Thursday, Jul 13, 2023

صفحه نخست » درک صدمات جبران ناپذیر پوپولیسم گلوبالیزه در ایران، مهرزاد نکوروح

Mehrzad_Nekourouh.jpgماه هاست که در محافل قلیلی که فرصت و "آزادی" بیان به "جدید ها" میدهند، تکرار میکنم که مسائل عظیمی که ما ایرانیان با آن گریبانگیریم، مراتب بس پیچیده ای هستند که کشور های دموکراتیک هم با آن گریبانگیرند. ولی تفاوت فجیع ما در این است که آنان بیش از دویست سال بر ما پیشی دارند تا در دموکراسی و آزادی و پیشرفت نسبی قدم های سختی بردارند حال آنکه ما و حاکمان کشورمان در سرازیری تندی به سمت نابودی کامل در سقوط آزادیم و هرکس فقط بفکر فرار از این سقوط و نابودی است.

در چنین عصری است که پوپولیسم افراطی تمام جهان را بشدت آلوده و گمراه میکند. و ما ایرانیان که مبتلا به چند بیماری گشته ایم، آیا میتوانیم از این سرطان جان سالم بدر بریم ؟ فهرست جنبش‌هایی که می‌توان آنها را با عنوان «پوپولیستی» در جهان تعریف نمود و در جایگاه قدرت در طیف سیاسی قرار دارند، به طور فزاینده‌ای چشمگیر است... از ترامپ تا برنی ساندرز در آمریکا، از اردوغان و پوتین تا سالوینی و بوریس جانسون در اروپا، یا از لوپن تا ملانشون در فرانسه، برخی از این چهره‌های نمادین هستند... و با این حال، امروزه بسیاری از کلمه پوپولیسم در همه جا مقابل مخالفانشان استفاده میکنند.

پس اولویت در این است که پوپولیسم را با دقت و دانش روز تعریف و تجزیه و تحلیل کنیم، تا بهتر آنرا بشناسیم و بهتر با آن بتوانیم مبارزه کنیم و خصوصا کمتر گرفتار آن شویم خصوصا در جامعه ما ایرانیان که مبهمات و صورت مسئله های جامعه مان چند طبقه ای و چند لایه ای شده اند. و البته که اتوبوس چند طبقه غیر قابل رانندگی است و در اولین پیچ چپ شده و همه سرنشینان را به ته دره میرساند !

پس اولا نباید پوپولیسم را با تمام اشکال کنش سیاسی که در آن صدای مردم شنیده می شود اشتباه گرفت. زیرا هدف بسیاری استفاده نادرست از این اصطلاح میباشد تا "خود" را معتبر بنمایند : اغلب پوپولیست ها در جهان، هدف اصلی شان بی اعتبار کردن نظام و اصول دمکراتیک است. به عبارت دیگر حتی در کشورهای دموکراتیک، هر عیب سیستم را بشدت بزرگنمایی مینمایند تا راه حل های بسیار ساده و سریع ارائه نمایند. هر گفتمانی که نظم را بر هم می زند بر زبان میرانند، تا فقط خود را "ناجی" ملت و وطن از فجایع نشان دهند حال آنکه هیچگاه در مسند قدرت و مسئولیت و مدیریتی وجود نداشته اند. گاها حتی در گروه و حزب و خانواده خود ناموفق و خصوصا غیر دمکراتیک و بدون شفافیت یا غیر قانونی عمل کرده اند و در نتیجه انگ های کلی میزنند که توطئه هایی در کار است تا به قدرت نرسند. و استفاده حد اکثری از هر بحرانی میبرند و تلاش زیادی میکنند تا چند درصدی هر بار در نظر سنجی ها به پشتوانه خود بسپارند...

بسیاری روشنفکران، سالهای طولانی است که نگران افزایش پوپولیسم در جهان هستند، اما همانطور که "پیر روزانوالون" توصیه مینماید، لازم است که "هوش نگرانی خود" را ارتقا دهیم. همان طور که برای دموکراسی ها، پس از جنگ دوم، اضطراری بود که به توتالیتاریسم تفکر کنند، امروز به همان اندازه برای آنان ضروری است که به پوپولیسم فکر کنند... و اما، برای ما ایرانیان، مانند جامعه های دیگر غیر دمکراتیک، مسئله نمردن اجتماعی از سه سرطان است : دیکتاتوری، توتالیتاریسم و پوپولیسم، هر سه در حد افراطی.

ما حق داریم که نگرانی خود را از افزایش پوپولیسم در بسیاری از کشورهای جهان ابراز کنیم، اما همچنین باید "در مورد نگرانی خود هوشمند باشیم" (پیر روزانوالون). لیست جنبش های پوپولیستی مطمئنا طولانی است که با رشد قدرت شان، حتی در اروپا با : جوبیک در مجارستان، رسمبلمان ناسیونال در فرانسه، لیگ شمالی در ایتالیا، یو دی سی در سوئیس، حزب مردم در دانمارک، حزب پیشرفت در نروژ، حزب آزادی (گیرت ویلدرز) در هلند، "فنلاندی های حقیقی" (تیمو سوئینی)، "ولامز بلانگ" در بلژیک و غیره... میبینیم که همه جا پر تعداد میتازند. شاید نگران‌ کننده‌ترین واقعیت این باشد که احزاب پوپولیست در کشورهایی که نمادهای سوسیال دموکراسی و سنگرهای دموکراسی بودند و هستند، از کشورهای اسکاندیناوی گرفته تا فرانسه، موقعیت‌های انتخاباتی بسیار قابل توجهی را به دست می آوردند. در مواجهه با این پدیده، باید مراقب باشیم که این ویژگی را نشانه طرد متکبرانه توده مردم قرار ندهیم و به این نتیجه نرسیم که «باید به کسانی که بر ما حکومت می‌کنند تکیه کنیم. و با هرگونه به چالش کشیدن مشروعیت و تمامیت آنها مخالفت کنیم. که در اینصورت درب ها را به روی توتالیتاریسم باز میکنیم» (ژاک رانسیر). ما همچنین "باید مراقب باشیم که پوپولیسم را با همه اشکال کنش سیاسی که در آن صدای مردم شنیده می شود (تظاهرات، اعتصابات حتی از نوع وحشی آن، نافرمانی های مدنی، حتی شورش یا بی امنیتی) اشتباه نگیریم".

از نظر سیاسی، پوپولیسم یکی از پیامدهای ناکارآمدی درونی نظام حاکم تحلیل میشود. حتی در دموکراسی ها که همگی نسبی هستند و هیچکدام کامل و عالی نیست، پوپولیسم به عنوان نوعی انگل که از بیرون دموکراسی را مختل میکند، نباید دیده شود : در حقیقت باید به ناکارآمدی های درونی نظام حاکم پرداخت قبل از اینکه پوپولیسم به کل نظام و جامعه و حتی کشور صدمه های غیر قابل جبران برساند ...

در بعد تاریخی، به جنبش پوپولیستی روسیه از ۱۸۴۰ تا ۱۸۸۰ (نارودنیکی) میتوانیم اشاره کنیم که انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ یکی از پژواک های آن بود. حزب مردم در دهه ۱۸۸۰ در ایالات متحده آمریکا که با تقاضای ملی شدن بانک ها، راه آهن و سایر منابع طبیعی وضعیتی شبه شورشی ایجاد کرد و همانزمان جنبش "بولانژیستی" در فرانسه که مدعی دستیابی به یک اتحاد عالی بود تا شکاف راست و چپ را در برابر تأثیرات بحران اقتصادی، جنگ شکست خورده و نخبگان مرتفع نماید...

عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، رسانه ای و فرهنگی توسعه پوپولیسم :

علت اصلی رشد پوپولیسم در جهان بدون شک وخامت وضعیت، از جمله اقتصادی ـ معیشتی طبقات متوسط و کارگری، است. خشم و بیزاری مردم نه تنها علیه حاکمیت بلکه علیه همه احزاب سنتی که ثابت کرده اند قادر نیستند از آنها در برابر :

ـ نا امنی های اقتصادی

ـ گسترش نابرابری ها

ـ اختلالات سیستمیک خصوصا اقتصادی و سرمایه داری معاصر و البته سیاسی،

محافظت کنند.

و اما در ایران، همین خشم و بیزاری مردم با جراحات عمیق روحی و روان شناختی بطرز خطرناکی آمیخته شده که در تحلیل های زیر به مبانی و دلایل آن بصورت علمی ـ پژوهشی میپردازیم.

در مراحل پیشین، بی اعتمادی بسیار شدید شهروندان به نهادهای خود، و رای "ضد نظام" و "ضد سیستم" ناشی از آن، در ترکیب اولیه راست رادیکال و چپ رادیکال، پیامد بحران های اقتصادی و سیاسی است. در جهان آزاد و گلوبالیزه، جهانی شدن در این فرآیند نقش بسزایی در ظهور این نیروهای ضد نظام داشته و بحران های مالی و اقتصادی و پیامدهای آن بر افزایش بیکاری نیز به افزایش آرای پوپولیستی کمک میکند. بحران سیاسی به طور طبیعی با بحران اقتصادی همراه است. نظرسنجی‌هایی که نشان می‌دهند درصد شهروندانی که در این تفکرند که "دموکراسی ها بد یا بسیار بد عمل می‌کنند"، به‌ویژه در اروپای شرقی و جنوبی فوق العاده است ! به ویژه ناتوانی و کندی سیستم در پاسخگویی به مسائل اصلی پیش روی جوامع (مسائل زیست محیطی، اجتماعی، اقتصادی) به بی اعتمادی و سوء ظن گسترده دامن می زند. و اما، بعدهای وحشتناک این بحران ها و حاکمیتی بشدت توتالیتر و صراحتا ضد مردمی، علاوه بر قدرت مضاعف و مردمی (پوپولار) بودن رسانه های بشدت پوپولیست در چشم انداز ایرانی، و عدم وجود رسانه های سالم و بی طرف، به پوپولیسم در جامعه ایرانی اندازه هایی غیر قابل تصور بخشیده.

بحران های فرهنگی ـ رسانه ای نیز از عوامل تعیین کننده میباشند :

در "جامعه افراد"، که جایگزین از طرفی جامعه سنتی خانواده و پدر سالار، و از طرف دیگر جامعه قدیمی ساختار یافته توسط مبارزات طبقاتی، می شود، چارچوب های جمعی و اجتماعی به تدریج ناپدید شده اند. فرد در میان بی نظمی های جهان به حال خود رها شده. ارتباطات اینترنتی مستقیم و فرد به فرد و بدون فیلتر و واسطه و محدودیت های کمیتی هستند. "همه" کانال ارتباطی روی فیسبوک و یوتیوب و اینستاگرام و تیک تاک و توییتر و ... باز میکنند، "همه" حزب و گروه و دکان و تلویزیون و روزنامه مجازی میگشایند. کثرت گرایی افراطی ناشی از محدودیت های روزمره جمهوری اسلامی، جامعه رسانه ای ایرانی را به بازار هرج و مرج و انارشیسم کامل تبدیل کرده. پوپولیسم در این بازار غوغا و جامعه را بی رحمانه متلاشی میکند.

در جهان مدرن، قطب بندی های کلاسیک ایدئولوژیست و "راست ـ چپ" از بین رفته اند حال آنکه جامعه ایرانی تازه میخواهد درباره این مباحث بحث و آنالیز کند.

در این برهه از زمان، قطب بندی های جدید شکل میگیرند تا کل جامعه به چالش کشیده شود : در سال ۲۰۱۷، در فرانسه، مکرون در عرض چند ماه با تشکیل دادن حزبی جدید با جذب نمایندگان بزرگترین احزاب کلاسیک چپ و راست و با اتحادی با بزرگترین حزب کلاسیک میانه رو، بعد از "خود حذفی" عجیب الوقوع رئیس جمهور "هولاند"، با روند عجیب پاکسازی حقوقی ـ پوپولیستی به ناگهان و بدون مبارزه انتخاباتی، "فیون" را از صدر جدول انتخاباتی به پایین کشید تا خود به نبرد "لوپن" برود. با این حال، رای واقعی طبقاتی بازسازی شد تا طبقه کارگری با برتری قاطع در انتخابات ۲۰۱۷ به لوپن رای دهد تا رای لوپن به بالای ۴۰ درصد برسد. همین رای پوپولیستی هربار سنگین تر شده چنانچه پدر خانم لوپن با صراحتی بسیار در مواضع افراطی ـ پوپولیستی خود، و با قدرت سخنوری و سیاست پردازی بیشتر نسبت به دخترش، در سال ۲۰۰۲ به ۱۸٪ آرا هم نرسید. و اما، اگر خانم لوپن، در بحث رو در رو با مکرون، آنچنان "مفتضحانه خراب نمیکرد" و "کم نمی آورد" نتیجه نهایی چه میشد ؟

چنین است که داستان پوپولیسم سیاسی هر روز داغتر میشود...

در بریتانیای کبیر، رفراندوم "برکسیت" بیکباره با تبلیغات و ارقام دروغ و پوپولیستی چنان کار دست سیاستمداران داد که چندین نخست وزیر "توپ داغ و دستسوز" را دست بدست کردند تا تلاش کنند بریتانیا کمتر صدمه ای از این نتیجه فجیع ببیند...

در ایالات متحده، داستان پوپولیسم هربار برای کشور خطرات بیشتری آفریده، از ایران گیت تا جنگ های عراق و افغانستان، تا ترامپ که تا مرز جنگ داخلی، پرقدرت ترین کشور جهان را به پیش برده...

در جامعه ایران، حاکمیت آشکارا "ضد مردمی" از دو و چند قطبی شدن جامعه، کمال سود را میبرد و خود آگاه ترین کارگردان این فیلم "درام" "رئالیتی" میباشد.

مفهوم مردم

برخلاف تصور رایج، تعریف مردم واقعا دشوار است، و کسانی که ادعا می کنند به نام مردم صحبت می کنند اغلب اسرار و شعبده باز سیاسی و اجتماعی هستند... چنانچه چهره های مردم را بطرق متفاوت میتوان ترسیم نمود:

۱) "مردم انتخاباتی"، چهره مردم را از طریق « صندوق انتخابات » ترسیم میکند. در چنین چهره ای، اکثریت ماهیتی احتسابی، انتزاعی و "ابسترکت" دارد چنانچه هر رأی قابل تعویض میباشد. پس چهره انتخاباتی مردم در هر دوره، و حتی در هر هفته و در هر روز میتواند تغییر کند. برای مثال، در انتخابات اخیر آمریکا، فرانسه، بریتانیا و بسیاری کشورهای دیگر، تا روز انتخابات، رای مردم تغییر میکرد و هر اخبار و حادثه ای حتی فیک، در نتیجه تاثیر بسزایی داشت.

۲) مردم «اجتماعی» (پلبس به لاتین): به عنوان قشر فرودست جامعه که قبل از "انقلاب مردمی" تابع نخبگان و اشراف به شمار می‌روند، و توده‌ای عام، جاهل و بی‌عقل محسوب می‌شوند، ولی در گذار به دموکراسی عملی، با مطالبات و سازماندهی خود در "مبارزات مشترک" ساخته می‌شوند.

در این زمینه، کافیست به گفتمان و رفتار و کنش سران سیاسی ایرانی مراجعه کنید تا متوجه گردید چه دیدی نسبت به این مباحث دارند.

۳) مردم «جامعه شناسی» که بر اساس خاستگاه، سنت، زبان، فرهنگ، مذهب و همچنین تاریخ، ساختار اجتماعی و غیره تعریف می شوند. این معنی در نهایت به ایده ملت یا ناسیون (به معنای یونانی "اتنوس") منجر می شود.

۴) "مردم اصل"، همان که نقش اساسی را دارد و متفکرانی همانند روناسالاوان بدان اشاره دارند : این تصویر مردم پیوند نزدیکی با سنت دموکراتیک یا جمهوری خواهی دارد، به این معنا که با ایده دموکراتیک حاکمیت مردم مرتبط است. مردمی که فرهنگ دموکراسی پیدا کرده و همه شهروندان، در مشورت عمومی صدای خود را دارند ("پوپولوس" در لاتین).

این معانی میتوانند به هم در شرایطی نزدیک شوند : از لحظه ای که انتخابات، حاکمیت را "عملیاتی" میکند و در حاکمیت کاملا مؤثر واقع میشود، "مردم اصل" و "مردم انتخابات" یکی میشوند. دقیقاً همین گذر "مردم" به "حاکمیت"، از طریق "نمایندگی" است که در دموکراسی مشکل ساز است. مارسل گوشه، فیلسوف سیاسی برجسته فرانسوی، در مورد این موضوع از "شواهد گمراه کننده ایده حاکمیت مردم" صحبت می کند : در واقع این شیوه شکل گیری یا نمایندگی مردم شامل تشکیل یک "مردم ساختگی" به جای "مردم واقعی" است. روندهای صحیح و نهادهای مناسب برای "جلب نظرهای" مردم کدامند ؟ این یک مشکل دائمی برای دموکراسی هاست که بین ایده‌آل سازی مرتبط با تعاریف انتزاعی و شکل‌ دهی شرایطی که در معرض دستکاری ها، انحراف ها، مصادره ها، و به حداقل رساندن ها قرار دارند، گرفتار شده اند. این چالش ها همزمان تفکری، سیاسی و اجتماعی میباشند.

۵) در نهایت، برداشتی عرفانی از مردم وجود دارد که مورخین یا سیاست مداران از آن استفاده میکنند : این تصور به نوعی جمع بندی است بین مبانی ۳) و ۴).

۶) در نهایت، به آخرین چهره اشاره کنیم که همه آنها را آزار می دهد، یعنی به "تعداد زیاد"، بمعنای «پلتوس» یونانی.

در نتیجه، می بینیم که هیچکدام از این مفهوم های مردمی را بصورت ابدی و «ضروری» نباید پذیرفت چنانچه "مردم" بعنوان "هویتی پنهانی که باید شناسایی کنیم"، وجود ندارد. بلکه "مردم" از طریق کنش و نمایندگی سیاسی "ساخته" میشود : مردمی متکثر که به ویژه از طریق شخصیت های مختلف آن شکل میگیرد و می تواند حاکمیت را بر عهده گیرد. و البته که در دموکراسی، مفهوم "مردم اصل" و مسئله حاکمیت آن، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند.

(در این موضوع همچنین رجوع شود به مقاله "چگونه از مردم دیکتاتور یا دمکراسی زاییده میشود").

پوپولیسم چیست ؟

پوپولیسم قبل از هر چیز اراده ای است برای به دست آوردن حاکمیتی که توسط تمایلات الیگارشی مانند مصادره شده است و بنابراین مستلزم زیر سوال بردن نظام مستقر است. اریک فاسین در کتاب "پوپولیسم، رنجش بزرگ" پوپولیسم را چنین تعریف میکند : "پوپولیسم سبک ارتباط و حکومت مردم پسند خاص رهبران سیاسی مانند ترامپ، اردوغان و لوپن است که خود را بدنبال اتحاد و یکپارچگی مردم مینامند و خود را مخالف نخبگانی میدانند که مردم را از حاکمیت خود سلب میکنند.»

از آمریکای لاتین تا سیریسا در یونان یا پودموس در اسپانیا، پوپولیسم چپ بیشتر بر شخصیت دموکراتیک و حاکمیت مردم علیه نظام جهانی و سرمایه داری تأکید دارد، حال آنکه پوپولیسم سمت راستی به وحدت ملت در برابر هر ارگان خارجی فکر می کند و مردم را به اخراج یا از میان برداشتن عناصر ناخالص یا خارجی (عمدتاً از مهاجران گرفته تا شورای اروپا، از جمله برکسیت و بوریس جانسون و راست انگلیس یا لوپن و راست فرانسه در فرانسه یا ترامپ در آمریکا) دعوت میکند. هویت ملی در اینجا با حذف و انگ زدن به کسانی که قرار نیست بخشی از آن باشند، تعریف منفی می شود.

پوپولیسم با استفاده از خشم مردم، سعی بر سازماندهی جامعه برای دفاع ملی میکند و با آن خشم رشد می کند که گاها این خشم شعله ور میگردد.

پوپولیسم مدعی است که به نارسایی های دموکراسی با یک ساده سازی سه گانه پاسخ می دهد. حال آنکه دموکراسی ها از جمله از پیچیده تر شدن بی رویه سیستم شان رنج میبرند و نیازمند مباحثی نظیر تکثیر اشکال کنترل مردمی بر رهبران، رویه های تعاملی جدید و بازتعریف قرارداد اجتماعی میباشند. بنابراین با تکمیل و بهسازی دموکراسی نمایندگی است که تهدید پوپولیستی را میتوانیم کاهش دهیم.

و اما ساده سازی های سه گانه پوپولیسم کدامند ؟

۱) ساده سازی سیاسی و جامعه شناختی : ساده سازی مردم بعنوان یک وزنه متحد و یکتا. با این نظریه، با جدا کردن گروه های فراملتی و نخبگان به "مردم" دست میابیم. این مردم بنابراین نمایانگر بخش سالم و یکپارچه جامعه است که پس از تفریق فوق، متحد می شود.

۲) ساده‌سازی رویه‌ای و نهادی : با در نظر گرفتن از طرفی نظام نمایندگی بعنوان ساختاری فاسد یا ذاتاً در خدمت نخبگان اقتصادی و از طرف دیگر نهادهای واسط (از جمله سیستم قضائیه) بعنوان غیر دموکراتیک و بی‌تفاوت به مصائب مردم ، تنها شکل واقعی دموکراسی توسل مستقیم به مردم، یعنی همه پرسی یا رفراندوم میباشد. اما، در امر همه پرسی، با توسل به دروغ و عوام فریبی و هیجان و خشم، پوپولیست میخواهد خود را پیروز آرا ببیند.

۳) ساده‌سازی در مفهوم پیوند اجتماعی یا آنچه مشترک است : بنظر پوپولیست، انسجام یک جامعه را نمی‌توان با کیفیت روابط اجتماعی آن سنجید، اما بر اساس هویت آن، که به عنوان همگنی درک می شود که با انگ زدن به کسانی که باید طرد شوند به دست می آید ! چنانچه رژیم های پوپولیستی غربی مشکل مهاجرت را در مرکز نگرانی های خود قرار می دهند.

اما ما می‌توانیم به یک نکته مشترک توجه کنیم که پوپولیسم و ​​توتالیتاریسم را متحد می‌کند : نمایندگی فاسد، عقیم و رسمی باید جای خود را به شکلی از خودسالاری و منیت بدهد، در شخص "فورهر" یا "دبیر اول حزب" یا "فقط جریان ما"... که همگی به توتالیتاریسم مربوط می‌شوند : "جامعه یا مردم یعنی من" !

برای حزب بلشویک، که قدرت تقسیم نشدنی حزب را تبلیغ میکرد تا جامعه بی طبقه بتواند ظهور کند و به از بین رفتن نهایی دموکراسی و آزادی ها اعتقادی کور داشت.

یک روح مردم ...

ایده های پوپولیسم مبتنی بر یک باورند : یک حقیقت قاطع در"عمیق‌ترین" نقطه قلب مردم نهفته است، و رهبران "واقعی" کسانی هستند که قادر به استخراج این حقیقت یکتا هستند. و از طرف آن حقیقت اقدام میکنند. رهبران پوپولیست خود را ناجی مردم میدانند و استدلالشان تقریبا پیامبر گونه میباشد.

در اینجا نه تنها حکومت های دیند بلکه ایده قدیمی مارکسیستی "حقیقت" مبارزه طبقاتی را می یابیم، چنانچه طبقه کارگر از نظر تاریخی آن چیزی است که باید بشریت را به رهایی و آزادی از بند برساند. یا حتی ایده "روسو" که اراده عمومی قرار است کل مردم را در پشت سر خود و فراتر از منافع خاص متحد کند... "مارسل گوشه" به خوبی آن را تحلیل کرده، که در حضور تفکر "روسو" مانند، "موضوع سیاسی که باعث اتحاد انسانها می شود، نه دیگر حول قوه الهی مانند جوامع سنتی یا ایدئولوژیک، بلکه حول این اراده عمومی که دارای مرتبه ای والاتر میباشد.

این ایده کاملاً مذهبی وار توسط فیلسوف سیاسی برجسته فرانسوی "مارسل گوشه" مورد بحث قرار می گیرد :

در واقع، تاریخ دموکراسی به ما آموخته است که نظرات و منافع به طور جبران ناپذیری تقسیم می شوند و گرایش های ایدئولوژیک عمده منعکس کننده این تقسیم بندی هستند : در آغاز، محافظه کاری (طرفدار نظم)، لیبرالیسم (طرفدار آزادی)، سوسیالیسم (طرفدار تغییرات آجتماعی)... ما باید خود را از تفکر «تسلیم شدن به چیزی بالاتر از خودمان» رها کنیم : منافع عمومی قطعاً باید فانوس راه ما باشد. اما شکل جدید "حاکمیت بر خود" باید اساساً "رابطه‌ای" باشد، بدین معنا که گزینه‌های متضاد را باید پیوند بزند. و با "باز کردن فرآیندی برای تکرار مداوم، بدون نتیجه تضمین شده، در جستجوی مصالحه ای باشد که موفقیت آن به کیفیت میانجیگری به دست آمده بستگی دارد".

«دموکراسی در حال کشف این موضوع است که در مواجهه حقایقی که به یک اندازه مشروع میباشند، خود دموکراسی بیش از هر چیز یک کارکرد میانجی و سازشکار دارد» (مارسل گوشه)

متغیرهای احساس "نیکی" و "اعتماد" به دیگران

پس از عوامل عینی تبیین کننده پوپولیسم (تعینات اقتصادی، جامعه شناختی و سیاسی) نباید از عوامل ذهنی غافل شد امری که موضوع اصلی کار پیمایشی تیم محققانی بوده که در سوژه "منشاء پوپولیسم : بررسی یک انشقاق سیاسی و اجتماعی" به "نقش تعیین کننده احساس رفاه و اعتماد به دیگران" رسیدند. نتایج تحقیقات در انتخابات فرانسه در سراسر جهان تطبیق پیدا میکند. متغیر اول فراتر از موقعیت اجتماعی نقش تعیین کننده ای در منطق رای گیری دارد. کسانی که از زندگی خود "چندان راضی نیستند"، بدون توجه به سطح درآمدشان، به احتمال زیاد به "لوپن" (پوپولیسم سمت راستی) رای می دهند. این اصل برای آرای "ملانشون" (پوپولیسم سمت چپی) نیز درست است، اما در سطحی پایین تر.

از سوی دیگر، آنچه شکاف بین این دو جناح را به بهترین نحو توضیح می دهد، عامل ذهنی دیگری است : میزان اعتماد "بین فردی" رای دهندگان. به عقیده محققان فوق، "اعتماد بین فردی"، و بصورت کلی تر، توانایی برای همکاری با دیگران، برای وجود یک قرارداد اجتماعی و یک دموکراسی تعیین کننده است. و نظرسنجی ذکر شده نشان می‌دهد که یک رابطه آسیب دیده با دیگران (کسی به کسی اعتماد ندارد، گاه حتی به خانواده‌اش) به شدت با رأی به جناح راست پوپولیست مرتبط است ! در انتخابات ۲۰۱۷ و ۲۰۲۲ فرانسه، نقش متغیرهای رفاه و به ویژه اعتماد به دیگران بسیار وسیع بود. زمانی که به احساسات میرسیم ( "آیا به طور کلی از زندگی خود راضی هستید" تا "بسیار ناراضی هستید" )، تجزیه و تحلیل بسیار فراتر از سطح درآمد و تولید ناخالص داخلی میرود. "اعتماد بین فردی" و "اعتماد اجتماعی"، روشی را تعریف می کنند که در آن فرد در روابط با دیگران قرار می گیرد. سئوال مورد نظر اینچنین مطرح میشود : «به طور کلی، آیا بنظر شما می‌توان به اکثر مردم اعتماد کرد؟" یا "آیا شما هرگز در برخورد با دیگران به اندازه کافی مراقب هستید؟".

اینجاست که نتیجه تحقیقات تکان دهنده میشود :

رای دهندگان "لوپن" هم پایین ترین سطح اعتماد و هم پایین ترین سطح رفاه را دارند.

حال آنکه رای دهندگان "ملانشون" سطح رفاه پایینی دارند اما اعتماد بین فردی بالایی دارند.

البته محققان فوق این نتیجه را با همه متغیرهای "سوسیومتریک" و جامعه‌ سنجی سنتی (درآمد، طبقه حرفه‌ای، مذهب، تحصیلات) وزن می‌کنند، اما بر نقش تعیین‌ کننده این دو عامل، به‌ ویژه عامل دوم، فراتر از این متغیرهای کلاسیک، در رای راست پوپولیست تأکید می‌کنند.

اعتماد بین فردی یا "اینتر پرسونل" مطمئناً در شرایط اجتماعی افراد مستقر است، اما بسیار بیشتر از این را نمایان میکند : "این ظرفِ ناکامی ها و موفقیت هایی است که در طول زندگی انباشته شده است : نشانه محیط خانوادگی، ردپای یک دین یا خدمات عمومی، و تاریخ فرهنگی را در آن میابید. و حتی منطقه ای که فرد در آن تحصیل کرده است." !

میبینیم که این مباحث در تجزیه و تحلیل و تفهم جامعه ایرانی و مشکلات عدیده ای که بخصوص در انقلاب یا جنبش اخیر ظهور کرده اند، ما را کاملا یاری و راهنمایی میدهند.

حال، ایدئولوژی‌های بزرگ یا مذهبی یا ...، که کل آگاهی طبقات بخش‌های رای دهنده را تثبیت میکردند، جای خود را به بازنمایی‌های سیاسی فردی بیشتری داده‌اند. در چنین وضعیت جدیدی، سوبژکتیویته افراد، و "رابطه" آنها با دیگران، بیشترین نقش را ایفا می‌کنند.

در فرانسه، در قیاس چهار دهه اخیر، گسست بزرگ بدون شک سقوط آرای اجتماعی ـ سوسیالیستی و ظهور آرا به نفع "ملی گرایی" فرانسوی است. طبقات مردمی، نیروی سیاسی ای را که جامعه صنعتی به آنها اعطا کرده بود، از دست داده اند. امروزه، در عصر جامعه افراد، طبقات مردمی به «طبقه‌های ناراضی، متشکل از افراد منزوی، بی‌اعتماد نسبت به دیگران تبدیل شده‌اند. این مطمئناً امر جدیدی نیست، اما به مرور زمان به‌ عنوان "نشانه‌ی" انتخاب سیاسی بخش مهمی از آنها به جامعه تحمیل میشود. بی‌درنگ اضافه کنیم که این بی‌اعتمادی یا "سرپیچی" یا "گستاخی" تعمیم‌ یافته را تنها می‌توان با تکامل جوامع مدرن پیوند داد تا بتوان آنرا درک کرد : این افراد «ناشاد»، بازندگان حقیقی و عریان "جامعه جهانی‌" و "جامعه افراد" هستند.

پوپولیسم به مثابه بدبینی : نگاهی اتیک

این تحلیل سیاسی ـ اجتماعی را می‌توان با تأمل اتیک فردریک ورمز در مورد آنچه بدبینی معاصر می‌نامد، بسط داد : انتقاد زمانی بدبینانه و "سینیک" می‌شود که به "سوء ظن تعمیم شده" تبدیل شود. نه "برای دفاع از دموکراسی، بلکه علیه آن". وقتی شک سیستماتیک دیگر در مورد ایده ها نیست، بلکه در مورد افراد است. وقتی اصول دموکراسی و چارچوب آن زیر سؤال می رود، گویی دموکراسی دیگر آن چارچوب بی طرفی نیست که امکان قاب بندی چندگانگی روابط انسانی و همچنین امکان انتقاد و توافق را فراهم می کند.

حال آنکه دموکراسی حکوت مردم است. دموکراسی از ما در برابر اختلافات داخلی و خشونت بین مردم محافظت میکند. و حاکمیت قانون، دقیقاً قدرت قانون اساسی است که قدرت و حاکمیت به آن "بستگی" دارد. اما این صلح نسبی که اعمال دموکراسی موفق به کسب آن می شود در واقع تنها بر یک شرط اساسی استوار است : اعتماد.

این در قلب نهادهای حکومتی است که چارچوب و قواعد مشترکی را برای بیان نظرات مخالف و تضادها تعیین می کنند : "اعتماد در درجه اول در روابط روزمره ما قرار دارد و به عشق دوران کودکی ارتباط دارد". از طریق اعتماد است که ما در طول روابط خود در زندگی موفق می شویم، بر دوگانگی های خود و خشونت درونی بالقوه این روابط غلبه کنیم، به ویژه از طریق گفتگو، احترام وتحمل. اینان پیش نیاز های هر قرارداد اجتماعی هستند. به این معنا می‌توان پوپولیست‌ها را کسانی نامید که به سهم خود، دماگوژی و دروغ پردازی، حیله، اختلاف، ترس، نفرت و خود محوری را القا می‌کنند. و با بدبینی فراگیر و عوام فریبی سعی بر استفاده از خشم مردم دارند. اینان آتش‌نشانان آتش‌زا هستند ! چنانچه افلاطون با نوعی بدبینی و سینیسم، ولی واقع بینی، منتقد انحطاط دموکراسی بود: به گفته او، دموکراسی همواره از طریق عوام فریبی و هرج و مرج و آنارشی به سمت استبداد می لغزد. بنابراین اگر مردم و به عبارت دیگر رای دهندگان آگاه نباشند، پند افلاطون را نمیفهمند و به سمت استبداد می لغزند.

در این زمینه، تحقیقات در مورد "جلیقه زردها" نشان میدهد که این جنبش مردمی، علیرغم مشروعیت دلایل آن، در پایان در پوپولیسم دود شد و هدر رفت. هرچند ابعاد جنبش غیر قابل انکار بودند و هستند چنانچه آتش زیر خاکستر همین چند روز پیش مجددا با خشونت بسیار بیشتر شعله ور شد : دینامیک "مردم شدیدا خسته"، طرد نخبگان و سران بصورت کلی، عدم ابراز خواسته های هدفمند، عدم سازماندهی حتی برای تشکیل لیست های انتخاباتی، بی اعتمادی کامل به نهادها، خود را "کل مردم" پنداشتن، و بی اعتمادی درونی.

چنانچه رای طرفداران جلیقه زردها در انتخابات ریاست جمهوری به سمت احزاب ضد نظام رفت : ۲۸٪ به لوپن، ۲۲٪ به ملانشون، ۱۱% رای ندادند، و ۹% رای سفید دادند.

در نتیجه...

در همه کشورهایی که تجربه تلخ پوپولیسم را بدوش میکشند این دلایل به ابعاد متفاوت تکرار میشوند. پوپولیسم می تواند نام همه "خطرات عظیم" باشد و خشم و هیجان مردم را ابزار و وسیله قرار میدهد تا خود را به قدرت هژمونیک نزدیک کند و حاضر است خود را با خواست های مردم تطبیق دهد تا به قدرت برسد. ولی پوپولیسم خطر مرگباری است : زیرا بی اعتمادی فراگیر نسبت به هم، دقیقاً به تفرقه و اختلافات دامن میزند. زیرا دموکراسی بدون صلح و تحمل با مخالف غیر ممکن است. دموکراسی بدون شک بهترین داروی خشونت است، اما می بینیم که از آن نیز مصون نیست ! و ایده براندازی دیکتاتور نباید به خطری مرگبار برای خود "مردم" و بنابراین برای دموکراسی بیانجامد.

باشد که ما در جامعه ایرانی از کلیه پوپولیست های متعدد چپ و راست و از کل سیستم پوپولیسم (فرهنگ و رسانه...) روی گردانیم. منتظر پوپولیست ها شدن و اتحاد با آنان غیر ممکن و اتلاف وقت و فرصت های طلایی است زیرا هدف آنان در تخریب اصول دموکراسی و "مردم اصل" خلاصه میگردد. و تخریب اعتماد بین فردی و بدبینی کلی به همه، خودی، غیرخودی و حتی خارجی، علاوه بر معضلاتی که برشمردیم، چاه های راه سختی هستند که ما باید دست در دست هم، بپیماییم.

در نهایت، باید اینگونه نتیجه گیری کنیم که نهاد های اصلی دموکراسی، حق رای همگانی مداوم و عدالت اجتماعی است. کشور پاینده و کهن ایران، دارای منابع عظیمی است که فرصت های این عدالت اجتماعی را فراهم میکنند. باید آگاه باشیم که اختلافات سیاسی را حق رای همگانی سازمان می دهد، و هیچکس جادو وار نمی تواند همه مشکلات داخلی و جهانی را حل کند. کسانیکه قول های ساده اندیشانه، بدون شفافیت و بدون نقشه راه مستند و مستدل، میدهند، در واقع شارلاتان های سیاسی جهان مدرن بیش نیستند. و آگاه باشیم که پایداری و گسترش دیکتاتوری و ظلم و نابرابری‌ها، و «جدایی» ثروتمندان از عوام (پیر روزانوالون)، منبع بالقوه انفجار خشونت ها در تمام جهان است.

Contact : [email protected]

ادامه دارد...

Ref :

- Pierre Rosanvallon, Le siècle du populisme

- Gérard Bras, Les voies du peuple

- Eric Fassin, Populisme. Le grand ressentiment

- Marcel Gauchet, L'Avènement de la démocratie, La Révolution moderne

(مارسل گوشه، انقلاب مدرن ظهور دموکراسی)



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy