صدارت: اسدالله لاجوردی، با عملکرد سبعانهی خود، به یکی از عوامل اصلی و نمادهای شاخص خشونت و خشونتگستری در فاجعه ملی کشتارهای جمعی و جنایت علیه بشریت دهه ۱۳۶۰ شد. رفتار او حاکی از آن بود که به چه خدایی باورمند است و دین اسلام را هم بر همان اساس باور و ترویج و اجرا میکرد. با بررسی گفتههای وی، خدایگونهپنداری و حتی خودخداپنداری او را میتوان لمس کرد.
یکی از نکات مهم برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر و استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری این است که باید نحوهی تبدیل شدن یک انسان، به لاجوردی و لاجوردیها از همه زوایای مختلف، موضوعِ بررسی عملی آکادمیک و دقیق گردد و جزئیات این روند تحقیق و مطالعه و تدریس شود. این یک وظیفهی ملی است بر عهدهی همهی ما، و راهی برای ادای دِینی که همهی ما به قربانیان لاجوردی و لاجوردیها داریم.
نکته بسیار مهم آنکه رژیمهای دیکتاتوری به افرادی که بتوانند به مقام دونِ انسان هبوط کنند، نیازی حیاتی دارند. ولی این روش برای پیشبرد شعار کلیدی آنها :«حفظ نظام، اوجب واجبات است» تاریخ مصرف کوتاهی دارد. با پایان آن تاریخ مصرف، خود آن لاجوردیها هم به درجات مختلف، و با اشکال متفاوت، قربانی همین شعار کلیدی میگردند.
نکته بسیار مهم دیگری را هم باید به خود یادآوری و گوشزد کنیم، و آن اینکه در آستانه سالگرد قتل دولتی مهسا امینی، به وضوح شاهدیم که رژیم ولایت فقیه، از ساختن و پرداختن لاجوردیها، خلخالیها، گیلانیها، سعید امامی-اسلامیها، و... علیل و ناتوان شده است. حتی احمدرضا رادان هم که اکنون فرمانده کل انتظامی رژیم است، علیرغم تمام تهدیداتی که کرده و میکند، از تکرار جنایاتی سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۳ در مقام جانشین فرمانده نیروی انتظامی، به علت حضور یک حداقل لازمی از ما در میدان ساختن سرنوشتِ خویش، ناتوان است.
به امید افزونی تلاشها و مشارکت هرچه فراگیرتر، در جنبش خودجوش برای برپایی و پویایی و پیشبرد دموکراسی، و بدین ترتیب:
کوتاهتر کردن و خشونتزداتر کردن زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم ولایت فقیه،
کوتاهتر کردن و خشونتزداتر کردن دورهی موقت از سقوط فیزیکی رژیم تا انتخابات آزاد برای یک دولت غیر موقت،
کوتاهتر کردن و خشونتزداتر کردن زمان لازم برای بنا نهادن یک دموکراسی و رساندن آن به یک نقطهی غیرقابل بازگشت.
علی صدارت