«خط سفید»؛ رشوه دیجیتال برای بازتولید استبداد
از آپارتاید دیجیتال تا شنود خاموش؛ چرا حکومت به توزیع اینترنت طبقاتی روی آورده است؟
نیما آویدنیا | روزنامهنگار مستقل
ویژه خبرنامه گویا
خبر توزیع میلیونی سیمکارتهای خاص (موسوم به سیمکارتهای سفید یا بدون فیلتر) میان خبرنگاران، نیروهای سایبری، اساتید و لایههایی از بدنه حاکمیت، فراتر از یک خبر توزیع رانت و تبعیض تازه است. این اقدام، پردهبرداری رسمی از فاز جدید «مهندسی اجتماعی» جمهوری اسلامی است؛ جایی که «دسترسی به جهان آزاد» دیگر یک حق همگانی و شهروندی نیست، بلکه پاداشی است که درازای وفاداری، سکوت و یا خدمت به سیستم اهدا میشود. این یادداشت تلاش میکند تا با عبور از سطح ماجرا، این پدیده را از منظر فلسفه سیاسی، استراتژی حکمرانی داخلی و حفرههای امنیتی واکاوی کند تا مشخص شود چگونه فنّاوری که قرار بود ابزار آگاهی همگانی باشد، به سلاحی برای «کنترل» و «تفکیک» تبدیلشده است.
پرده اول: بازخوانی «بندگی خودخواسته» در عصر دیجیتال
برای درک ریشههای فلسفی این اقدام، باید به یکی از مهمترین پرسشهای فلسفه سیاسی بازگردیم.
• چرا و چگونه انسانها تن به استبداد حکومتی میدهند؟
پاسخ این است که حکومتهای استبدادی، نه صرفاً با سرنیزه و سازوبرگ نظامی، بلکه با ایجاد زنجیرهای از منافع و رانت و وابستگیها پایدار میماند. دیکتاتورها با توزیع امتیازات ویژه میان لایههای مختلف و دستچین شده از جامعه، آنها را در بقای سیستم ذینفع میکنند.
در ایرانِ امروز، «اینترنت آزاد و پرسرعت» جایگزین زمینهای فئودالی و کیسههای زرِ دوران باستان شده است. حاکمیت ابتدا باسیاست فیلترینگ گسترده، یک «بحران زیستی» و انسداد در جریان آزاد اطلاعات ایجاد میکند، و سپس «راهحل» آن (سیمکارت سفید) را بهعنوان یک امتیاز ویژه به گروههای مرجع موردنظر خود میفروشد.
خطر اصلی در اینجا، شکلگیری نوعی «شراکت در جرم» ناخواسته است. وقتی یک خبرنگار، استاد دانشگاه یا فعال رسانهای، سیمکارت سفید دریافت میکند و بدون دردسر به دنیای آزاد اطلاعات دسترسی دارد، آرامآرام از درد عمومی جامعه فاصله میگیرد. او دیگر فیلترینگ را بهعنوان یک دیوار بتنی که راه تنفس جامعه را بسته، حس نمیکند؛ بلکه ناخودآگاه آن را یک حق بدیهی برای خود تلقی میکند که جایگاه او را از «عوام» متمایز کرده است. این همان لحظه تولد یک طبقه «تکنو-آریستوکرات» جدید است؛ طبقهای که مجوز دسترسی آزاد به واقعیت را دارد، درحالیکه توده مردم باید در تاریکیِ غارِافلاطونی دستوپا بزنند. «اهلی سازی نخبگان» با ایجاد حس برتری کاذب، قدیمیترین ترفند استبداد است که حالا لباس تکنولوژی به تن کرده است.
پرده دوم: استقرار رسمی «حکمرانی جزیرهای»
فراتر از بحث فلسفی، توزیع خط سفید، گامی عملیاتی برای تغییر مدل حکمرانی از «سرکوب یکپارچه» به مدل پیچیدهترِ «حکمرانی جزیرهای» است. طراحان «اینترنت ملی» و «طرح صیانت» دریافتهاند که قطع کامل اینترنت جهانی و ایزوله کردن کل کشور، هزینههای سیاسی و امنیتی غیرقابل جبرانی دارد. راهکار جایگزین چیست؟ چندپاره کردن جامعه و حکمرانی جزیرهای.
سیمکارتهای سفید درواقع ابزار دیوارکشی و مرزبندی میان دو جزیره متفاوت از شهروندان در جغرافیای ایران است:
• جزیره خودیها: جزیرهای با امکانات کامل، اینترنت پرسرعت، بدون فیلتر و دسترسی آزاد به منابع جهانی. ساکنان این جزیره چه کسانی هستند؟
گروه نخست؛ وفاداران و کارگزاران سیستم (نظیر افسران جنگ نرم و ارتش سایبری) که برای جنگ روایتها در اینستاگرام و توییتر نیاز به «سلاح دیجیتال» دارند.در منطق حکومت، نمیتوان سرباز سایبری را با اینترنت کُند و فیلترشده به مصاف کاربران بیشمار مخالف در شبکههای اجتماعی فرستاد.
گروه دوم؛ نخبگان خاکستری (خبرنگاران، پزشکان، اساتید دانشگاه و...) هستند که حاکمیت برای اداره کشور و کاهش اصطکاک و پیشبرد اهدافش به آنها نیاز دارد.
• جزیره ناخودیها: جزیرهای ایزوله، محصور در دیوارهای بلند «اینترانت ملی»، با دسترسیهای محدود، کُند و بهشدت سانسور شده. ساکنان این جزیره، توده مردم، دانشجویان معترض و شهروندان عادی هستند که باید از ارتباط با جهان آزاد قطع شوند.
استراتژی «حکمرانی جزیرهای» خطرناکترین ضربه را به «همبستگی ملی» میزند. وقتی ساکنان جزیره خودیها (که تریبونها را در دست دارند) صدایشان وصل باشد و مشکل ارتباطی نداشته باشند، فریادِ خفهشده ساکنان جزیره متروک و ایزوله شده نا خودیها شنیده نخواهد شد. این یعنی شکستن مقاومت مدنی در برابر طرح صیانت و اینترنت طبقاتی با همان روش قدیمی «تفرقه بینداز و حکومت کن».
پرده سوم: دامِ امنیتی «شنود خاموش»
در لایه سوم تحلیل، باید به جنبههای فنی و امنیتی این ماجرا پرداخت که شاید ترسناکترین بخش آن باشد. اشتیاق نهادهای اطلاعاتی و امنیتی برای اهدای سخاوتمندانه این سیمکارتها، تنها برای راضی نگهداشتن نخبگان خودی نیست؛ بلکه یک دلیل فنی بسیار مهم دارد: حذف لایه رمزنگاری.
بزرگترین کابوس نهادهای اطلاعاتی در سالهای اخیر، استفاده تودهوار مردم ایران از فیلترشکنها بوده است. فیلترشکنها با ایجاد نوعی تونل رمزنگاریشده، ترافیک کاربر را از دید دستگاههای نظارتی و امنیتی پنهان میکنند و شنود محتوا یا تحلیل رفتار کاربر را بسیار دشوار و پرهزینه میسازند.
اما کاربری که سیمکارت سفید دارد، دیگر نیازی به روشن کردن فیلترشکن ندارد. این یعنی چه؟ یعنی تمام ترافیک اینترنت او، تمام سایتهایی که باز میکند، تمام جستجوهایش و تمام متادیتای ارتباطاتش بهصورت «متن آشکار» و کاملاً شفاف از زیرساخت مخابرات و گیت ویهای کنترلی عبور میکند.
درواقع، سیمکارت سفید یک «تله امنیتی» بزرگ است. حاکمیت با دست خود ابزاری را به نخبگان و فعالان رسانهای اهدا میکند که آنها را در یک «اتاق شیشهای» قرار میدهد. «شنود لحظهای»، «تحلیل شبکه ارتباطات» و «رصد همهجانبه» برای نهادهای امنیتی در مورد دارندگان سیمکارت سفید، بسیار سادهتر، ارزانتر و دقیقتر از کاربرانی است که با فیلترشکنهای قدرتمند به شبکه اینترنت وصل میشوند. این معاملهای است که در آن کاربر، «حریم خصوصی» خود را درازای «اینترنت طبقاتی» میفروشد.
نتیجهگیری: آپارتاید دیجیتال
آنچه امروز تحت عنوان «خط سفید» یا «اینترنت طبقاتی» شاهد آن هستیم، فراتر از یک تبعیض ساده است. این تأسیس رسمی یک «آپارتاید دیجیتال» است که در آن حقوق اولیه شهروندان بر اساس نزدیکی به قدرت توزیع میشود. جمهوری اسلامی با این ابزار، سه هدف را همزمان نشانه رفته است: بازتولید وفاداری با توزیع رانت، تجهیز ارتش سایبری خود برای سرکوب و کنترل روایتها و انداختن طناب نظارت دقیقتر بر گردن نخبگان و گروههای مرجع.
در جهان امروز، اینترنت دیگر یک ابزار ساده نیست؛ بلکه بستر زیستن انسانها و یک حق طبیعی است. انحصاری کردن این حق همگانی و دریغ کردن آن از عامه مردم، پیامی روشن دارد: در منطق حکمرانی استبدادی، شهروندان برابر نیستند؛ و میزان برتری و برخورداری رانت، نه با قانون، بلکه با میزان «خودی بودن» سنجیده میشود. در منطق حکومت اسلامی، تکنولوژیِ امروز نه بستر ارتباط و آگاهی، بلکه ابراز توزیع نابرابری و کنترل است.
















