با استناد به کتاب ' آیشمن در اورشلیم ' نوشته هانا آرنت
محمود زهرایی ـ در ۱۱ مه ۱۹۶۰، ساعت شش و نیم عصر، وقتی آیشمن مطابق معمول از اتوبوسی که او را از محل کارش به خانه آورده بود پیاده شد، سه مرد دستگیرش کردند. ظرف کمتر از یک دقیقه او را در خودرویی که منتظر ایستاده بود چپاندند. هیچ خشونت غیر ضروری به کار نبستند. آیشمن فورا فهمید کار کار حرفهای هاست.
حمید نوری در تاریخ ۹ نوامبر ۲۰۱۹ به محض ورود به فرودگاه آرلاندا در استکهلم سوئد، با حکم قانونی قاضی پرونده، توسط ۶ پلیس امنیتی بازداشت شد.
آیشمن که گفته میشود توسط سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل دستگیر شده بود، به خانهای در محلهای دورافتاده در حومه بوینس آیرس منتقل و تا روز انتقال به اسرائیل، یعنی به مدت ۸ روز با دستبند به تخت بسته شده بود.
اما حمید نوری که با حکم قانونی قاضی سوئد و بوسیله پلیس سوئد دستگیر شده بود، پس از دستگیری بلافاصله به زندان مدرن و تازه سازی منتقل گردید.
وقتی از آیشمن پرسیدند کیست؛ گفت: Ich bin Adolf Eichmann (من آدولف آیشمن هستم).
اما حمید نوری که در زندان بنام حمید عباسی شناخته میشد، تا مدتها منکر هویت خود بنام حمید عباسی بود و زمانی مجبور به قبول واقعیت شد که دادستان یادداشتی را که در تلفن او با نام حمید عباسی امضا شده بود، به دادگاه ارائه نمود.
وکیل مدافع آیشمن به خاطر آدم ربایی، به درستی به صلاحیت قضایی دادگاه اعتراض داشت و حتی گفت تنها مسئله کیفری مشروع در محاکمه آیشمن، محاکمه ربایندگان اسرائیلی اوست. درست است که اسرائیل رسما مسئولیت این آدم ربایی را به عهده نگرفت اما مسکوت گذاشتن بررسی این موضوع توسط دادگاه غیر قابل قبول و هانا آرنت هم آنرا کوتاهی دادگاه دانسته است.
اما حمید نوری نه تنها ربوده نشد بلکه با شوق و اشتیاق بسیار و در سودای رسیدن به شراب و زنهای بلوند سوئدی و علیرغم هشدار رئیس سابقش، شیخ محمد مقیسه که او را از رفتن به سوئد منع کرده بود، بی تابانه منتظر ورود به سوئد بود. هرچند آقای ایرج مصداقی طراح و مجری اصلی به دام انداختن حمید نوری، طرح کشاندن حمید نوری به سوئد را با نقشه از پیش تعیین شده، طراحی و عملی کرده بود، اما حمید نوری به دلخواه و بدون هیچگونه زور و فشاری تن به این مسافرت داده بود و هر آن امکان حذف سفر را هم داشت. تلاش وکیلان مدافع این متهم برای القا این فکر به دادگاه که حمید نوری با فریب و توطئه و در نتیجه با زور به سوئد کشانده شده و دادگاه صلاحیت محاکمه او را ندارد، به جایی نرسید.
وکلای نوری همچنین تلاش داشتند تا ثابت کنند که دادگاه سوئد به لحاظ حقوقی و به لحاظ مقررات قضایی بین المللی نمیتواند حمید نوری را به خاطر جرم هایی که در ایران به او نسبت داده میشود، محاکمه نماید. این استدلالات سست هم با قاطعیت از طرف دادگاه رد شد.
اما در مورد دادگاه آیشمن، هانا آرنت معتقد است که او میبایست به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه میشد و نه به خاطر جنایت علیه مردم یهود. و این ایراد به این نتیجه منطقی منجر خواهد شد که تنها دادگاه مناسب برای رسیدگی به چنین جنایت هایی، یک محکمه بین المللی است و نه دادگاهی در اسرائیل.
پرونده آیشمن پس از ۲۰ ماه بازداشت او، با یک کیفرخواست ۴۴ صفحهای توسط تنها دادستان مرد پرونده به دادگاهی که ۳ قاضی مرد، قضاوت آنرا به عهده داشتند، فرستاده شد.
حمید نوری هم پس از۱۷ ماه بازداشت، پروندهاش با یک دادخواست ۴۴ صفحهای که توسط دو دادستان زن تنظیم شده بود، به دادگاهی در استکهلم با ۶ قاضی، دو حقوقدان حرفهای و چهار شهروند غیر حقوقدان که هیئت ژوری را تشکیل میدادند، فرستاده شد.
قاضیان دادگاه آیشمن، یهودیان بزرگ شده در آلمان بودند. آنها سعی کردند اجازه ندهند تا به گفته آرنت، این دادگاه تحت تاثیر رفتارهای نمایشی دادستان قرار بگیرد. هانا آرنت میگوید؛ رئیس دادگاه، قاضی موشه لاندائو همان قدر وفادادرانه در خدمت عدالت بود که دادستان هاوزنر در خدمت دولت اسرائیل.
توماس ساندر رئیس دادگاه حمید نوری در طول ۹۲ جلسه دادگاه سعی نمود به طرز وسواس گونهای مجری اجرای عدالت و احترام به حقوق متهم باشد. این رفتار قاضی ساندر بگونهای بود که حتی برای برخی ایرانیان این شبهه درست یا نادرست را ایجاد کرده بود که رفتار قاضی ساندر گاها به پایمال شدن حقوق شاکیان و شاهدان، میانجامد.
مسئله ترجمه و مترجمین در هردو دادگاه با انتقادات فراوانی روبرو بوده. در دادگاه اسرائیل روند دادگاه برای آیشمن و وکیل مدافعش توسط مترجمی از عبری به آلمانی ترجمه میشد. هانا آرنت کیفیت این ترجمه را کمدی محض نام نهاده بود. این امر که اسرائیل علیرغم جمعیت بالای آلمانی تبارش، نتوانسته از میان آنها یک مترجم آبرومند برای این دادگاه پیدا کند، از نظر هانا ارنت ریشه در معضل دیگر حکومت تازه تاسیس اسرائیل داشت که مبتنی بر رشوه گیری یا به تعبیر آرنت، ویتامین پ یا همان پارتی بازی، است.
متاسفانه دادگاه استکهلم هم از کیفیت پایین ترجمه رنج میبرد و مترجمین به جز یک نفر، علیرغم تسلطشان به زبان سوئدی، از هوشیاری و تکنیک گفتاری مناسب برای ترجمه و انتقال درست مطلب، برخوردار نبودند.
بن گوربون نخست وزیر وقت اسرائیل خود دستور ربودن آیشمن و آوردن او به اسرائیل را صادر کرده بود. هرچند خود حتی در یک جلسه دادگاه آیشمن هم حضور نیافت اما دادستان کل کشور گیدیون هاوزنرخواستههای او را نمایندگی میکرد و به تعبیر هانا آرنت، بن گوریون در دادگاه با صدای دادستان هاوزنر، سخن میگفت.
اما دولت سوئد نه تنها نقشی در ربودن حمید نوری نداشت بلکه اگر دموکراسی قدرتمند موجود در سوئد، مستقل بودن واقعی و عملی سیستم قضایی و التزام عملی دولت به قانون و قراردادهای بین المللی از جمله اصل صلاحیت قضایی جهانی نبود، نه تنها دولت سوئد شاید اهتمامی در تشکیل این دادگاه که مغایر با مقاصد اقتصادی و سیاسی دولتش بود، نمیکرد بلکه در راه تشکیل این دادگاه هم کارشکنی مینمود. بنابرین دادستانهای سوئد مستقل از خواستههای دولتمردان، دادخواستی به غایت کامل، حرفهای و بی نقص ارائه کردند که بدور از شعارها و فریادهای احساس برانگیزو غضب آلود، آنگونه که دادستان دادگاه آیشمن انجام داده بود، به دادگاه ارائه دادند. هانا آرنت معتقد بود که عدالت اندوه را مجاز میداند، آنگونه که گاه آنرا در کلام دادستانهای سوئد حس میکردیم، ولی غضب را نه، آنگونه که دادستان هاوزنر از خود نشان میداد.
آیشمن از جنایات صورت گرفته توسط هیتلر و حکومت نازی دفاع نمیکرد. او هرچند کلامی بر علیه هیتلر نمیگوید اما او را تمجید هم نمیکند. او معتقد بود؛ گرچه هیتلر در طول راه اشتباهاتی کرد اما این نکته جای هیچ چون و چرایی نیست که او از سربازی در ارتش المان به پیشوایی هشتاد میلیون نفر رسید. او خود را مامور اجرای دستورات دولت میدانست و بقول وکیل مدافعش، انچه برای او اتفاق افتاد، ممکن بود در آینده برای هرکسی بیفتد.
اما حمید نوری، نه تنها جنایات صورت گرفته در سال ۶۷ را انکار میکرد، بلکه انرا تا حد اجرای قانون و اجرای عدالت به تاخیر افتاده، ارتقا میداد. او تمام قد از تمام جنایات رژیم دفاع میکرد و با احترام و حس سمپاتی عجیبی، از خمینی و دیگر رهبران حال و گذشته جمهوری اسلامی، دفاع مینمود. او علیرغم دفاعش از آنچه به زعم او اجرای عدالت بوده، شرکت و همکاریش در این به اصطلاح اجرای عدالت را، هم انکار مینمود.
آیشمن که از اتهام روانه کردن میلیونها نفر انسان به سوی مرگ واقعا آزرده نشده بود، از اتهام یکی از شهود به شدت رنجید که گفت؛ آیشمن یکبار یک پسربچه یهودی را تا سرحد مرگ کتک زده. ادعایی که دادگاه آنرا رد کرد.
اما حمید نوری که در لحظه شنیدن داستانهای بغایت دردناک شاهدان و شاکیان درباره توهین و شکنجه و اعدام، با خنده و دلقک بازی و حرکات نا متعارف، احساس شادی و یا بی تفاوتی مینمود، ولی در زمانی که یکی از شاکیان به درستی پاسداران و شکنجه گران و یا شخص خمینی را جنایتکار مینامیدند به شدت واکنش نشان میداد و با کلمات رکیک و ناموزون، یه گوینده حمله مینمود.
هانا آرنت میگفت؛ متن بازجویی آیشمن برای یک روانشناس حکم معدن طلا دارد. به شرطی که بفهمد یک واقعه هولناک میتواند نه تنها مسخره بلکه مطلقا مضحک باشد. آیشمن تمام این بازجوییها را با لحن کسی گفته که مطمئن است داستان ترحم انگیزش، همدلی طبیعی و انسانی شنونده را جلب میکند؛ هرچه برنامه ریزی میکردم همه چیز خراب میشد. هم زندگی شخصی و هم تلاشهای چند سالهام برای بدست آوردن زمین و خاک برای یهودیان.
متن بازجویی و سخنان و دفاعیات حمید نوری نه تنها برای روانشناسان که برای هر خواننده و شنوندهای حکم معدن طلا دارد. نوع سخن گفتن، بکارگیری کلمات و جملات غیر متعارف، از این شاخه به آن شاخه پریدن، چاپلوسی، دلقک بازی و حرکات مضحک، مجموعهای از شخصیت تهی و ناموزون این جنایتکار را به نمایش میگذاشت. او نه تنها منکر هرگونه آزار و اذیت زندانیان و رفتار غیر انسانی علیه آنها بود، بلکه با وقاحت ادعا میکرد که رفتارش با زندانیان مهربانانه و برادرانه بوده و زندانیان بایستی قدردان زحمات و مهربانیهای او باشند. او با صدای بلند فریاد میکشید که چرا کسی حرفهایش را باور نمیکند.
آیشمن حافظهاش را از دست داده بود و مطالب زیادی که میتوانست بسودش باشد را فراموش کرده بود و یا بدرستی بیاد نمیآورد بگونهای که هانا آرنت میگفت؛ حافظه معیوب آیشمن بیش از هر واقعیت عینی باعث محکومیت او بود.
اما حمید نوری با حافظه سالم و بی عیب، خود را به فراموشی زده بود و هیچکدام از جنایات برشمرده توسط شاهدان را بیاد نمیآورد و آنرا برگرفته از توطئه مجاهدین و چپها علیه نظام جمهوری اسلامی و خودش میدانست.
آیشمن در مقابل خدا احساس گناه میکرد و نه در مقابل قانون. او خود را فقط مجری قانون میدانست و معتقد بود اگر او نبود، فرد دیگری کار او را انجام میداد.
حمید نوری نه در مقابل قانون و نه در مقابل خدا، هیچ احساس گناهی ندارد. در نظام جمهوری اسلامی که قانون خدا اجرا میشود، خدا و قانون یکیست و حمید نوری خود را مجری قانون خدا میداند. هرچند او به جرمی اعتراف نمیکند، اما شاید در خلوت درون خود هم هیچ احساس گناهی ندارد.
آیشمن میگفت؛ فقط وقتی احساس عذاب وجدان میکردم که دستورهای دریافتی همچون روانه کردن میلیونها زن و مرد و کودک به سوی مرگ را با شوقی وافر و با دقتی موشکافانه اجرا نمیکردم. در رای دادگاه آمده بود که آیشمن گوشش را بر صدای وجدان بسته است. اما هانا آرنت میگوید؛ لازم نبود آیشمن گوشش را بر صدای وجدان ببندد، نه به این خاطر که او وجدان نداشت، بلکه چون وجدانش با صدای محترم سخن میگفت، با صدای جامعه محترم پیرامون او.
در مورد حمید نوری کدام برداشت درست است؟ آیا او اساسا فاقد وجدان است و یا همچون آیشمن وجدانش با صدای محترم سخن میگوید؟ اگر حتی بپذیریم که وجدان حمید نوری در زمان وقوع جنایت، به خاطر جو حاکم بر جامعهای که خمینی را قدیس میدانست، بی خبری مردم از جنایاتی که صورت میگرفت و جنایتکاران بیشماری که دور و برش را گرفته بودند، با او با صدای محترم سحن میگفته، آیا میتوان پذیرفت که بعد ازاینهمه تحولات جامعه و اینهمه شاهد و شاکی، همچنان صدای نرم و محترم وجدانش را میشنود، و یا اینکه باید بپذیریم که او اساسا فاقد هر وجدانیست؟
آیشمن میگفت؛ که هیچ صدایی از بیرون برای برانگیختن وجدان او وجود نداشت.
اما آیا پس از چند دهه که از جنایات کشتار ۶۷ میگذرد هنوز هیچ صدایی از بیرون برای برانگیختن وجدان حمید نوری وجود ندارد؟
گوبلز میگفت؛ تاریخ، ما را به عنوان بزرگترین دولتمردان تاریخ ثبت خواهد کرد، یا به عنوان جنایتکاران کل تاریخ. و یا به گفته وکیل آیشمن؛ او دست به ارتکاب اعمالی زده که اگر پیروز میشدند مدال افتخار میگرفت و اگر شکست میخوردند، به دار آویخته میشد.
آیت الله منتظری جملات گوبلز را روشن تر و واقع بینانه تر بیان میکند. او خطاب به جنایتکاران هیئت مرگ میگوید؛ به نظر من بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم میکند، به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکارترین توی تاریخ مینویسند.
آیشمن میگفت؛ تمام زندگیش را مطابق اصول اخلاقی کانت و بویژه بر اساس تعریف کانتی از وظیفه، زیسته است. این صحبت آیشمن جای بحث بسیار است و نمیتوان برای وظیفه شناسی، از کانت پیروی کرد اما این تفکر او را که؛ انسانیت همیشه هدف باید باشد، را فراموش نمود.
آیا حمید نوری هم میتواند با برداشت مشابهی از وظیفه شناسی و فرمانبرداری از رهبر دینی و خدا، جنایات خود را توجیه کند؟ مهم این نیست که آیشمن و حمید نوری چگونه کارهای جنایتکارانه خود را توجیه میکنند، مهم اینست که قانون و مردم و عدالت در مورد آنها چگونه قضاوت میکند.
آیشمن فقط وظیفه انتقال یهودیان به کمپهای آدم کشی نازیها را به عهده داشته و شاید اگر همان یک مورد بازدیدش از یکی از کمپهای آدمکشی به اثبات نمیرسید، این ادعای او که از هدف نهایی این انتقال و این کشتار یهودیان بی خبر بوده، به سختی قابل رد کردن میشد.
اما حمید نوری از غایت اعزام زندانیان به محل حسینیه زندان گوهردشت با خبر بوده و بارها صفی از زندانیان را برای اجرای حکم اعدام به این حسینیه منتقل کرده است و این را بیشتر شاهدان، شهادت دادهاند.
هانا آرنت میگوید؛ جای هیچ بحثی نیست که آیشمن تمام تلاشش را بکار بسته بود تا راه حل نهایی را نهایی کند، ولی آیا این نکته اساسا میتواند مدرکی بر تعصب و نفرت بی حد و حصر او از یهودیان باشد؟ آیشمن خود میگفت؛ من هرگز یک یهودی را نکشتهام، حتی یک نفر غیر یهودی را هم نکشتهام و هیچگاه دستور قتل یک یهودی یا غیر یهودی را هم صادر نکردهام.
اما حمید نوری نه تنها در زمان وقوع جنایت، لبریز از نفرت و انزجار از قربانیان خود بود بلکه طی جلسات دادگاه هم با رفتار خود و با دفاعیات خود، این انزجار و تنفر را صریح و روشن بیان مینمود. او مصداق واقعی این اصل رایج در نظامهای حقوقی است که قصد انجام کار غلط برای ارتکاب جرم ضروریست. یعنی اگر بپذیریم که آیشمن بدون کوچکترین دشمنی با یهودیان، آنها را به سوی کورههای آدمکشی میفرستاده، ولی حمید نوری با آگاهی و نفرت، برای به قتل رسیدن قربانیان مجاهد و مارکسیست، همکاری مینموده.
دادگاه اورشلیم شهودی را که وکیل مدافع فراخوانده بود به حضور نپذیرفت و این به اعتقاد هانا آرنت جدی ترین نقص در رسیدگی دادگاه اورشلیم بود. هانا آرنت معتقد است که وکیل مدافع در دادگاه اورشلیم، وسیله لازم و زمان لازم برای درست انجام دادن کار خود را نداشت. او همچنین فاقد بایگانیها و ابزارهایی بود که حکومت اسرائیل در اختیار داشت.
اما وکلای مدافع حمید نوری نه تنها امکان لازم برای فراخواندن شهود را در اختیار داشتند بلکه از بهترین و مدرن ترین ابزارهای جمع آوری اطلاعات برای تهیه دفاعیات خود نیز برخوردار بودند. حتی دادستانها هم خود از دولت جمهوری اسلامی برای استعلام و بازجویی از محمد مقیسه، داوود لشکری، حسینعلی نیری و مرتضی اشراقی که میتوانستند بنوعی شاهدانی برای حمید نوری باشند، تقاضای همکاری نمود که با عدم پاسخگویی جمهوری اسلامی روبرو گردید.
در اردوگاههای مرگ، احتیاط استادانهای به خرج میدادند تا قربانیان را درست تا همان لحظه آخر گول بزنند. 'اسکان مجدد' نامی بود برای فرستادن به کام مرگ.
همانگونه که حمید نوری تا آخرین لحظه قربانیان را فریب میداد و نام ' ببرشون به بند ' برای اعزام قربانیان به حسینیه و اعدام آنها، استفاده میشد. نامگذاری فریبکارانه ' کمیته عفو ' بر روی کمیتهای که انتخاب زندانیان برای اعدام را به عهده داشت، نیز مصداق همان تلاش استادانه برای پوشاندن و مخفی کردن این جنایت، بود.
آیشمن میگفت؛ میخواهد با دشمنان سابق خودش به صلح برسد. و یا رهبر جبهه کار، روبرت لی، که قبل از خودکشی در نورنبرگ، پیشنهاد تاسیس یک کمیته آشتی متشکل از ماموران نازی مسئول کشتارها و بازماندگان یهودی را مطرح کرده بود.
حمید نوری هم در آخرین جلسه دادگاه و در آخرین دفاعیاتش با لودگی خاص خودش عنوان میکند؛ آشتی آشتی، همگی بریم تو کشتی.
قاضیها با چنان ملاحظه و انسانیت درخشانی با آیشمن رفتار میکردند که احتمالا در کل زندگیش مثل آنرا ندیده بود. وکیل آیشمن به خبرنگاران گفت؛ آیشمن به قاضی لاندائو دربست اعتماد دارد. این اعتماد در تمام طول محاکمه آشکار بود و احتمالا همین نکته باعث شد که حکم دادگاه تا آن حد برای آیشمن دلسردکننده باشد.
حمید نوری که خود به عنوان بخشی از سیستم حقوقی جمهوری اسلامی، شاهد و مجری خشن ترین و ناعادلانه ترین برخوردها با متهمین سیاسی و زندانیان بوده، رفتار حرفهای و ملایم قاضی ساندر را به حساب دوستی و علاقه مخصوص قاضی به خود دانسته و فکر میکرد با رفتار و شیوههای تملق آمیز و چاپلوسانه میتواند نظر مساعد قاضی ساندر را در تبرئه کردن خود، جلب نماید. یاس ناشی از حکم قاطع دادگاه در محکومیت خود را در برخوردهای عصبی و غیر قابل کنترل او در جلسات ابتدایی دادگاه فرجام و حملات و ایراداتش به دادگاه بدوی، به خوبی میتوان دید.
هانا آرنت میگوید؛ همانطور که تلاش پر تب و تاب نازیها برای پاک کردن رد پای تمام کشتارها محکوم به شکست بود، تمام کوشش آنها برای ناپدید کردن دشمنان در سکوت و گمنامی هم بیهوده بود. چیزی بنام چاله فراموشی وجود ندارد.
آری، تمام تلاش حکومت جمهوری اسلامی برای پوشاندن جنایات ۶۷ و نادیده گرفتن شاهدان این جنایت هم محکوم به شکست شد.
دستگیری حمید نوری و محاکمه او برگی تابناک از کتاب قطور مبارزه و دادخواهی ملت ایران است. برای دستگیری و محاکمه آیشمن تبلیغات بسیاری صورت گرفت و همه کشورهای جهان، یا با آن موافق بودند و یا هیچ عکس العمل منفی و ناسازگاری از خود نشان ندادند. حتی دولت آلمان تقاضای قانونی استرداد آیشمن به آلمان را هم مطرح نکرد. تقاضایی که میتوانست به حفظ جان آیشمن بینجامد. زیرا در آنزمان مجازات اعدام در آلمان ملغی شده بود.
اما دستگیری حمید نوری و محاکمه او در یک دادگاه بین المللی که برای اولین بار در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی بوقوع پیوسته بود، نه تنها ابتدا از حمایت و استقبال جدی اپوزیسیون برخوردار نشد، بلکه باید گفت که هیچ واکنش معنی داری از طرف جامعه جهانی، در حمایت از آن، هم مشاهده نگردید. با قاطعیت میتوان ادعا کرد که نه تنها کشور سوئد، بلکه تمام کشورهای اروپایی و آمریکا و دیگر کشورهای آزاد دنیا، به خاطر منافع و ارتباطاتشان با جمهوری اسلامی، خواهان دستگیری و تشکیل چنین دادگاهی برای حمید نوری نبودند.
سرانجام دادگاه آیشمن بعد از ۱۱۴ جلسه، حکم اولیه را در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۶۱ صادر و آیشمن را برای ۱۵ فقره از ۱۶ فقره اتهام، مجرم شناخت. اتهام توطئه مورد تایید دادگاه قرار نگرفت. دادگاه تجدید نظر هم در تاریخ ۲۹ می۱۹۶۲ حکم دادگاه بدوی را تایید و حکم نهایی را صادر نمود و آیشمن در تاریخ ۳۱ میهمان سال به دار آویخته شد و خاکسترش به دریای مدیترانه ریخته شد. این اولین و آخرین اعدام در کشور اسرائیل بود.
دادگاه حمید نوری در تاریخ ۱۴ ژوئیه و بعد از ۹۲ جلسه، حکم اولیه را صادر و او را به حبس ابد که شدیدترین حکم قضایی در سوئد محسوب میشود، محکوم نمود. دادگاه تجدید نظر در تاریخ ۱۱ ژانویه ۲۰۲۳ شروع شد و این دادگاه همچنان ادامه دارد.
دادگاه آیشمن در اورشلیم آنگونه که هانا آرنت معتقد است، دیگر نمیتواند به عنوان سابقه معتبری برای محاکمات مشابه در آینده بکار بیاید.
اما دادگاه حمید نوری با توجه به خصوصیات ویژه حقوقی و بین المللی و مستندات بسیار قوی و پروسه حقوقی بی نقص، میتواند در آینده به عنوان الگو و منبع رجوع، مورد استفاده و استناد مراجع حقوقی بین المللی قرار بگیرد.