Monday, Oct 30, 2023

صفحه نخست » آن «بیانیه»‌ای که سال‌ها منتظرش هستیم، این نبود! تأملی در بیانیه محکومیتِ «دعوت به حمله نظامی به ایران»، س. بزرگ‌نیا

shatranj.jpg«تنها چیزی که برای پیروزی شیطان لازم است، این است که آدم‌های خوب کاری نکنند» ا. بورکه یا به روایتی دیگر ج. ا. میل

هفته پیش بیانیه‌ای به امضای ۶۰ تن از مبارزان سیاسی و اندیشمندان در محکومیتِ «دعوت به حمله نظامی به ایران» صادر شد و منتقدان و موافقان این بیانیه که خود عمدتاً در خارج از ایران زندگی می‌کنند، دلایل خود را در این زمینه بیان داشتند.
اما به عنوان کسی که در ایران زندگی می‌کند و مثل دیگر هموطنان خود لحظه به لحظه در تار و پود فساد، تورم، دزدی و تحقیر حکومتی توان ادامه حیاتِ خود و خانواده را ناممکن‌تر می‌بیند این بیانیه سوالات زیادی در ذهنش ایجاد کرده است. اول اینکه سِمَت نمایندگی سخنگویی از طرفِ کل مردمِ ایران، چه موقع به نویسندگان این بیانیه اعطا شده تا به خود اجازه دهند حتی به یک تن از مخالفانِ این بیانیه (به جز حکومت و عواملش)، فرصت‌طلب سیاسی، جنگ‌طلب و به دنبال منافع شخصی و گروهی خطاب کنند؟ دوم اینکه آیا این نوع دیالوگ که «انگ» بر هر مخالفِ من می‌زند، موجب وحدت بین مخالفان خواهد شد یا شکاف بیشتر بین آنان؟ سوم، امضاکنندگان در راستای کدام وظیفه سازمانی و مبارزاتی قابلِ اعتنا این بیانیه را صادر کرده‌اند؟ چهارم، آیا واقعاً این همه کاری است که از دست آنان بر می‌آید؟
ما در سی سال گذشته انواع و اقسام این نوع بیانیه‌ها را در محکومیت حملات یا اتحاد کشورهای خارجی علیه ایران دیده‌ایم که نمونه اخیر، بیانیه داخلی در مورد احتمالِ قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروه‌های تروریستی از سوی اتحادیه اروپاست.

اما آیا بهِ صرف صدور این جنس از بیانیه‌ها نیتِ خوب و فعل سنجیده امضاکنندگان آن معلوم؛ و اثبات می‌شود هر مخالفِ مدلول این بیانیه، موافق جنگ و حمله به ایران است؟ طبعاً، نتیجه منطقی این خواهد شد که فقط امضاکنندگان این بیانیه ایران را دوست دارند و اشخاصِ معتقد به حمله‌ی محدود یا نا محدود، ایران را دوست ندارند! یعنی باید بپذیریم موافقان بیانیه نگرانِ ویران شدن ایران و کشته شدن مردم هستند اما مخالفان نه؟
اگر چنین است، و بر نیّت و عملِ کنشگر سیاسی، با این جنس بیانیه‌ها مُهر تصدیق می‌خورد، مزید اطلاع من هم «به عنوان یک نظر، مخالف حمله نظامی به ایران با درج همه آن تزئینات همیشگی مثل دموکراسی، آزادی، مبارزات برحق مردم ایران و... هستم»، حالا شد ۶۱ امضا به اضافه امضای ۹۰ میلیون ایرانی و حتی قبل از همه، به علاوه امضای خودِ جمهوری اسلامی!
به قولِ ما عوام، کی چی؟
اساساً کدام عقل سلیم موافق جنگ است، که علیه آغازِ آن باید حتماً بیانیه صادر کرد؟ حتی در این چارچوب تنگ فکری، مطمئنید که مخاطبِ درست را هدف گرفته‌اید؟ احتمالاً پاسخ این است که از آن مردک دیوانه انتظاری نیست، و این دنیای متمدن است که باید مواظب اعمال خود باشد و این بیانیه هشداری است برای آنان نه جمهوری اسلامی!
اصلاً مگر مشکل، بحثِ موافقان یا مخالفان جنگ است؟ مهم این است که با واقعیاتِ محتوم کسی سرِ جنگ نداشته باشد. واقعیت این است که نه آن به زعمِ شما «گرایش‌های افراطی و جنگ‌طلب...» مایل به استفاده از نیروی نظامی و حمله به ایران و از بین رفتن جان‌ها و مال‌ها هستند، نه ما مردم ایران و نه همه دنیا!... اما ظاهراً نویسندگان بیانیه یادشان رفته با چه جانوری طرف هستند و به این طرف قضیه، اصلاً توجهی ندارند که نه اهمیتی برای آن بیانیه و نه بیانیه شما، نه مردم کشور خود، نه مردم غزه و فلسطین، نه آن کشورها، نه هیچکسی در این دنیا قائل نیست و تا به آتش کشیدن همه جهان، هرگز قدمی از مواضع خود عقب نخواهد نشست مگر با حکمِ زور!
این مسئله نه دست نویسندگان بیانیه و نه دست هیچکس دیگر نیست، چون اتحاد بین کشور/کشورها علیه کشور/کشورها مربوط به آرایش ژئوپلوتیک ناشی از برهمانی منافع ملی و بین‌المللی ناشی از نظم نوین جهانی است و قانونِ عمل-عکس‌العمل نه فقط در دنیای فیزیک که در حقوق بین‌الملل، دنیای روابط انسانی، در نظم اجتماعی (دفاع مشروع) و روابط بین دولت‌ها همواره یک امر نهادینه و انکارناپذیر است. وجود نظم جهانی و قبول نورم‌های رفتاری در دنیای با تجهیزاتِ نابودگرِ این کره خاکی، تنها یک درخواست و خواهش مؤدبانه از کره شمالی، ایران یا هر کشور سرکش دیگر نیست؛ که یک ضرورت برای بقای نوع بشر است.
چهل سال است که مردم ایران و دنیای متمدن -که در زمان احمدی نژاد دنیا مقداری از زجر مردم ایران را حس کرد- پذیرش حداقلِ نورم‌های حقوق بشر و رفتار متعارف بین‌المللی را التماس می‌کنند و اکنون که این جمهوری با عزمی راسخ‌تر همان سیاست‌ها را به دیگر نقاط جهان سرایت داده، چه جایی برای مناقشه ما و دیگران، شما، من و همه دنیا باقی است؟
به‌عنوان فردی که در ایران هنوز نفس می‌کشد، به دلایل زیر معتقدم صدور این بیانیه به‌جز یک فرصت‌طلبی سیاسی، هیچ معنای دیگری ندارد:
۱. به چه دلیل «گذر از استبدادِ جمهوری اسلامی به دموکراسی بر بسترِ مبارزه‌ی ایرانیان به ثمر می‌نشیند...» مدرک اثبات این حرف کیست و چیست؟ یعنی نیکا و مجیدرضا، فاطمه سپهری و من و ما در ایران با دست خالی برای یک اعتراض مدنی کور و شکنجه شویم و صدها تن، هزاران و صدها هزار کشته شویم که سپس، از جنس تفکر امضاکنندگان این بیانیه با جادوی دموکراسی وارد ایران شوند و برایمان آزادی و آسایش بیاورند؟ به کنشگرانی که آنقدر بلوغ و پختگی سیاسی ندارند تا بعد از ۴۴ سال که بیانیه صادر می‌کنند به احترامِ دموکراسی، تنها به عنوان نظرِ بخشی از مخالفان، متن آن را انشا و امضا کنند تا نشان دهند که مسئولانه آجری بر آجرِ ساختمانِ شکننده «همبستگی» بینِ همه مخالفان می‌گذارند، نه برچیدنِ آجرها برای ایجاد شکاف و تزلزل بیشتر، چطور می‌توان اعتماد کرد؟ مردم آگاهند و چندین قدم از همه مخالفان جمهوری، و صد البته امضاکنندگان این بیانیه جلوترند و عمیقاً می‌فهمند وقتی از میان جمعِ اندک خود قادر نیستید بر یک تن توافق کنید، چگونه باید ادعای دموکراسی و وطن‌دوستی شما را باور کرد، مادامیکه در طی این چند دهه آنقدر سعه صدر نداشتند و ندارند دور یک میز با مسالمت گفتگو کنند، و در کشورهای متمدن حداکثر زورشان این است که بیانیه دهند و انگ بر مخالفان خود زنند؛ پس چه تضمینی هست که در ایرانِ بعد از ج ا و با دسترسی به انبار مهمات، به جای انگ، گلوله بر سر یکدیگر نریزند و دورِ جدیدی از وحشت ایجاد نشود؟!
اصلاً دموکراسی را برای ما مردم ترجمه کنید تا بفهمیم منظورتان چیست؟ اگر منظور احترام به نظر اکثریت مردم است، که ما مردم، بعد از عبور از همه راه‌حل‌های مسالمت آمیز در انتخاب بین بد و بدتر، نهایتاً از سال ۱۳۹۶ تا امروز هر کجا مجالی یافتیم نام پهلوی را زیر گلوله‌های خون و وحشت فریاد زدیم و رضا پهلوی دقیقاً بعد از این بُرشِ زمانی، وجهه کنونی‌‌اش را بازیافته است. آیا غیر این است که رهبرِ یک جنبشِ فراگیرِ مؤثر باید مورد اعتماد بخش قابل توجهی از مردم عادی باشد نه لزوماً همه مردم و همه خارج‌نشینان؟ چند تن از نویسندگان این بیانیه به این انتخابِ روشن مردم احترام گذاشت؟! مادامی که برگزاریِ کمترین حقِ انتخابِ آزاد در ایران منتفی است، آیا این فریادهای یکپارچه از گران شدن بنزین تا متروپل و جنبش مهسا، نمی‌توانست به نوعی، وفاق ملی برای جایگزینی نکبتِ جمهوری اسلامی تلقی شود؟
۲. چکیده برخی از ایرادات متدوال در مورد امکانِ تعیین رهبر که در نوشته‌ها و سخنان دیگران دیده می‌شود:
بحث رهبری بسیار پیچیده است...
پاسخ: پیچیده نیست؛ هرچند به دلایلی کاملاً روشن، این مسئله‌ی بسیار ساده، بسیار سخت شده است:
برآورد می‌شود در خارج از ایران بین ۵ تا ۸ میلیون مهاجر ایرانی زندگی می‌کنند؛ که تقریباً همه از قشر تحصیل‌کرده، تُجّار موفق و نخبگان دانشگاهی هستند. آیا امضاکنندگان این بیانیه و سایر دوستان و سلبریتی‌های مبارز و هوادارانِ سرشناس، که رهبری منتخبِ مردم را به هر دلیل قبول ندارند، حاضرند برای احترام به قربانیان جنبش مهسا و رهایی از «شّرِ مطلق»، در برگزاری یک انتخابات ملی زیر نظر یک نهاد بین‌المللی معتبر تلاش کنند؟ آیا حاضرند همه قوای خود را در جهت امکان رای‌گیری فیزیکی و اینترنتی و انجام تمهیدات فنی در صیانت از آراء خارج و داخل به خدمت بگیرند تا با معرفی رهبرِ دولتِ در تبعید یا الحاق رهبری جدید به رهبرِ منتخب مردم به عنوان ائتلاف (رهبر و معاون)، سطح عالی‌تری از مبارزه شکل بگیرد؟ که هم فشارهای بین‌المللی برای حمله نظامی به ایران کاهش یابد و هم آن وعده دموکراسی را که قرار است بر ایرانِ کاملاً ویرانه و بر اجساد من و فرزندانم در آینده نامعلوم با سلام و صلوات اجرا شود، همین اکنون و در میان خود تمرین کنند و به خود، به ملت ایران و دنیا نشان دهند که بلوغ سیاسی کافی بین ایرانیان وجود دارد تا بتوانند بر منشِ دموکراسی، فردی از میان خود برگزینند. دستِ کم، همه‌ی تلاش خود را در این جهت انجام دهند.
با آنکه می‌دانند آن رهبر ایده‌آل که منتظرش هستند، هیچگاه وجود نداشته و هرگز نخواهد آمد، منتخب مردم را که قبول ندارند؛ در جهت گزینش و اعلام رهبر از میان خود تردید دارند و حاضر به انجام این کار نیستند. پس چه باید کرد تا کشور به ورطه جنگ و سقوط کامل کشانده نشود؟ رهبر یا اکتشافی است یا اختراعی! اگر کشفِ مردم را قبول ندارید، لااقل یکی را از میان خود برگزینید و به انتخاب مردم به عنوان ائتلاف ضمیمه کنید. نازنین بنیادی، علی کریمی یا هر کس دیگر. حتی یک نفر نیست که بتواند حداقلِ استانداردهای مخالفان را برآورده کند؟ تا این هیجانات ملی را همچون کانونِ یک ذره‌بین بر مغز جمهوری اسلامی بتاباند که تا بسوزاند... لهستانی‌ها با درک موقعیت خود، حداکثر استفاده را در قبول رهبری یک سرکارگر به دنیا اثبات کردند. آیا ما قادر نیستیم از این همه فرهیخته و وطن‌دوست یکی را به شیوه دموکراسی برگزینیم؟
حتی فکرش هم برای بسیاری از مخالفان آزاردهنده است و نمونه رای‌گیری اینترنتی سال گذشته که رضا پهلوی با یک فاصله زیاد از دیگران، آراء لازم را کسب کرد، ظاهراً کابوسی وحشتناک برای آنان بود... به راستی، تناقض بزرگی بین مخالفان ج ا وجود دارد. از یک طرف، همه این مخالفان به خوبی می‌دانند در بین معدلِ متوسطِ مردم ایران محبوبیتی حتی در حدِ رهبری یک شهر را ندارند، پس جرات کاندیدا شدن ندارند! از طرف دیگر، همه مدعی رهبری‌اند! چون که هنوز بعد از گذشت چهل سال بین این چند میلیون انسانِ فرهیخته و باسواد، حتی بر یک نفر به عنوان رهبر موافق نیستند! پس، با این بضاعت از سیاستمدارِ قابل اعتماد، از جنبش‌های قبلی، جنبش مهسا و جنبش‌های بعدی چه انتظاری هست؟
موضوع رهبری جنبش، بحثی بی‌موقع است
پاسخ: اتفاقاً اگر آب دستمان است باید زمین بگذاریم و ابتدا همین یک مسئله را انجام دهیم. باقی مسائل حاشیه و دورِ باطل است که فقط آب به آسیاب جمهوری اسلامی می‌ریزد. باید کاتالیزوری برای تبدیل جوی‌های اعتراضِ مدنیِ به امواج خروشان دریای مردم وجود داشته باشد. وجود یک آپوزیسیون قدرتمند با رهبری مقتدر، تا حد زیادی باعث اجتناب از هرگونه حمله نظامی به ایران خواهد شد.
رهبر باید سمبل وحدت باشد و پرچم وحدت حول منافع ملی مردم ایران باشد
پاسخ: بسیار عالی! قطعاً باید کسی باشد که علاوه بر موردِ وثوق بودنِ بخش بزرگی از مردم و نیروهای نظامی در ایران (ارتش و بدنه سپاه که از نزدیک با نظرات آنها آشنا هستم)، اعتبار بین‌المللی در بین کشورهای متمدن و دموکراتیک داشته باشد و به همین دلیل فعلاً تنها کسی که این نمره قبولی را کسب می‌کند، رضا پهلوی است.
معتقد به رهبری هوشمند و محله محور! باید شورای رهبری داشت...
پاسخ: رهبریِ هوشمند! شورای رهبری؟ حرفی بی‌معناتر از این وجود ندارد! کدام کشور دموکراتیک و غیر دموکراتیک با آن همه نهادهای مدنی و بوروکراتیک ساختاری یا جنبش رهایی‌بخش سراغ دارید که یک رهبرِ قدرتمند تحت عنوان رئیس جمهور، پادشاه رئیس دولت و صدر هیئت رئیسه و غیره نداشته باشند؟ جنبش‌های آزادیبخشِ بدون وجودِ این نوع نهادهای ساختاری، که جای خود دارند. حتی اعضای یک تیم ورزشی تا شرکت تجاری، از بازی کودکانه گروهی تا هدایت یک تیم سیاسی برای مذاکره، همه در جهت رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب، ذیل هدایت و رهبری یک کاپیتان، مدیر عامل یا رئیس هیئت تلاش می‌کنند. حتی دزدان و راهزنان هم رئیس یا رهبر دارند!
از آنجا که اغلب گروه‌های سیاسی و مخالفان جمهوری اسلامی تمام سعی خود را کردند تا اقتدار رهبر منتخب مردم کف خیابان شکسته شود، از دیگران (منظور همان‌هایی که آن را شکستند!) نمی‌شود انتظار داشت که اقتدار و آتوریته رضا پهلوی را به رسمیت بشناسند!!
پاسخ: دست مریزاد که تمام سعی خود را کردند تا اقتدارِ تنها امیدِ مردم به امکان نجات از شرِ مطلق از بین برود تا با تمسک به شرایطِ ناشی از این اقدام، استدلال شود که حالا چون وجهه‌اش از بین رفته! امکان پذیرفتنش نیست!! اما واقعیت این است که اعتبار رضا پهلوی در همین حد هم به مخالفانِ چپ و راست مذهبی و مارکسیست تحمیل شد والا هیچگاه نزد آنان اقتداری نداشته که اکنون نگرانِ از دست دادنش باشیم.
۳. فهمِ رفتار مخالفان برای ما مردم اصلاً عجیب نیست. مخالفانی که در گذشته به هر اقدام پادشاه معترض بودند و مبنای تحول از مبارزات به اصطلاح مسالمت‌جویانه به مبارزه مسلحانه را قیام ارتجاعی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ قرار دادند؛ اکنون تا بدین حد آستانه تحملشان در برابر خونخوارترین رژیم همه دوران‌ها بالا رفته که حتی ضرورتی برای تمرکز نیروها ذیل یک رهبری مقتدر نمی‌بینند! مخالفینی که در این سال‌های رنج و عذاب، همه نیرویشان را در انتخابِ میان بد و بدتر برای نظامی که کسب و کارش مرگ است صرف کردند، امروز نه خود توانِ اتحاد و اعلان رهبری جنبش دارند و نه اجازه می‌دهند جنبش خونین مردم از طریق نهایی شدن فرایند رهبری رضا پهلوی به سرانجام برسد. چون آنوقت مجبورند زیر بیرقِ کسی با شرِ مطلق بجنگند که ۴۴ سال پیش با نفرتی عمیق پدرش را سرنگون کردند! پس ترجیح می‌دهند سر در لاک خود و در مکان‌های امن و گرم، مشغول گفتمان صد ساله و بافتن انواع و اقسام تئوری‌های محیر‌العقول باشند و هر از گاهی با صدور چنین بیانیه‌هایی نمک بر زخم مردم بپاشند.
تنها به یک شات از تصویر منشورها، بیانیه‌ها و مانیفست‌های این گروه‌ها و جریان‌ها بعد از انتشار منشور مهسا نگاه کنید کل مشکلات بشریت را انشاء و منتشر کردند تا ثابت نمایند که هیچگاه دست از آرمانگرایی و ایده‌پردازی بر نخواهند داشت، حتی اگر نتیجه عملشان این باشد که تا قطره آخرِ موجودیت ایران و ایرانی نابود و از صحنه گیتی محو شود! پس فرق این گونه از مخالفان با اهداف آرمان‌گرایانه جمهوری اسلامی در چیست؟ ضمن اینکه فقط کارِ دشوارِ جمهوری اسلامی برای به سُخره گرفتن منشور همبستگی مهسا آسان شد و البته که با چنین تلاشِ بی‌وقفه‌ی همه مخالفان جمهوری اسلامی و اغلب شرکت‌کنندگان اصلی در نشست جرج تاون، تعجبی نداشت دستِ آخر با تصویب طرح حمایت از خانواده از طریق حجاب و عفاف، این «لوحِ تحقیر» به پاس خدمات "اپوزیسیون" نصیب ملت شود!
مخالفان شاید منتظر خیزشِ دوباره جوانان هستند. سالگرد جنبش مهسا هم گذشت؟ آرمیتای مظلوم مثل مهسا به قتل رسید! اما خبری از خیزش دوباره نیست؟ اصلاً چرا باید از مردم توقع اعتراض داشت؟ برای آرمیتا به خیابان بیایند، کور، شکنجه یا کشته شوند که دستِ آخر، اتوبوس بی‌راننده‌ی جرج تاون و قانون حجاب و عفاف تحویل بگیرند؟!
شکی نیست که لزومِ اعلان رهبری، فرع بر دردِ مشترک و احساس نیاز برای رسیدن به هدف سرنگونی است. پس، باید چنین نتیجه گرفت که هنوز این درد و احساس نیازِ مشترک بین عموم مردم و مخالفان جمهوری اسلامی به‌وجود نیامده است. با این وضعِ "اپوزیسیون" هیچ جریانِ قابلِ اعتمادی به وجود نیامده و نخواهد آمد. در این بسترِ سراسر اختلاف، توهم و تفرعن، ما حداکثر می‌توانیم افراد قابل اعتماد داشته باشیم. متاسفانه مخالفان که گویی مثل ج ا قسم خورده‌اند فقط به منافع فکری خود بی‌اندیشند نه به منافع ملی، با ترکِ فعلِ خود در یاری رساندن به یکتا فرد قابل اعتماد مردم، ملت را در صحنه حوادثِ خونینِ خیابان‌های ایران تنها گذاشتند و اکنون هم با وجود اینکه نیک می‌دانند تنها ضمانتِ ممکن در اجتناب از حمله قریب‌الوقوع نظامی به ایران، وجود یک اپوزیسیون قدرتمند با داشتن رهبری مقتدر است، از ایفای نقش اصلی خود طفره می‌روند.
هرچند، مخالفان با صدور چنین بیانیه‌هائی هرگز نمی‌توانند از مسئولیت اصلی خود شانه خالی نمایند، و نیّت واقعی‌شان را زیر نقاب دموکراسی، مبارزات بر حقِ مردم و صلح‌طلبی، برای همیشه پنهان کنند.
به عنوان کسی که در ارتباطِ روزمره با سایر هم‌وطنان، روزگاران بسیار سخت را در ایران می‌گذراند، تنها به این جمع‌بندی از اوضاع کنونی می‌توان رسید:
تا زمانی که سه نیروی ۱) مردم، ۲) جمهوری اسلامی و ۳) مخالفان، به دو نیروی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بدل نشود امکان پیروزی نخواهد بود؛ چون اینرسی ایجاد شده توسط نیروی سوم همواره بین دو نیروی مردم و جمهوری اسلامی توازن برقرار می‌کند. با وجود یک نیروی سوم قوی، ایران همواره یک ونزوئلای دیگر است، با این تفاوت که توازن قوا در ونزوئلا منحصرا بین دو نیروی حکومت و مردم/اپوزیسیون پخش شده است. نیروی سوم در کنار فعالیت‌های عمده اقتصادی، با تحلیل و نشست‌های سیاسی-اجتماعی و حقوق بشری در ارتباط با دموکراسی، اپوزیسیونِ کثرت‌گرا!!، حکومت سکولار و این نوع بیانیه‌ها در جهت مبارزه با جمهوری اسلامی گام بر می‌دارد؛ اما در شرایط حساس خیزش انقلابی، بلافاصله با یک دگردیسی بی‌نظیر و ماهرانه، نوک پیکان حمله را به سمت دشمن کهنه خود متمایل می‌کند و بدون توجه به این حقیقت که این دشمنِ قدیمی اکنون تنها «تخته‌ی شکسته» برای نجات همان مردمی است که سنگشان را به سینه می‌زند، حملات خود را آغاز می‌کند.
الگوی واحدی وجود دارد؛ مثلاً در هنگامه نبرد، یکی داد می‌زند دزد! جواهرات سلطنتی را دزدیدند. افراد این نیروی سوم با وجود اینکه می‌دانند این ادعا دروغ و حتی اگر راست باشد بها دادن به آن در هیاهوی نبرد، آب به آسیاب دشمن ریختن است، به این ادعا بال و پر می‌دهند و طوفانی سهمگین بر علیه دودمان پهلوی برپا می‌کنند. یا تصویر پاسپورت را به عنوان یک «رسوایی و بی‌آبرویی دیگر برای شاهزاده ریاکار و دروغگو...» در بوق و کرنا می‌کنند؛ با وجود آنکه می‌دانند تابعیت یک امر سیاسی است و تابعیت موناکو به‌عنوان خنثی‌ترین کشور جهان، مناسب‌ترین گزینه برایش بوده... یا اینکه سراسیمه و نگران فریاد بر می‌آورند: «صدای پای دیکتاتور می‌آید» و خنده‌دارتر اینکه برای مبارزه با این دیکتاتور «جبهه ضد دیکتاتوری» هم تشکیل می‌دهند و بلافاصله طوفان و رعد و برق اتهامات، انگ و اشک تمساح برای مردم ایران آغاز می‌شود، چرا؟ برای اینکه رشدِ شتابان وفاق در پذیرش حکومتِ در تبعید به رهبری رضا پهلوی را ممتنع کنند و البته خیلی خوب آگاهند که نتیجه‌ی این کار، فقط به معنای تثبیت بقای جمهوری اسلامی است. پیامد هر یک از این تیرهای آتشین، معمولاً با طوفانی سایبری همراه است که باعث «انحراف و حواس پرتی» در جریان مبارزه می‌شود.
دشمنی نیروی سوم با رضا پهلوی همانقدر عمیق و واقعی است که دشمنی علی خامنه‌ای با امریکا و اسرائیل؛ و تا زمانی که این نیرو به عقلانیت و بلوغ سیاسی در جهتِ نگاه منفرد به منافع ملی نرسد، نیروی سوم نه فقط بزرگترین، که تنها مانع پیروزی انقلاب مردم ایران در رویارویی نهایی مردم با ج ا است. پیوند بین اعضای این نیرو با ج ا، آن تارهای نامرئی و تنیدگی بسیار پیچیده از منفعت و سوداگری است که گرچه به شدت با هم دشمن هستند اما در دشمنی تا جایی پیش می‌روند که مانع شتابِ رشد‌یابنده جنبش مردم به رهبری رضا پهلوی و ارتقا آن به سطحی عالی‌تر شوند. هیچ یک از این دو، دوست ندارد آن دیگری به‌طور کامل محو و نابود شود چون وجودشان مانع به قدرت رسیدن منتخبِ مردم و ضامنِ بقای یکدیگر است.
افسوس که با وجود این جمهوری، حمله به ایران -محدود یا نامحدد- در آینده‌ای نه چندان دور، اجتناب‌ناپذیر است و با تعللِ مخالفان در اتحاد و اتفاق بر یک رهبر، در نهایت جنگ‌آوران به جای ما مردم در تعیینِ رهبر تصمیم خواهند گرفت، کاری که اگر اکنون و با اتحاد خودمان انجام شود تا حد زیادی می‌تواند از حمله به ایران و جنگ جلوگیری؛ یا دستِ کم، با کمترین خسارت انجام شود و آن موقع است که همه فرصت‌های انتخابِ بین بد (رضا پهلوی) از بدتر (خامنه‌ای) را از دست داده‌ایم و احتمالاً باید آماده تحملِ بمب‌های انتحاری جانوران خلفِ داعش و القاعده نیابتی باشیم که این جمهوری در آستینش پرورانده؛ و با اندوهِ زیاد، لحظاتی را در آرزوی بازگشت به این نقطه، آه حسرت بکشیم. بیانیه‌ای که ما مردم سال‌ها منتظرش هستیم چنین مضمونی دارد: کنشگران مسئولیت‌پذیری که به‌رغم عقاید و افکار متفاوت و حتی متضاد، تنها به دلیل اتحاد بر منافع ملی کشور و اجتناب از احتمال بروز جنگ و حمله به ایران، یک‌صدا تصمیم خود را مبنی بر رهبری «فلان شخص» اعلام می‌کنند...
معجزه‌ای در کار نیست! با این وجود، هنوز هم برگ برنده در دستان نیروی سوم است! یک سرِ دیگر این افعی که هنوز بهره‌ای از نیک‌نفسی برده، اگر اراده کند قادر است تا با نظر به منافع ملی و با پیوستن به مردم، سرِ اصلی و خونخوارِ این افعی را از جا برکَنَد.
تا آن زمان، ما مردم باید با یک افعیِ دو سر، دست و پنجه نرم کنیم.
نویسنده امیدوار است جوهره این متن، ورای اعتقاد به هر شکل حکومت (جمهوری، سلطنت مشروطه و...) و صرفا بر ضرورتِ اعلام یک رهبر (رضا پهلوی یا هر شخص منتخب یا محبوب دیگر) برای برون رفت از این دورِ باطلِ «اعتراض و سرکوب» گرفته شود. چون با هر سرکوبِ خونین، جامعه چندین سطح در منجلاب تورم، فساد حکومتی و جاه‌طلبی‌های ج ا بیشتر فرو می‌رود و پتانسیل‌های اعتراضی ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود و این فقط کودکان و جوانان بی‌پناه ما هستند که در انفجارات سیاسی و اجتماعی بدون سر (رهبر)، از بین می‌روند.

س. بزرگ‌نیا



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy