ائتلاف چپ و اسلامگرایان موضوعی تازه در دنیای معاصر نیست و دهها تجربهی سیاسی از آن در جنبشهای سیاسی و اجتماعی و در سطح احزاب سیاسی و دولتها در پنج قاره وجود دارد اما علی رغم قربانی شدن چپها به دست اسلامگرایان در کشورهایی با جمعیت اکثرا مسلمان این دو جریان همچنان در سراسر عالم با یکدیگر به اتحادهای تاکتیکی مشغول بودهاند. با این که مارکسیستها در ایران به خاک و خون کشیده شدند هنوز بسیارند چپهایی که با جمهوری اسلامی و گروههای اسلامگرا ارتباط دارند و کار می کنند.
آخرین این موارد، ائتلاف چپ امریکایی با اسلامگرایان برای پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ بود. در این انتخابات همهی اسلامگرایان سنی و شیعه در کنار کارزار بایدن قرار گرفتند . بسیاری از آخوندهای شیعه در برنامههای انتخاباتی سندرز کاملا در پشت سر وی قرار گرفتند (مثل حسن قزوینی که خود وی و پدرش مستقیما با جمهوری اسلامی کار می کنند). با توجه به تجربههای گذشته چه بر سر این ائتلاف خواهد آمد؟ و کدام طرف بهرهی بیشتری از این ائتلاف خواهد بود؟
نقاط کور چپ
قدرتگرایی محض و تنفر از رقیب داخلی باعث شده است که چپ اروپایی و امریکایی خطر اسلامگرایی را برای جوامع خود احساس نکند. چپها نه فقط به خطر اسلامگرایان بی توجه هستند بلکه با آنها ائتلاف تشکیل می دهند تا در رقابت های سیاسی داخلی پیروز شوند. ذیلا به نقاط کور دید چپ در مواجهه با ایدئولوژی اسلامگرا و جنبشهای مذهبی اشاره می کنم:
۱. چپ نو بر خلاف چپ سنتی که دین را افیون تودهها می دانست آمیختگی سیاست و مذهب را مشکل آفرین نمی داند چون خود سیاست و امور دیگر را هر جا برای بسیج عمومی لازم باشد در هم می آمیزد؛
۲. چپ با غفلت از وجه ایدئولوژیک اسلامگرایی و حرص آن برای تاسیس حکومت جهانی هر گونه قساوت اسلامگرایان را به فقر و نابرابری و امپریالیسم نسبت می دهد در حالی که اسلامگرایان همیشه به منابع سرشار کشورهای نفت خیز حوزهی خلیج فارس (ایران، قطر، عربستان سعودی) یا اخیرا ترکیه متصل بودهاند؛
۳. چپ نقش بنیادین آموزههای اسلام در قران و حدیث را در شکل گیری اسلامگرایی و تروریسم اسلامی نادیده می گیرد با این ادعا که نباید همهی جامعهی مسلمان را برای عملیات تروریستی در سراسر دنیا و قساوتهای دولتهای اسلامی مثل داعش، طالبان و جمهوری اسلامی ایران سرزنش کرد در حالی که مسلمانان مداراجو بخشی از آموزههای دین خود را نادیده می گیرند تا مداراجو شوند؛
۴. چپها تصور می کنند که می توانند از جنبشهای اسلامگرا علیه سرمایه داری و امپریالیسم ادعایی بهره ببرند و در تقسیم قدرت آنها را به حاشیه برانند. چپها در انقلاب ایران به دنبال آن بودند که بر موج اسلامگرایی سوار شده و از آنها برای کسب قدرت استفاده کنند (تا حدی که مثل حزب توده به ولایت فقیه ابراز عقیده و وفاداری می کردند) غافل از این که اسلامگراها هم شبکهی گسترده تر و قدرتمند تری دارند، هم در مبارزهی مخفی و مسلحانه و دیگر موضوعات امنیتی و نظامی اگر از چپها خبره تر نبودند به اندازهی آنها می دانستند و هم رابطهی وثیق تری با شبکهی اراذل و اوباش داشتند که هر رژیم اقتدارگرا برای سرکوب بدانها نیاز دارد. همین اتفاق در دههی نود در الجزایر افتاد. اسلامگرایان به محض کسب قدرت مارکسیستها را قلع و قمع کردند. امروز در خاورمیانه دیگر اثری از جنبشهای مارکسیستی قدرتمند باقی نمانده و علت آن نیز نابودی آنها به دست اسلامگرایان است؛
۵. چپها تصور می کنند که می توانند انواع گروههای اقلیت مثل همجنسگرایان و فمنیستها و اسلامگرایان را در کنار هم علیه راست متحد سازند اما اگر فمنیستها و همجنسگرایان بر سر مواضع خویش بمانند این اتحاد سلبی است و در سیاست گذاریها به هم می ریزد یا فمنیستها و همجنسگرایان باید شریعتمدار شوند تا اتحادی باقی بماند (درست مثل ایالات متحده که برخی از فمنیستها طرفدار جدایی زن و مرد و حجاب شدهاند)؛
۶. این تصور که اسلامگرایان بعد از رسیدن به قدرت از خواب مذهبی خود بیدار شده و سوسیالیست می شوند مکررا در عالم واقع نقض شده است. اما سوسیالیست ها بر این باور بودهاند که هر کس از خواب غفلت بیدار شود سوسیالیست می شود، خواه قبلا کاپیتالیست بوده باشد یا اسلامگرا.
وجوه پوپولیستی چپ
چرا علی رغم قلع و قمع شدنها در گذشته هنوز چپها امید دارند ائتلافهایی موفق با اسلامگرایان داشته باشند؟ این امید در واقعیت و تجربه ریشه ندارد بلکه در عامه گرایی ریشه دارد. چپها در جوامعی که جمعیت مسلمانان قابل توجه است می دانند که "سوسیالیسم بی خدا" شانس زیادی ندارد و از همین جهت یا خود به "سوسیالیست خداپرست" تبدیل می شوند (مثل مورد آن در ایران) یا با خداپرستان اتحاد می کنند تا به تدریج پایگاه اجتماعی خود را در فضایی پر از ابهام تحکیم کنند. اما اسلامگرایان به این تاکتیک چپ واقف هستند و نه خداپرستی آنها را می خرند و نه همراهی تاکتیکی آنها را. اسلامگرایان همه جا تا به قدرت کافی دست یافتهاند مارکسیستها را از صفحهی روزگار پاک کردهاند. اگر علی خامنهای همچنان بر سیاست نگاه به شرق تاکید دارد به علت نیاز به متحد در مبارزه علیه غرب است. روزی که اسلامگرایان قدرت تمدن غربی را تسخیر یا نابود کنند به سراغ چین و کوبا و کره شمالی خواهند رفت و آنها را تحت سلطه قرار خواهند داد. تمامیت خواهی اسلامگرایان انتها ندارد.
ائتلافی بد سرانجام
تجربهی یک کاسه شدن چپ و اسلامگرایی در ایالات متحده تجربهی تازهای است. اسلامگرایان در امریکا بلا استثنا در زیر چتر حزب دمکرات قرار گرفتهاند و چهرههای بارز اسلامگرایی سنی و شیعه در کارزارهای انتخاباتی در کنار برنی سندرز ایستادهاند. این اتحاد آن چنان برای چپ اهمیت داشته که دیدگاههای ضد سامی و ضد اسرائیلی کسانی مثل لوئیس فراخان و پیروان و نزدیکان وی که در میان مسلمانان و برخی غیر مسلمانان عضو حزب رواج دارند نادیده گرفته می شوند. در بریتانیا نیز در دوران رهبری جرمی کوربین همین دیدگاههای ضد سامی در میان اعضای حزب کارگر رواج داشت؛ تنها تنفر است که آنها را در کنار هم قرار داده است. وقتی قرار باشد قدرت مطلقهای را که هر یک می خواهند تخصیص دهند همدیگر را پاره خواهند کرد.
درست همانند اروپا و خاورمیانه، هنگامی که اسلامگرایان به منابع انسانی و مالی کافی دست یابند حساب خود را از چپهای سوسیالیست سکولار جدا خواهند ساخت و وقتی به قدرت برسند سر آنها را خواهند برید. دیری نخواهد پایید که ایلهان عمرها و رشیده طلیبها، برنی سندرزها و الکساندریا کورتزها را در زندان اعدام خواهند کرد اگر جمعیت و قدرت آنها افزایش یابد، کاری که در ایران در سال ۱۳۶۷اتفاق افتاد. در ایران قبل از ۵۷ هم کسی تصور نمی کرد که انقلابیون به سلاخی همدیگر بپردازند اما آنها در جنگ قدرت به سلاخی یکدیگر پرداختند. این اتفاق در امریکای فردا نیز ممکن است بیفتد.
مجید محمدی
سرک کشیدن جمهوری اسلامی به کمد لباس مردم