ایندیپندنت فارسی - علیرضا نوری زاده
تردیدی ندارم که سیدعلی آقا در تهران و نوکرانش در بیروت و غزه و دوحه میدانستند واکنش اسرائیل به هر نوع حمله گسترده از غزه و لبنان به خاک اسرائیل چه خواهد بود!
یک هفته پس از جنگ خونین در جنوب لبنان و ویرانی دوسوم شهرها و روستاهای جنوب و وسط لبنان، سیدحسن نصرالله اعتراف کرد که «اگر در ارزیابی واکنش اسرائیل درست پیشبینی کرده بودیم، هرگز برای به اسارت در آوردن سربازش اقدام نمیکردم».
البته جنگ برای سیدحسن برکت الهی بود. صدها میلیون دلار از کیسه ملت ایران به جیبش رفت و رهبر رژیم اسلامی که به گفته نصرالله، از لباس زیر او و خانوادهاش و نفرات حزب تا موشک و پهپاد و توپ و تانکش را فراهم میکند و افرادش را آموزش میدهد، هزینه بازسازی جنوب لبنان را از پولهای حلال پرداخت.
در جنگ ۳۳روزه فرماندهی در دست قاسم سلیمانی و همکار لبنانی آدمکش او، عماد مغنیه، بود. به این بخش از سخنان دبیرکل حزبالله در مرداد ۱۴۰۱ توجه کنید:
«نقش حاج قاسم اول مشارکت در ایدهپردازی، همفکری و طراحی بود، دوم با دستور کار جدید موافقت کرد و سوم متعهد شد تمامی پشتیبانیهای لجستیکی را تامین کند و مهمتر از همه پیگیریهای پیاپی او بود. حاج قاسم هم در سطح تصمیمگیری مشارکت داشت و هم امکانات و مقدمات را فراهم و روزانه پیگیری میکرد. ایشان هر دو سه هفته یک بار به لبنان میآمد. ایشان برای پیگیری موضوعات میآمد. ایشان کارها را از نیروهای قدس و همزمان از حزبالله پیگیری میکرد. تا جایی که برخی برادران خسته میشدند و از او میخواستند به آنها فرصت بدهد. این ویژگی بعدها در حوادث سوریه و در حوادث عراق بسیار بروز یافت.»
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
«حاج قاسم در تعیین حاج عماد مغنیه نقش داشت. در مرحله پیش از عماد مغنیه، سه مسئول داشتیم که یکی در زمینه نظامی وظیفه داشت و یکی مسئول بسیج کردن و یکی نیز مسئول امنیت بود. بعد به این نتیجه رسیدیم که تمامی مسئولیتهای نظامی و امنیتی را یک فرد مدیریت کند. من با ایشان درباره حاج عماد برای تعیین او به عنوان معاون جهادی مشورت کردم. حاج عماد و حاج قاسم از ابتدا رابطه عاطفی با یکدیگر داشتند اما تعصب و قاطعیت حاج عماد بود که سبب شد حاج قاسم او را تایید کند. تایید حاج قاسم عامل مهمی در انتخاب حاج عماد بود که تا زمان شهادتش ادامه داشت.»
«بنابراین ما وارد مرحله جدیدی شدیم و این موضوع مطرح شد که ما به توان موشکی نیاز داریم. چون دیگر نمیشد به کاتیوشا با برد ۲۰ کیلومتر اکتفا کرد. باید موشکهایی با برد و قدرت بیشتری داشته باشیم. این موشکها باید ارسال و استفاده از آنها آموزش داده میشد. پس تحول مهم اول شروع ایجاد توانمندی موشکی واقعی بود و این نیازمند تلاش زیادی بود. نیاز بود این موشکها از کشوری به کشوری دیگری به صورت محرمانه انتقال یابد. انتقال این موشکها به لبنان کار بسیار سختی بود. پنهان کردن و انبار کردن آنها و استفاده از آنها در زمان جنگ نیز مهم بود. همه اینها نیازمند دقت، بردباری، صبر و آرامش بود و این هنر حاج قاسم و حاج عماد بود.»
«در مرحله نخست ما باید پنهان میکردیم که توان موشکی داریم تا بتوانیم دشمن را غافلگیر کنیم. برای این کار شما به نیروی محرمانه نیاز داشتید. شبکه مخابرات حزبالله در جنگ ۳۳روزه آسیب ندید و این یکی از غافلگیریها بود. در مورد این شبکه باید بگوییم که نمیدانیم این ایده حاج قاسم یا حاج عماد یا حاج فلان بود. تمامی دوستان گروهی کار میکردند و کار را در نهایت پیشنهاد میدادند. اهمیت حاج قاسم این بود که برادران را تشویق میکرد که ایده جدید مطرح کنند و سپس این ایده را قبول میکرد. تمام هموغم حاج قاسم قدرتمند شدن مقاومت بود. تواضع حاج قاسم سبب شد تا بسیاری از ایدهها و فکرها را قبول کند از جمله آنها شبکه مخابرات سیمی بود. حاج قاسم امکانات را فراهم کرد و حاج عماد آن را اجرا کرد.»
«ساخت و تحویل پهپادهای حزبالله به پیش از ۲۰۰۶ میرسد. در واقع سیستم پهپادی ما بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ توسعه یافت و پس از ۲۰۰۶ نیز توسعه بیشتری یافت. توانایی جمعآوری اطلاعات ما نیز بهبود یافت. جبهه دیگر در حوزه تقابل دریایی بود. ما در حوزه دریایی تجهیزات متنوعی داشتیم. به موشکهای دریایی دست یافتیم که برد آنها ۱۵۰ کیلومتر بود. تمامی این موضوعها نیازمند نیروی انسانی بود؛ یعنی افرادی که تماموقت در خدمت باشند. ما منابع انسانی را هم توسعه و ارتقا دادیم. البته تمایل به عضویت در بسیج حزبالله هم بین ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ گسترده بود. تشکیل گردانها و گروهها پس از سال ۲۰۰۰ بود و در تمامی این تصمیمگیریها حاج قاسم نقش داشت. در فاصله ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ نیاز بود نیروهایی به ایران اعزام شوند تا آموزش ببینند.»
«در زمینه موشک زمینی، موشک کورنت وارد شد که در این باره حاج قاسم و حاج عماد نقش بسزایی داشتند. این موشکها به تمام بخشهای جبهه ارسال نشدند بلکه ۵۰ نفر را برگزیدند و به آنها آموزش دادند. کسی نمیدانست که حزبالله موشک کورنت دارد و اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه زمانی که با موشک کورنت مواجه شد، غافلگیر شد.»
«تصمیم برای اسیر گرفتن نظامیان اسرائیلی تصمیمی کاملا لبنانی بود و ایران نقشی در آن نداشت و هیچ دیکتهای از سوی ایران نبود. سبک عملیات مشخص بود و آموزشها و رزمایشهای آن نیز انجام شده بود. برادران ماهها قبل در منطقه عملیاتی حاضر شده بودند. بنابراین حاج قاسم و حاج عماد و سید ذوالفقار میدانستند که هر روز یا هر لحظه امکان اجرای عملیات وجود دارد. حاج قاسم در جریان عملیات بود و جزئیات مکان عملیات را میدانست و پیشبینی میکرد که هر لحظه امکان اجرای عملیات وجود دارد. چند روز قبل از عملیات، ایشان اینجا بود و پرسید که چه شده و گفتیم که هنوز منتظریم.»
«در جنگ ما به مغز متفکر حاج قاسم نیاز داشتیم. بنابراین هر روز جلسه داشتیم و همیشه در حال بحث و بررسی بودیم؛ چون در یک مکان بودیم، هر تحول جدید روی میداد، تصمیم میگرفتیم و به برادران در جبهه ابلاغ میکردیم. هفته اول با هم بودیم اما بعد به چند گروه تقسیم شدیم. صحبت من درباره فرماندهان نظامی بود. در مرحله اول که با هم بودیم مدام با هم رایزنی میکردیم. در تمامی این دیدارها حاج قاسم حاضر بود و پیشنهادها را بررسی میکرد. مسئله دیگر حلقه وصل او با مسئولان جمهوری اسلامی بود. بنابراین ایشان ارتباط با نیروی قدس در ایران را از لبنان انجام میداد.» (برگرفته از سایت فارسی حزبالله و سایت خبرگزاریهای فارس و ایرنا)
مشابهتها و اختلافهای نبرد حزبالله وحماس و جهاد با اسرائیل
جنگ ۳۳روزه حزبالله و اسرائیل در سال ۲۰۰۶ و حماس/جهاد در ۲۰۲۳ نقاط اشتراک و افتراقی دارد که به آنها اشاره میکنم:
۱ــ قرار هر دو جنگ نه در بیروت و غزه بلکه در تهران گذاشته شد.
۲ــ نقشه جنگ را معاونت عملیات سپاه پاسداران و فرماندهی برونمرزی سپاه قدس طراحی کرد.
۳ــ تمرینها پس از مرحله آموزش که در تهران و بعلبک انجام گرفت، در سوریه و لبنان و در مورد حماس و جهاد اسلامی در لبنان و نوار غزه (و در اغلب موارد در تونلهای بسته و نیمه باز) صورت گرفت.
۴ــ در لبنان، همه نیروها تحت فرماندهی واحد قرار داشتند (فرمانده کل سیدعلی خامنهای، جانشین حسن نصرالله، فرماندهی نظامی قاسم سلیمانی و معاون وقتش مجیدعلوی، نبیل قاووق و عماد مغنیه) اما در غزه، حماس با حدود ۱۵ هزار نفر نیروی رزمنده و فنی و لجستیکی، جهاد اسلامی با سه هزار نیرو، صابرین شیعه با ۸۰۰ نیرو افق دید مشترکی نداشتند. البته هر سه بر پایه تربیت ایدئولوژیک و روبه قبله تهران نماز میگزارند منتها وسط دو رکعت قربةالیالله به سوی قبله قطر و دمشق و اخوان المسلمین هم میخوانند. البته هرچه دلارهای خونی ولی فقیه افزایش مییابد، مراتب سرسپردگی به صنمهای دیگر کمرنگتر میشود.
۵ــ در جنوب لبنان، حاج قاسم سلیمانی در بعلبک در ستاد زیرزمینی نشسته بود و دوسه بار برای تبادل نظر با تهران مخفیانه به دمشق رفت. در حالی که در غزه، ستاد عملیات در سه پایگاه در شمال، جنوب و وسط غزه قرار دارد. ستاد سیاسی در لبنان است و ناظر اعلی در ستاد سپاه قدس در تهران حضور دارد.
۶ــ سلاحهای حزبالله ساخت ایران، روسیه، چین و بعضا غربی بود که از طریق ایران به دستش رسیده بود. سلاحهای ساخت صنایع نظامی حزب هم کپیبرداری از سلاحهای ساخت ایران بود که زیر نظر کارشناسان صنایع نظامی و سازمان هوافضا تولید میشد. در حالی که سلاحهای حماس و جهاد کپیبرداری از سلاحهای رژیم در استانداردی نازل، سلاحهای قاچاقی از خاک مصر و اسرائیل، سلاحهای خریداریشده از داخل اسرائیل و سرانجام سلاحهای قدیمی ارتش مصر از جنگ ۱۹۶۷ است که زیر نظر متخصصان سپاه بازسازی شدهاند.
۷ــ جنگجویان حزبالله همگی شیعهاند و تحت پیشرفتهترین آموزشها قرار داشتهاند و شماری از آنها هم فارغالتحصیلان دانشکدههای دریایی و فضایی سپاهاند، در حالی که اعضای حماس و جهاد سنیاند (صابرین شیعه با ۱۰۰ جنگجو) و هیچ شباهتی با واحدهای حزبالله ندارند. در عین حال در بعضی نواحی چون هرگز در رفاه و امنیت نبودهاند، برای بسیاریشان اندوه سه نسل روزمرگی در وطن اشغالشده اراده جنگیدن و توان ایمانی بهمراتب بیشتری از حزباللهیها فراهم کرده است.
۸ــ حزبالله منتظر الظهور است، در حالی که حماس پیروزی را با نوک تفنگ قابل دستیابی میپندارد.
۱۰ــ حزبالله در لبنان با داشتن صدها پایگاه و مخفیگاه، ارتباطی راهبردی با سوریه دارد و البته تحت پوشش نظامی، فرهنگی، امنیتی و مالی رژیم توان جنگیدن هم بهصورت چریکی و هم شبهارتش را دارد و امکاناتش برای جنگیدن بهمراتب بیشتر از حماس است؛ در حالی که حماس یک نیروی چریکی (آمیزهای از کلاسیک و مدرن) بیش نیست.
طبیعتا با این تفاوتها و پایگاههای زیرزمینی توان لجستیک حماس حتی به ۱۰ درصد حزبالله هم نمیرسد. حزبالله میجنگد تا بر لبنان مسلط شود و دومین جمهوری ولایت فقیه را برپا کند. حماس میجنگد تا دولت خودمختار را بیاعتبار و اسرائیل را به واگذاری اراضی اشغالی وادار کند.
با ارزیابی تلفات دو هفته نبرد تا امروز تلفات حماس حدود ۱۰ درصد از تلفات کل قربانیان جنگ از غیرنظامیان و کموبیش با قربانیان نظامی اسرائیل برابر است. در لبنان، حزبالله با پناه جستن در مساجد، کلیساها، بیمارستانها و سایر اماکن غیرنظامی تلفات کمتری داشت. در عین حال، دست اسرائیل در لبنان آنقدر باز نبود. در حالی که در غزه فقط در قیدوبند اجبار به رعایت بعضی ملاحظات و فشار متحدان است که تا همین امروز مهمترین عامل داخل نشدن ارتش اسرائیل به غزه بوده است.
سرنوشت جنگ
اسرائیل اسارت دو سربازش را با ویرانی جنوب و وسط و شرق لبنان و قتل صدها تن پاسخ داد. حال در برابر صدها کشته، ۱۵۰ اسیر و مهر باطل خوردن بر افسانه شکستناپذیریاش، آیا به ویرانی غزه و کشتن پنج هزار تن و کشتن و به اسارت گرفتن شماری از نفرات حماس و جهاد بسنده خواهد کرد؟
با شناخت نگاه اسرائیل به طوفان الاقصی و میزان توان نظامیاش و حمایت آمریکا و متحدانش از این کشور، حتی نتانیاهوی آسیبدیده و نامحبوب نمیتواند ضربهای بزند و بعد حکایت همچنان باقی بماند و با ظهور یک باراک حسین و جو بایدن خوابزده بار دیگر شاهد تخمگذاری ولایت عظما در چهار سوی منطقه باشد.
اسرائیل یک هدف فوری و دو هدف زماندار در پیش دارد. نخستین هدفش رهایی از کابوس غزه و انداختن شرش به گردن دولت خودمختار، مصر و جامعه بینالمللی است. سپس به سوی هدف دوم که کابوسی نیمهدائم است، خواهد رفت؛ به سوی حزبالله و برای ریشهکنی آن. در اینجا است که هدف سوم خودبهخود در برابر قرار میگیرد. مگر نه اینکه اسرائیل با هزار و سند میداند که سر افعی در تهران است پس آیا سر افعی را رها میکند تا بار دیگر شکم و دم و نیش بههم زند؟
خامنهای این را فهمیده است. امیرعبداللهیان را به عراق و سوریه و لبنان و دوحه میفرستد تا به اهالی جنگ حالی کند بگذارید جنگ در غزه محصور باشد. نه در لبنان وارد جنگ شوید و نه در سوریه. در تهران نیز به بوسیدن بازوی حماسیها و جهادیها از راه دور اکتفا میکند. چون میترسد جنگ دامنش را بگیرد به ماستمالی کردن بایدن، دست و دهان میشوید و خربزه به دهان میکند اما بوی شراب دوش با هزاران کشته و زخمی ویرانی در دو سوی صحنه زائلشدنی نیست .
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا میآیی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو
اینکه اسرائیل چه زمان به دنبال دو هدف دیگر خواهد رفت، آشکار نیست اما خواهد رفت؛ مگر آنکه ملت بزرگ ما پیش از رقم خوردن سرنوشتش به دست بیگانه سر عقرب ولایت را خود به سنگ کوبد. آنوقت نه فقط ملت ما که ملت اسرائیل و فلسطین و لبنان و عراق و یمن هم به زندگی باز خواهند گشت و حتی فرهنگ بشری نیز نفس راحتی خواهد کشید. راستی را که سر افعی در تهران است.