشته باشند (که سخن متینی است) که آنها پایشان را از زندگی و جامعه و کسب و کار دیگران بیرون بکشند. کسی که قبیله گراست نمیتواند تا مورد هدف قرار گرفت فردگرا شود. احترام خواهی یک طرفه بر اساس چماق و زور ممکن نمیشود. تا زمانی که آنها نخود هر آشی هستند و شبانه روز در زندگی دیگران دخالت کرده و داعیهی حکومت جهانی دارند و در سراسر دنیا آتش بر میافروزند و ترور میکنند و گروگان میگیرند طبعا دیگران نیز دهانشان را نمیبندند و ناسزا یا انتقادی نصیب آنها میکنند. نمایش احترام خواهی و مظلوم نمایی از سوی کسانی که میخواهند دنیا را تحت سطلهی خود در بیاورند (با زور) و هر جا قدرت گرفتهاند وحشیانه عمل کردهاند پذیرفته نیست.
مجید محمدی