هر بار که خبری از او میشنوم، عکسی از او میبینم دلم میلرزد. باز با این جسم تماما روح چه میکنند؟
چرا دست از سر این دخترجوان بر نمیدارند؟
ازاین جثه کوچک که عظمت یک ملت را، یک تاریخ را در خود نهان دارد چه میخواهند؟
اما با اندک دقتی در مییابم که سوالم دقیق نیست!
این اوست که قوانین قرون وسطائی حکومتی جانی ودشمن مردم را که بر پیکرجامعه درد کشیده ایران زمین تحمیل شده درهم میریزد.
کوتولههای خنده دار، اتفاقی نشسته بر مسند قضا را با آن چهرههای عقب مانده ودلقک وارشان به ریشخند میگیرد.
مرزهای ترسناک ترسیم شده با شکنجه و شلاق رادرهم مینوردد. تا تصویری حیرت انگیز از رشادت و قدرتمندی زن ایرانی را در مبارزه با حکومت بی مقدارشده! وجاهت و مشروعیت از د ست داده را به نمایش بگذارد.
چالشی حیرت انگیز بین روح زنده شده یک ملت! در قالب دختری جوان با موهاو لباسهای منحصر بخود، با سرکوبگران حکومتی.
حکومتی لرزان از خود، ترسان از مردم.
دخترکی زیبا با آن چهره ومعصومیت شرقی! چونان یوز پلنگان سرزمینم که شیطنت و جسارت را درچشمان وحشی وبی هراس خود منعکس میکنند. بی مهابا قدم در میدان رزم مینهد.
میدانی که بر فراز آن روح صدها جان باخته راه آزادی، جان باخته جنبش مهسا با آن چهرههای جوان وزیبادر حرکتند. کودکی با کشتی چوبی وخدای رنگین کمانش. چونان وجدان یک ملت همراه با ده هاکودک کشته شده در این جنبش همه گان را به داوری ورزم نهائی با کثیف ترین حکومت تاریخ فرامی خوانند.
تاریخ جدید در حال نوشته شدن است.
تاریخی مشحون از عشق وآرزوی دیرینه یک ملت به آزادی وعدالت. مشحون از مبارزه وقهرمانی ببهای جان بسیار عزیزان.
مبارزهای از لون دیگر.
ازکودک دبستانی گرفته، تا نوجوانان تازه پشت لب سبز شده به غرور.
ازجوانانی که دختر وپسر دست در دست یکدیگر سرود خوان سینه در برابر گلوله دشمن میگشایند! تا از حق پایمال شده یک ملت دفاع کنند.
تاریخ ایران هرگز شاهد چنین مبارزه با شکوه در چنین اشکال متنوع نبوده است. اشکال حیرت انگیز یک مبارزه نابرابر، نفس گیر! اما مشحون از زیباترین انواع یک مبارزه مدنی، اجتماعی، سیاسی وفرهنگی. مبارزهای انباشته از ابتکارات مختلف یک اعتراض همگانی! که روزانه در جای جای این سرزمین جاریست.
مبارزهای نمایشگر روح دردمند یک ملت در جستجوی شادی، رقص وپایکوبی! شادی دریغ شده. "شادی" این کلمه مهجور در نزد حاکمان متحجر وسالوس! که" در خلوت آن کار دیگر میکنند! " اما بر منبرکه مینشینند! حکم بر نهادن دشنه برهر گلوئی که نشان ازعشق، از شادی وامید دارد میدهند.
اما دیر گاهیست که مبارزه شکل گرفته در سیمای جوانان بشارت گر روزهای خوش آینده است. آیندهای که زیاد دور نیست. چرا که عزم و رزم این نسل جوان در میدان، درزمانی نه چندان دوردریک همبستگی ملی دست بر گلوی حاکمان شب خواهد نهاد.
خورشید از پیشانی مهساها، رهنوردها، نرگس محمدیها، سپیده قلیانها وهزاران جوان عاشق آزادی وانسان طلوع خواهد کرد.
از پیشانی زنانی تابو شکن که در پیشاپیش جنبش مهسا با شعار "زن، زندگی، آزادی "در حرکتند. زنانی هربار مصمم تر وهنجار شکننده تر از روز قبل در شکلی منحصر به فرد.
"سپیده قلیان " حضور در دادگاه فرمایشی آخوندی را نمیپذیرم! "
رژیم اعلام میکند دادگاه علنی خواهد بود.
سپیده قلیان شرکت در دادگاه علنی را برای افشاگری ونشان دادن چهره زشت وجنایتکارانه حکومت میپذیرد.
"امروز بعد ساعتها انتظار کشیدن سپیده قلیان به هیچ قیمت حاضر نشد با حجاب اسلامی تحمیل شده در دادگاه حضور یابد. بعد از چند ساعت انتظار، دادگاه او بوقت دیگری موکول شد. "
بی اختیارخندهای پیروزمندانه از ته دل میکنم! سرمست این شهامت! این شکل از بچالش کشیدن وتحقیر قاضیانی که سال هاست قلم بدستان مطیع دستگاه رعب انگیز امنیتی هستند! آفرین گفته نفسی عمیق از شادی چنین حرکت بی باکانه میکشم
نه!
این اوست که دست از سر این جانیان حکومتی بر نمیدارد.
این اوست که با شهامت و اتکا بنفسی تحسین بر انگیزدر جایگاهی که خود تعین میکند. بعنوان یک مبارز، یک چهره جوان وزیبای جنیش مهسا میایستد. تا نشان گر قدرت وتداوم جنبشی باشد که زنان میهنم در پیشاپیش صف مبارزان در حرکتند.
امروز کمتر کشوری در جهان است که زنانش این چنین بی باک تر از مردان با شهامت در پیشاپیش مبارزه سیاسی، اجتماعی، وفرهنگی حرکت کنند. در مقابل تمام تهدیدات بیایستند تا از شرف وحریت یک سرزمین دفاع نمایند.
زنانی که بایدنامهای آنان را با احترام نوشت وبا احترام از آنهاسخن گفت.
از زنی بانام سپیده قلیان!
نامت بلند! رزمت استوار، جایگاهت در قلب عاشقان راه آزادی معززوپایدار
ابوالفضل محققی
تقاضایِ سیدعلی از خدا، مهران رفیعی
بازگشت به دورانِ قاجار! کوروش گلنام