این تنها نگاهی ساده به موضوع است زیرا اگر موشکافی کنیم، با پدیده برگشت به عقب باور نکردنی و جانکاهی به سوی ویرانی تاموتمام یک سرزمین نه تنها در تاریخ ایران که در تاریخ جهان روبرو میشویم!
این رویداد در سده ۲۱ میلادی با همه امکانها و پیشرفتهای شگفتآور در کشوری ثروتمند دارای انبوهی نفت و گاز و معدنهای گوناگون با موقعیت جغرافیایی مهم، که با سختی فراوان و اراده و توان بزرگ مردی چون رضاشاه و مدیرانی کارآمد با خزانه و دستانی خالی خود را از منجلاب و ازهم پاشیدگیی دوران قاجار بیرون کشیده و در راه ترقی و پیشرفت گام نهاده بود، رُخ میدهد. با توجه به پیشرفتها و امکانهای امروز، خزانه پُر و موقعیت مثبت ایران در آغاز انقلاب و چهره دردناک امروز ایران، باید از یک فاجعه بزرگ و تکرار ناشده تاریخی سخن گفت. اکنون بیشترین شمار مردم ایران چنان در ناداری، فشار مالی، نابسامانی، ناکارآمدی، ناامنی و فساد حکومت آخوندهایِ تبهکار و دزدان و جانیان همراه آنان گرفتار آمدهاند که شماری از آنان در پی یافتن غذا به جستوجو در آشغالها میپردازند؛ وضع امنیت به جایی رسیده است که گذشته از ستمگری و گوشبُری آخوندهایِ حاکم و گزمهها و اوباش آنان به بهانههای گوناگون، اکنون خبرهایِ بسیاز نگرانگنندهای از راهزنی در جادهها به ویژه در جنوب ایران، گروگانگیری به هدف باجگیری (همآن شیوه خود حکومت)، ربایش دختران و بانوان در خیابانها و بریدن موهای آنان درنما برای فروش ولی در پنهان انتقامجویی و فشار بیشتر بر آنان یعنی سازوکار و برنامه حکومت به شیوه یک تیر و دونشان (۱)، برنامه ریزی برای آوردن مزدوران حشدالشعبی به عنوان دانشجو به دانشگاههای ایران و... انبوهی خبرهای ناگوار دیگر به گوش میرسد. فساد و تبهکاری حکومت و وابستگان و دشمنی آنان با مردم به ویژه دختران و بانوان دیگر همه مرزها را درنوردیده است. اینک روسیه و چین، (چین جایِ انگلستان در دوران قاجار را گرفته است)، سیاست بیرونی کشور را دیکته میکنند. آیا این وضغیت دوران ننگینی از تاریخ گذشته نزدیک به خود یعنی قاجاریه، سستی، فساد، ناکارآمدی، وابستگی به دو قدرت آنزمان روسیه و انگلیس، هرج و مرج آن دوران را به ما یادآور نمیشود؟ البته یکبار دیگر با تاکید بر تفاوت بسیار چشمگیر دنیایِ آن روزگار و امکانهای دنیای امروز از آن میان پیوند و تماس با دورترین گوشه جهان تنها در ثانیههایی و پیشرفتهایِ خیره کننده صنعتی و تکنیکی که تا ۵۰ سال پیش خوابش را هم نمیشد دید. با وجود در دسترس بودن این پیشرفتها و داشتن ثروت وسزمایه، میهن ما بدتر از دوران قاجاریه به چنین روزی گرفتار آمده است و این رنج و اندوه ما را بیشتر میکند.
شوربختانه ما دوباره در زمینههای برشمرده به دورانِ پیش از رضاشاه بزرگ بازگشتهایم. آن زمان رضاشاهی پدید آمد که در میان فشار و تجاوزهایِ دو نیروی سهمگین روس و انگلیس با درایت، کاردانی، دلیریای که در انجام کارهای سخت و بزرگ داشت، در کوتاه مدتی جادهها در سراسر کشور را امن کرد و با توجه به آشفتگی آن دوران، حکومت مرکزی را توانا نمود و به برنامه ریزی برای بازسازی خرابیها و به وجود آوردن امکانهای تازه و گشودن راه پیشرفت کشور کوششهای ماندگاری انجام داد. یک آن نگاهی به کار و حکومتداری رضاشاه که تنها ۱۶ سال پادشاهی و ۴ سال وزارت و در مجموع ۲۰ سال قدرت داشت بیاندازیم و آن را با ۴۴ سال حکومت شارلاتانها بسنجیم تا به ارزش کارهای بزرگ او بیشتر پیببریم. اینک برای رهایی و آزادی ایران، که آخوند ریاکار از درد و سوز شکست و ریشهکن شدن اندیشههای خرافی و بربادرفتن دکان گوشبُری، کلاهبردای و کاسبی مذهبی خود به جد، عمد و هدفمند رو به نابودی آن است، چه باید کرد؟
به کجا میرویم و چاره چیست
این سخن درستی است که همه درد را میشناسیم و باید در اندیشه چاره بود. اگر تا ۱۵ سالی پیش رویکرد پایهای، تظاهرات و ریختن در خیابانها بود و این گوشزد میشد، آن زمان هنوز امیدهایی بود و کسی گمان هم نمیبُرد که تبهکاران حاکم و اوباش و مزدوران وابسته تا این اندازه خونریز، وحشی و ضدایرانی باشند. گمان این بود که هرچه باشد این آخوندها و مزدورانِ آنان در پوششهایِ گوناگون، با همه تبهکاریها ولی ایرانی هستند، در آن آبوخاک زندگی و رشدکرده و نفس کشیدهاند و به آن سرزمین وامدارند، خانواده و بستگان و پیوندهایی دارند و میباید حس و مهری به میهن و آینده آن و مردمانش در دلشان باشد ولی همه این پندارها بیهوده بود. این جماعت را نمیتوان با هیچ معیار انسانی سنجید. حکومت یک هیولای زشتِ بویناک و انزجار آور است که هر جا پا بگذارد جز نکیت، خرابی و خونریزی و فساد و تباهی دستآورد دیگری ندارد. امروز که شناخت بیشتر و دقیقتری به بهایی گزاف و خونِ قربانیان فراوان، آن جانهای شیفته، به دست آمده است نباید اجازه داد جوانان و مردمِ ما به این سادگی قربانی شوند. به کجا میرویم؟ چرا ما مردم چنین ذلت و خواری را پذیرفتهایم؟ دارند ما را به کجا میبرند؟
چاره چیست؟ آیا ما در بیرون توان دادن راه حل را داریم؟
در این باره نخست باید به دو موضوع مهم اشاره کرد:
یک. "دستور صادر فرمودن" از بیرون از ایران کاری بیهوده و بیبهره است. کسانی در بیرون از ایران یکبند تئوری پادرهوا و بی ارزش صادر میفرمایند. این ایرانیان گرفتار در درون ایران هستند که همهی بارِ دردو رنج را بهدوش دارند و در درون آتش بهسر بُرده و تفسیر و برآورد درستتری از وضع ایران دارند. بیرون میتواند پشتیبانی استواری ایجاد کند (اگر خودخواهیها و گروهگراییها سد راه نشود). هیچ سازماندهی در بیرون حتا در پشتیبانی و پروپاگاندا بدون ریشهداشتن در درون ایران، کاری از پیش نخواهد بُرد. جنبش انقلابی مهسا این را به خوبی و روشنی نشان داد.
دو. آنچه بارها تکرار شده است این است که چشمداشت یاری از بیگانگان برایِ کندن و کوبیدن این حکومت بیهوده است. آنان، غربیها، که نگاهها بیشتر به آن سو است، در وضع امروز، جنگ اوکراین، آشفتگی و هراس ازگرمایش زمین و رویدادهای تلخ طبیعی، روبروشدن با پدیده مهاجرتهای گسترده، مبارزه با تروریسم و مافیاهای دولتی و...، سود و منفعت خود را فدای هدف سیاسی ما نمیکنند که حق هم دارند. هُنر بزرگ ما در بیرون همراه کردنِ روشنفکران، روزنامهنگاران، خبرنگاران و نمایندگان پارلمانها در کشورهایِ گوناگون و از این راه زیر فشارنهادن دولتها تا آنجا که شدنی است، برای پیشگیری از سازشهایِ پنهانِ بیشتر با حکومت و یا کم کردن یا بریدن پیوندها با حکومت تبهکار ایران است. در جنبش انقلابی مهسا هممیهنان بیرون از ایران در این زمینه تا اندازه زیادی کامیابی داشتند ولی روند جریانها شوربختانه نشان داد که آن انسجام نخستین با کوشش مزدوران حکومت در بیرون و همین خودخواهیها و گروهگراییها در درون اپوزیسیون چگونه بهکجراه افتاد!
بنابراین ایرانیان از بیرون با وجود پیگیری هر روزه رویدادهها و همه عشق به مردم و میهن توان برنامهریزی درست برایِ ایران را نمیتوانند داشته باشند. در جریان مبارزه خونین مردم دستخالی با تبهکاران اسلامی، این نیز به خوبی آشکار شد که بدون وجود سازماندهی، برنامهریزی درست و شرکت گسترده مردم، با وجود همه جانفشانیها و ازخودگذشتگیها هدف نهایی بهدست نمیآید. حکومت این را بهخوبی درک کرده است که سازماندهی تا چه اندازه برایش خطرناک است و با همه نیروی وحشیانه سرکوبِ خود، در برابر انجام چنینکاری همهگونه سد و مانع ایجاد کرده و هر گونه نزدیکی و گردهمآیی را که اندک تهدیدی برای خود بداند با همه نیروی ضد اتسانی خود سرکوب میکند. اینجا همآن جای مهم و کلیدیِ تعینکننده ماجرا و چه بایدکرد است که حلِ آن از دیدِمن در توانِ ما دربیرون از ایران نیست که برایِ آن راهحل ارائه بدهیم. بیگمان این جوانان باهوش و فرهیخته در ایران هستند که تا دیر نشده و ایران به مرز نابودی نرسیده است، راهی خواهند یافت که چگونه خود را سازماندهی کنند؛ بیگمان هنوز شرف و وجدان در بین نیروهای به ویژه ردههای پایین نظامیان در پوششهای گوناگون وجود دارد و نمرده است. موج ریزش در درون حکومت حتا در میان روحانیانی که پیشینه سخت و سفت حزباللهی داشتهاند چون مهدی نصیری که هم عبا و عمامه را به دور انداخته، هم با دلیری از خود و گذشته خود انتقاد کرده و میکند و هم به درستی دست بر سرچشمه فساد و تباهی و تبهکاری یعنی لانه آخوند مالیخولیایی علی خامنهای نهاده است، نمونه گویایی است. او و سه همپیمان کنونی او بیگمان نه تنها بدون عقبه در درون حکومت نیستند که در ریزشهایِ هرچه بیشتر در آن نیز تاثیر ویژه خواهند داشت. کوشندگان در ایران بهتر از نگارنده به اهمیت چنین ریزشها و پیوستنها به مبارزه برای رهایی آگاه هستند و راه هموار نمودن هرچه بیشتر پیوندها را خواهند یافت.
سخن آخر: این کوشندگان دلیر در ایران هستند که میباید به ما بگویند در چه زمینهای میتوانیم درستتر حرکت و کوشش کرده و به آنان یاری برسانیم. راهچاره سرانجام در درون خود ایران شکل خواهدگرفت. ما با امید آزادی زندهایم و میبینم که حکومت با همه تبهکاریها، خیانتها و آدمکشیها هر روز سستتر و لرزان تر شده است و درستی این گفته را نشان داده است که این حکومت فاسد و تبهکار ذره، ذره از درون خود را میخورد تا سرانجام روز ویرانیاش فرا برسد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱:
کشتن راننده به هدف سرقت
https://www.shahrekhabar.com/news/167375202047859
گزارش کیهان لندن از راهزنی
https://kayhan.london/1402/04/14/324297/
ربودن زنان و بریدن موهای آنان
https://www.radiofarda.com/a/iran-stealing-hair-on-the-streets/32490281.html
«سپیده قلیان» یا «غلیان سپیده»، ابوالفضل محققی