Wednesday, Sep 27, 2023

صفحه نخست » پاسخی به نازنین بنیادی ـ بخش ۲: برخی پیشنهادات سیاسی آرمانگرا و اقدامات عملگرا، سیاوش سهراب

nameh.jpgدر چهار بخش:

جریان فراگیر "ایران در حرکت" جهت انتخابات "مجلس مؤسسان موقت" تنها راه عملی برای اتحاد اپوزیسیون دموکراسی‌خواه ایران و پیروزی آن است


خانم بنیادی گرامی با درود دوباره،

ادامۀ بخش ۱ پاسخ خود بشما را با سوالی از ژاندارک دلاور ایران، سپیده قلیان، که سه سال پیش از داخل زندان قرچک ورامین مطرح کرده بود، آغاز میکنم: "آزار و اذیت بخاطر این بود که من زن بودم. صدای مرا گوش کنید. نهادهای امنیتی کابوس را در سرم نشانده‌اند. کابوس صدای شکنجه‌ها از گوشم قطع نمیشود. بمن بگوئید چگونه شکایت کنم؟ "۱)

متاسفانه مخالفین رژیم اسلامی بخصوص در خارج از ایران صدای این شیرزن جوان و اسطوره زمان را نشنیدند و بجای پاسخ باین سوال ساده، شفاف و بی آلایش با جدلهای بی ارزش رسانه‌ای به دگراندیشان ناسزا گفتند، بر یکدیگر حسادت ورزیدند و هرکس را که قدمی مثبت پیش گذاشت، بباد انتقاد گرفتند و به وی با نگاهی مملو از سوء ظن نگریستند. بهمین دلیل اتحاد اپوزیسیون دموکراسی‌خواه ایران بمشکلی عظیم برخورد. برای حل این معضل که محتوای مقالۀ شما و پاسخ من بآنست تا بحال پیشنهاداتی شده که برخی از آنان و چالشهای فرعی آنها در اینجا بطور خلاصه مرور میشود.

مثلا به پیشنهاد چنگیز عباسی باید به احزاب متعدد منطقه‌ای مراجعه شود و از رهبران آنها دعوت بشود که اول مردم مناطق مربوط به خود و سپس با یک ائتلاف سرتاسری همه ملت را در نهایت پشت خود تجمیع نمایند. خود این رهبران احزاب منطقه‌ای باید در دولت موقت آلترناتیو مرکزی قبول مسئولیت بکنند و از میان خود کسی را به عنوان رییس دولت موقت انتخاب نمایند. پیشنهاد این هموطن گرامی چند اشکال و ابهام دارد. اولا با تجربه گروه ۸ نفره چه کسی باید باحزاب مراجعه کند که حرفش را بپذیرند؟ ثانیا اغلب احزاب دچار انشقاقات و اختلافات درون حزبی هستند. ثالثا بیشتر ملت ایران اصولا عضو حزب بخصوصی نیستند.

سیروس یادگار در این مورد مینویسد که احزاب در غیاب انتخابات دموکراتیک بیشتر مشکل سازند تا کمک کننده، و در هر کنشی که انجام میدهند تبلیغ و بالا کشیدن حزبشان اولویت دارد. وی تشکیل شوراهای محلی/شهری از ایرانیان مهاجر را با ساختاری غیر متناقض پیشنهاد میکند که دچار درگیریهای غیرقابل اجتناب نباشند. با تشویق شخصیتهای بانفوذ بخصوص گروه هشت نفره، ایرانیان داوطلب در هر شهر برای کار در شورای شهری انتخاب میشوند و این شوراها به نوبه خود یک شورای مرکزی کشوری را انتخاب میکنند و به همین منوال شورای جهانی از بین این شوراهای کشوری انتخاب خواهد شد. بزرگترین اشکال این پیشنهاد عدم دخالت ایرانیان داخل کشور در انتخاب این شوراهاست. بعلاوه چه کسی ضمانت میکند که این شوراها ساختاری غیر متناقض داشته باشند؟ و اصولا حق طبیعی هر نماینده اینست که افکار و ایدئولوژی متناقض با نماینده دیگر داشته باشد. تجربه شورای همبستگی نشان داد که یک طرز تفکر متجانس را نمیتوان بافراد شورا تحمیل کرد. هم رضا پهلوی و هم حامد اسماعیلیون محق هستند ایدئولوژی خود و شیوه مبارزاتی خود را داشته باشند. در اینجا یک مکانیسم پراگماتیک لازم است که در عمل کلیه این افکار و ایدئولوژیهای متناقض و متضاد را در خود جذب کند تا خروجی آن شامل نتایجی اثر بخش و قابل قبول برای اکثر هموطنانمان باشد. یک چنین مکانیسمی در بخش سوم این پاسخ تشریح خواهد شد.

نیما قاسمی نیز از تشکلهای حزبی انتقاد میکند و داشتن یک "آئین" پیشنهاد اوست. وی جمعیت سکولار جامعه را "خیلی ساده‌اندیش" مینامد که نوعی "خامی تاریخی" دارد. وی مینویسد: "بهترین اختراع شهروند سکولار اروپایی در مقابل آیین‌های مذهبی، تحزب است که به نظر من... در برابر «هیأت‌های موتلفه‌ی مذهبی»، پشمی بیش نیست! " وی معتقد است که افراد "آیین‌باخته و دین‌نیاموخته" قادر نیستند حتی با بغل دستی‌خود متحد شوند و یک تیم دو نفره بسازند. و شگرد همین کار ساده تأسیس آیین است. در مورد این پیشنهاد باید اذعان کرد که نیما قاسمی در مورد عدم توانائی ما ایرانیان برای تشکیل یک تیم دو نفره محق است، البته نه بخاطر اینکه ما آئین نداریم که بعلت عدم سابقه و تجربۀ دموکراسی در تاریخ ملت ما. ما دموکراسی را متاسفانه تمرین نکرده‌ایم. ولی صرفنظر از نیاز مبرم به تمرین دموکراسی، اشکال پیشنهاد نیما قاسمی در خطرناک بودن آنست. هیتلر و استالین هم آئین آفریدند و در کنار تبلیغات عظیم برای مرام یا آئین خود میلیونها بیگناه را کشتند و در انتها بازنده تاریخ شدند. پل پوت نیمی از کل جمعیت کامبوج را بقتل رساند و اگر خانواده هائی که بالاجبار بمزارع برای کار زراعت کشانده میشدند، با خود فقط یک قابلمه برای پخت و پز همراه میبردند، بجرم انگیزه به مالکیت خصوصی اعدام میشدند. ولی او هم با آئینش بجائی نرسید. نیما قاسمی تصریح میکند که گذار جوامع اروپایی از مسیحیت به جوامع سکولار در عصر روشنگری از راه وساطت نهادهای مترقی مذهبی، مانند پروتستان‌ها و ژزوییت‌ها بوده است. من این تحلیل تاریخی را می‌پذیرم و باهمیت مذهب در ملت فلاکت زده ما بسیار واقفم. ولی این تحلیل را باید صرفا از زاویه تاریخی نگریست و آن در قرن بیست و یکم جائی ندارد. زیرا تکامل و پیشرفت خیره کننده علوم و فنون را در نظر نمیگیرد و به تجربه‌های طولانی و تلخ ما در قبال مذهب از دوران صفویه تا بحال بی اعتناست. چرا نیما قاسمی باین فاکت نمیاندیشد که ما ایرانیان نیز آئین پربهائی داریم؟ و این آئین ملیت ماست، عشق بایران است که بصورت یک نیروی بسیار شدید و تاثیرگذار این انقلاب را در حرکت نگاهداشته است. باین دلیل نام الگوی پیشنهادی من "ایران در حرکت" است. ولی اگر ما بخواهیم در قرن ۲۱ با وساطت نهادهای مترقی مذهبی، مانند پروتستان‌ها و ژزوییت‌ها آئینی را در ایران پیاده کنیم باید دست بدامان "مجاهدین خلق" شویم. زیرا آنها هم بزعم خود مترقی هستند و هم رفتار و یونیفورمهای اسلامیشان نمایانگر آنست که آئین محکمی دارند. البته بدیهی است که در الگوی "ایران در حرکت" نه تنها مجاهدین خلق که اصلاحگرایان مذهبی و حتی اصولگرایان نیز، درصورت تمایل، جای خود را دارند، زیرا ایرانی هستند.

علی میرفطروس از گروه ۸ نفرۀ مهسا استقبال میکند و نمونۀ ملینا مرکوری هنرمند یونانی را میآورد که در مبارزه علیه نظام فاشیستی یونان موفق بود. این اشارۀ درست را منتقدینی باید چندین بار بخوانند که با تمسخر میگویند چند هنرپیشه و فوتبالیست دور هم جمع شده و شورا تشکیل داده‌اند. در همین رابطه نیز ولودمیر سلنسکی را با مبارزات شبانه روزیش و موفقیتهای سیاسیش نباید فراموش کرد، کسی که هنرپیشه بوده و امروز بیش از پیش محبوب و مورد احترام اکثر سیاستمداران طراز اول دنیاست.

جلال ایجادی پیشنهاد تشکیل یک "جبهه ضد جمهوری اسلامی" همه نیروهای مخالف را میدهد که از هدف معینی پیروی می‌کند و آن سرنگونی است. ولی اینجا هم این سوال پیش میآید که چه نهادی و چگونه میتوان این تشکل را بوجود آورد که پاسخ بآن در بخش سوم این نوشته، داده خواهد شد.

حسن شریعتمداری مشروحترین طرح را برای یک شورای انتقال قدرت ارائه میدهد. شورائی که هم در انتخاب دولت موقت و هم درتثبیت آن نقشی تعیین کننده خواهد داشت و اعضاء آن از بین اقشار بیشتری از ملت تشکیل میشوند. وی از زنان، جوانان، نمایندگان قومی، سلبریتی‌های محبوب، شخصیتهای موجه و دارای طرفدار اجتماعی، رؤسا‌ی احزاب گوناگون، متخصصین مختلف، اهالی سینما، ورزش، فرهنگ، فعالین محیط زیست، حقوق بشر و... نام میبرد و تعداد این نمایندگان را بیش از دویست نفر پیشنهاد میکند که جای خالی برای زندانیان سیاسی هم بماند. ولی حسن شریعتمداری از چگونگی انتخاب این نمایندگان صحبتی نمیکند. مثلا زنان یا جوانان از طریق چه مکانیسمی بطور عملی نمایندگان خود را برای چنین وظیفه مهمی انتخاب میکنند؟ سلبریتی‌های محبوب از طرف چه کسی و چگونه انتخاب میشوند؟ اگر هم خودشان خود را معرفی کنند، "رهبری خود خوانده" نامیده میشوند. برای مسیح علینژاد اتهام ملکه شدن را رایج نمودند و به حسن شریعتمداری تهمت زدند که خودش میخواهد شاه شود. اجماع هم در بین شخصیتهای معروف برای معرفی نمایندگان امکان ندارد، همانطور که در مورد شورای همبستگی تجربه شد. علاوه بر این، اختلاف نظرها و تشنجات داخل خود احزاب و گروهها هم وجود دارد. کما اینکه خود حسن شریعتمداری در مصاحبات خود اغلب میگوید که وی از طرف شورای مدیریت گذار صحبت نمیکند بلکه بعنوان حسن شریعتمداری.

محمد‌جواد اکبرین با لحنی مایوسانه مینویسد: ناتوانی اپوزیسیون در غلبه بر رژیم اشغالگر ایران، از قدرت جمهوری اسلامی نیست، بلکه از فقدان یک ایده واقع‌بینانه است. رژیم حاکم، بنای کنونی را بر بستر خلأ «تئوری گذار» در اپوزیسیون ساخته نه بر بستر قوّت ایدئولوژی مندرس خویش... خبر بد این است که تا دوردست‌ها فرد و جمع و طرح و برنامه‌ای برای فردای براندازی دیده نمی‌شود. " من امیدوارم که این هموطن عزیز ما نیز در بخش سوم این نوشته در جریان "ایران در حرکت" پر شدن این خلأ تئوریِ گذار و برنامه‌ای برای بعد از پیروزی انقلاب زن - زندگی - آزادی را بیابد.

ابوالفضل محققی میگوید اتحادی یک پارچه از نیروهای سیاسی خارج از کشور وجود ندارد. لذا باید بیش از این منتظر امید از این امام‌زاده نباشیم. وی در مقاله‌ای بنام "چهل سال بحث وجدل... " سؤال میکند: "من که مرتب می‌نویسم واز خود سوال میکنم چرا این همه نیروی تحصیل کرده، این همه جریانهای سیاسی رنگارنگ، این همه فعالان مدنی، سیاسی، ووو در خارج از کشور بعنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، نمی‌توانند زیر یک سقف جمع شوند؟ " و فریاد میزند: "ای عقل‌های هفتاد ساله مرا یاری دهید... جواب ساده ومشخص می‌خواهم. " من شدیدا امیدوارم که این انسان پر احساس جواب ساده ومشخص خود را در طول این نوشته دریافت کند.

بهاره هدایت نیز از "همه‌چیزگوییِ بی‌محتوا" و از "پی‌جوییِ یوتوپیاهای نامحقق" شکوه دارد و گله میکند از اینکه "گویا ما با براندازی جمهوری اسلامی قرار است به تمام پرسش‌های معطل‌مانده‌ی تاریخ بشریت پاسخ دهیم. " وی وظیفه گروههای اپوزیسیون را چنین تعریف میکند: "آنها باید با درک الزامات وضعیت، برنامه‌ی گذار پیروزمندانه را طراحی کنند... به نحوی که منظومه‌ی سیاسی مدنظرشان کماکان پایدار بماند و واقعا کار کند و به این ترتیب بتواند افق پیش‌ رو را ترسیم کند... نیروهای سیاسی برانداز باید به برنامه‌ی سیاسی بیندیشند، آن‌را تدارک ببینند، و مخاطرات و مسئولیتش را بپذیرند... ما قرار نیست مدل حکمرانی را از کره ماه بیاوریم، بلکه بضاعت تاریخی‌مان حکم می‌کند بسیار محتاطانه از مدل‌های تجربه شده، محقق، پایدار، و موفقِ موجود در جهان امروز الگوبرداری کنیم... ".

تحلیل بهاره هدایت بسیار جامع و پراگماتیک است. و در کنار او به باور من خسرو خدیوی تهرانی یکی از نگارندگان نادریست که نظرش عمدتا به راهکارهای عملی معطوف است و من به تصورات این دو فعال مدنی باز خواهم گشت.

خانم بنیادی گرامی، در انتهای این بخش مایلم به موفقیتهای اپوزیسیون نیز اشاره کنم، زمانی که آنها بجای جدل و ناسزاگوئی و اهانت بیکدیگر، باقداماتی عملگرا میپردازند. در رأس آن خیزش زن - زندگی - آزادی قرار دارد که ادامۀ آنرا در مقاومت زنان و جوانان شجاع و مترقی در ایران می‌بینیم. با این خیزش، نام میهن ما در تمام دنیا پیچید، اسم مهسا نمادی برای استقامت مظلومیت در قبال تظلم شد و موجب اتحاد و همبستگی برخی از گروههای اپوزیسیون گردید. پیام مشترک هشت چهره‌ معروف در خارج از ایران به مناسبت فرارسیدن سال ۲۰۲۳ در صفحات فضای مجازی که شما هم در مقاله‌تان بآن اشاره کردید نیز اقدامی مثبت و عملگرا در دامان این خیزش بود. این چهره‌های آشنا، با پایگاههای عظیم اجتماعی خود نشان دادند که شهامت شروع این همآوائی مشترک را دارند. هرمان هسه نویسنده و شاعر معروف سوئیسی، در یکی از اشعار فلسفی خود بنام "پله ها" میگوید: "هر آغازی جادوئی در بر دارد". باین معنی که پیشرفت در زندگی مرحله به مرحله انجام میگیرد و در شروع هر مرحلۀ جدید امید سحرآمیزی نهفته است. امیدی که با همه فعالیتها، دردها و برخوردهای خوب و بد، بر اساس تجارب اندوخته شده به آینده‌ای موفق تر مینگرد تا به پلۀ بعدی صعود کند. و چه زیبا شما این درک فلسفی را در مقالۀ خود جلوه دادید.

بنابراین کسانی که ادعا میکنند اکنون این حرکت هشت نفره شکست خورده، در اشتباهند و این گزاره زیبای آلبرت اینشتین را، که من اولین بار از اللهیار کنگرلو در یک مصاحبه شنیدم، متوجه نشده‌اند که "هر شکستی پیروزی در حال پیشرفت است". آنها لیوان آب نیمه پر را نیمه خالی نشان میدهند و نمی‌بینند و یا مایل بدیدن آن نیستند که چگونه با خیزش ملی و این حرکت بدیع هشت نفره پیشرفتهای کم سابقه‌ای بمنصه ظهور رسید و گروههای مختلف سیاسی پس از سالیان دراز آماده به شروع کار در مشارکت با یکدیگر شدند. بعنوان مثال قدم بسیار موثر ومفید پیمان همکاری سه گروه سیاسی یعنی شورای مدیریت گذار، حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) و شورای ملی تصمیم که گروههای مختلف مثل "انجمن اتحاد برای آغازی نو" و "کانون ورزشکاران و ملی پوشان پیشکسوت ایران" و غیره نیز از آن حمایت کردند. و یا همایش مشترک اکثر جریان‌های سیاسی چپ برای نخستین بار پس از سال‌ها دوری ازیکدیگر و حمایت از آنها توسط احزاب و سازمان‌های سیاسی شناخته شده‌. و یا ائتلاف پنج حزب و سازمان جمهوری‌خواه ایرانی اپوزیسیون در راستای هم‌افزایی نیروهای سیاسی برای سرنگونی رژیم اسلامی با عنوان "همگامی برای جمهوری سکولار-دموکرات در ایران" که آمادگی خود را نیز برای گفتگو و تعامل با دیگر نحله‌های سیاسی ایرانی اعلام کردند. و یا انتشار "منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران" از سوی ۲۰ گروه مدنی از فعالان مبارزات کارگری، زنان، دانشجویان، بازنشستگان و مدافعان حقوق بشر. و یا اعلامیه غیر مترقبه یکی از مجریان سابق رژیم اسلامی مانند میر حسین موسوی که از آن مولوی عبدالحمید قدردانی کرد و افزود سایر سیاستمداران هم واقعیت‌ها را ببینند. و همچنین رضا پهلوی آنرا مثبت دانست و اظهار نمود: "هرچقدر بیشتر زمینه ریزش از حکومت فراهم شود، راه فروپاشی جمهوری اسلامی را فراهم کرده‌ایم. " علیرضا نوری‌زاده در باره موسوی نوشت: "... به همۀ باورهای خود لگد زد و حرف‌هایی بر زبان راند که حرف دل ما است... حرکت او تکانی به جنبش داد.... مهندس میرحسین موسوی را دست‌کم نگیرید. او پس از رهبر انقلاب، معمار واقعی این جمهوری اسلامی است که الان شاهدیم".

در کنار این اقدامات مثبت و امیدوارکننده پیروزیهای دیگری را نیز این تویت مشترک نصیب اپوزیسیون ایران نمود. مثلا با دعوت از اپوزیسیون که شما هم جزء آنها بودید، بجای مقامات رژیم اسلامی به کنفرانس سالانه امنیتی مونیخ که مهمترینِ این ردیف کنفرانسها در جهان است، دولت آلمان بعنوان برگزارکننده آن بوضوح نشان داد که با این بایکوت سیاسی بی سابقه آماده است اپوزیسیون ایران را برسمیت بشناسد و از اعتراض و خشم حکمرانان کنونی ایران و نتایج حاصل از آن نیز ابائی ندارد. کوروش احمدی دیپلمات پیشین رژیم اسلامی این اقدام سیاسی را "غیرمنتظره" خواند و اضافه نمود: "ظاهرا آرام شدن فضا در ایران تاثیری بر دولت آلمان نداشته است". در حالیکه او از "آرام شدن فضا" صحبت میکند، نسرین ستوده، این بانوی مبارز زندانی، تاکید مینماید که اعتراضات پایان نیافته و مردم ایران علی‌رغم سرکوب‌ها همچنان خواستار همه‌پرسی و تغییر نظام حکومتی کشور هستند. او به اعتصاب غذای فرهاد میثمی نیز در آنزمان پرداخت و تاکید کرد که خواسته‌های او، خواسته‌های مردم ایران است.

"اعتمادآنلاین"، از رسانه‌های داخلی، با نقل قول از دیپلماتهای رژیم از "سونامی در روابط ایران و اروپا" سخن گفت و نوشت: "شرایط کنونی در روابط تهران با بروکسل و لندن، یادآور روزهای ابتدایی سال ۱۳۷۶ و زمانی است که ۱۳ کشور اروپایی در پی اعلام رای دادگاه میکونوس به صورت همزمان تصمیم گرفتند سفرای خود را از تهران فرا بخوانند". هراس از پیروزی خیزش ملی و انقلاب نوین ایران حتی علی خامنه‌ای را که همواره از هویت و بصیرت اسلامی صحبت میکرد، ناگهان تبدیل بیک ملی گرای ظاهرا اصیل نمود. وی مراسم حکومتی ۲۲ بهمن را یک "کنش ملی" نامید و "مصداق استمرار استقامت ملی" تفسیر کرد. کوششی که در آن اولویت "هویت ملی" در قبال "هویت مذهبی" برای تداوم رژیم اسلامی بچشم میخورد که نشان میدهد خامنه‌ای درک کرده که هویت ملی اصلی‌ترین نیرو در براندازی رژیم ایدئولوژیک مذهبی در ایران است. در این ارتباط ذکر اعتراض شدید جمعی از دانشجویان بسیجی در دیدار با علی خامنه‌ای نیز جالب است که خامنه‌ای از آنها خواست با وی "دهن به دهن" نکنند و جلسه را ترک کرد.

پبروزیهای تویت هشت نفره و اقدامات فردی این گروه مانند ملاقاتها با سیاستمداران طراز اول در جهان و ایراد نطق در مجامع بین المللی مثل پارلمان اروپا، پارلمان بریتانیا، سازمان ملل و تجمع با شکوه ایرانیان در برلین و امثال آن نشانه فعالیتهای شبانه روزی این گروه میهن پرست هشت نفره برای ارتقاء پرستیژ ایران متمدن و مبارزات اپوزیسیون آن بوده و خوشبحتانه در کنار دعوت مخالفین رژیم به کنفرانس امنیتی مونیخ نتایج مثبت دیگری هم در سطح بیت المللی داشته است. مثلا تجمع جمعی از نمایندگان طراز اول پارلمان آلمان مقابل سفارت ایران در برلین، حتی از احزاب محافظه کار مثل حزب دموکرات مسیحی که خواستار توقف اعدام معترضان در ایران و آزادی آنها از زندان شدند و پلاکاردهایی همراه با تصاویری از محکومین به اعدام در دست داشتند. و یا توقف روابط برخی از شهرهای آلمان مانند فرایبورگ با رژیم اسلامی و امثال این اقدامات.

در ارتباط با رئیس جمهور آلمان من مایلم فقط یک مثال از امثال فراوان بیاورم برای روشن شدن این نکته که حرکات ظاهرا نمادین، که منتقدین همواره آنرا کوچک جلوه میدهند، چه تاثیر عمیقی بر افکار و رفتار سیاستمداران بین المللی میگذارند و جو سیاسی جهانی را متحول میسازند.

در تابستان سال ۲۰۱۹ که سفیر جدید رژیم اسلامی برای اخذ اعتبارنامه بحضور رئیس جمهور آلمان رسید. فرانک والتر اشتاین مایر به همسر خود توصیه کرده بود که او هم با حجاب کامل اسلامی با مانتوئی بلند تا نوک پا در این جلسه حاضر شود. بطوریکه تصویر این بانوی اول آلمان با تحصیلات عالی حقوق و شغل قضاوت دیده میشود که نه تنها تمام موها که حتی گردن خود را هم پوشانده است، فقط صورت و دستهای او دیده میشوند. در حالیکه همسر سفیر رژیم بعنوان حجاب یک روسری بر سر دارد. حال تصور کنید که همان رئیس جمهور متمدن، با آن چاپلوسی شرم آور سیاسی در سال ۲۰۱۹، در دسامبر ۲۰۲۲ در اثر مبارزات فداکارانه هموطنان ما بکلی زاویه دیدش تغییر پیدا کرده و از "رژیم" ایران و شکنجه صحبت میکند. وی در یک نطق مفصل در مورد "وضع ایران" میگوید: "رژیم ایران با خشونت بی اندازه در قبال تظاهرکنندگان بی گناه پیش میرود. و آنها را با باطوم نقش زمین میکند، بازداشت مینماید، شکنجه میدهد، با تیر و زیر ضربات کتک میکشد و یا اعدام میکند. گزارشها در باره رفتار تحقیر کننده انسان‌ها از سوی رژیم ایران بر علیه ملت خود مرا و بسیاری از افراد در کشور ما را منقلب و متاثر میکند. " رئیس جمهور آلمان با اشاره به گفتگوهایش با مبارزین ایرانی منجمله علی کریمی اضافه میکند: "من در این گفتگوها بسیار زیاد آموختم. "۲)

حال اگر عقل کلها باز اظهار نظر کنند که این پیام رئیس جمهور آلمان فقط حرف است ولی در عمل کاری برای ایران نمیکند، در اشتباه محضند. زیرا آنها یا اهمیت سیاسی دعوت دولت آلمان، برخلاف عرف سالانه، از اپوزیسیون بجای مقامات رژیم اسلامی به کنفرانس امنیتی مونیخ را درک نکرده‌اند که در این صورت پتانسیل تحلیلی ندارند. و یا متوجه این اقدام مهم سیاسی با پیامهای شفافش شده‌اند ولی از آن عمدا کوچک نمائی میکنند که در این حالت مغرضند و میخواهند تیشه به ریشه انقلاب زن - زندگی - آزادی بزنند و حرکات بعدی دولت آلمان را نیز نادیده میگیرند. مثلا در واکنش به صدور حکم اعدام برای جمشید شارمهد، کشور آلمان دو دیپلمات ایرانی را عنصر نامطلوب خواند و اخراج کرد. در صورت اجراء این حکم، فریدریش مرتس، رهبر حزب دموکرات-مسیحی آلمان حتی خواهان اخراج سفیر ایران وکاهش روابط دو کشوردر حد کارداری شد. با اینکه این حزب، بعنوان بزرگترین حزب سیاسی در آلمان، طرفدار نظام سرمایه داری است، معهذا فریدریش مرتس شرکت‌های آلمانی از جمله زیمنس را فراخواند تا به حکم اعدام علیه این شهروند آلمانی‌-ایرانی واکنش نشان دهند. او در این رابطه به لزوم مسئولیت ‌پذیری شرکت‌های آلمانی اشاره نمود و تصریح کرد: "من معتقدم که اقتصاد آلمان نباید بدون حد و مرز شاهد این عملکرد [اعدام جمشید شارمهد] باشد. "۳)

اینگونه فکتها نشان میدهند که برخورد سیاسی بین المللی با رژیم اسلامی در اثر جانبازی و شهامت مبارزین در ایران و فعالیتهای انفرادی و گروهی در خارج از کشور بطرزی بی سابقه و بکلی تغییر کرده است. کسانی که این تحولات را نمی‌بینند، توان درک گفتار حکیمانه هرمان هسه را ندارند که پیشرفت در زندگی مرحله به مرحله انجام میگیرد. ولی مسیح علینژاد بطور ذاتی به حقیقت این شعر فلسفی پی برده، هنگامی که در ارتباط با گسست نسبی اتحاد گروه هشت نفره در مصاحبه‌ای بر لزوم درس گرفتن از این تجربیات و بر ادامه تلاش‌ها برای همبستگی اپوزیسیون تاکید میکند و میگوید: "هنوز هم باور دارم که راه نجات ایران از شر حکومتی که تا بن دندان مسلح است، همبستگی و اتحاد است. " در این باورِمسیح علینژاد همان امید سحرآمیزی نهفته است که آغازهای پی در پی فعالیتهای جدید این بانوی مبارز و خستگی ناپذیر را توجیه میکند. امیر طاهری نیز در ارتباط با خارج شدن افراد از گروه هشت نفره، از "رویدادهای نادیده" صحبت میکند بمعنی اتفاقاتی که در سیاست روزمره بوقوع می‌پیوندد، مثل استعفای دبیر کل حزبی و یا خارج شدن عضوی ازیک شورا، که رویدادهائی گذرا هستند با طول عمری چند ساعته یا چند روزه. و بهمین دلیل چندان مهم و قابل ملاحظه نیستند و فراموش میشوند. او در مقابل "رویدادهای نادیده" از "روندهای نادیده" صحبت میکند که حائز اهمیت زیادی هستند. و توجیه میکند، این روندهای نادیده هم در ایران و هم در خارج از کشور در حال شکل گیری هستند. باین صورت که اغلب ایرانیان باین نتیجه رسیده‌اند که این رژیم به بن بست رسیده و وضع کنونی قابل ادامه نیست. و ما هم باید به نیروی خودمان تکیه کنیم.

جریان "ایران در حرکت" نیز از "روندهای نادیده" است که اگر شما تمایل داشته باشید، خانم بنیادی گرامی، بزودیِ زود شروع میشود و در کنار مبارزات ملی، بآرامی پیش میرود. مردم را از کلیه اقشار ملت ایران زیر یک چتر جمع میکند. گذار بدون خشونت ملت ایران را از نظام کنونی بیک سیستم دموکراسی پراگماتیک ممکن میسازد که تحت آن احتمال ایجاد یک استبداد جدید دیگر وجود نخواهد داشت.

سیاوش سهراب

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1) https://www.youtube.com/watch?v=3glUwvXm7G4
2) https://www.bundespraesident.de/SharedDocs/Berichte/DE/Frank-Walter-Steinmeier/2022/12/221209-Statement-Lage-Iran.html
3) https://www.dw.com/fa-ir/حکم-اعدام-برای-جمشید-شارمهد-آلمان-دو-دیپلمات-ایرانی-را-اخراج-میکند/a-64782194
https://www.dw.com/fa-ir/رهبر-حزب-اپوزیسیون-آلمان-زیمنس-به-حکم-شارمهد-واکنش-نشان-دهد/a-65145509
https://www.youtube.com/watch?v=h4X0jMyuNS8&t=3s



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy