چنانکه پیشبینی میشد دملهای چرکین یهودی ستیزی پس از دفاع مشروع اسرائیل از کشور و مردم و سرزمیناش دوباره سر باز کرده است و بار دیگر، معیارهای مشترک میان سهامداران سرخ و سیاه انقلاب نکبت بار اسلامی، در اسرائیل ستیزی و آمریکا ستیزی، به نمایش گذاشته شده و سکوی پرشی برای نفرت پراکنی گشته است.
وقتی ذهن در اسارات کلیشههای تکراری باشد، سایه سنگین تعصب بر روح و روان، قلمرو منطق و استدلال را چنان مسدود میکند، که راهی جز توزیع هدفمند اطلاعات جعلی باقی نمیماند.
چنانکه دروغ پراکنی برخی رسانههای زرد با وارونه نشان دادن بسیاری از واقعیات و پخش اطلاعات گمراهکننده، فرایند تبادل آزاد اخبار را خدشه دار ساخته است.
چرخه یهودی ستیزی و دشمنی با اسرائیل، ارتباط فلسطین محوران را چنان با مردم ایران گسسته است که به مبلغان سیاستهای ضد ملی مورد حمایت رژیم نکبت اسلامی تبدیل شدهاند و در برابر نگرش اکثریت مردم و جامعه قرار گرفتهاند، مردمی که در درجه اول خود را از رهگذر ملی گرایی باز میشناسند و ویژگیهایش را از رهیافت ایرانگرایی باز مییابند.
واکنش و مخالفت این کسان به پدیدهها و رویدادهای سیاسی محصول بینش و تأمل نیست، بلکه تخلیه احساسی است که تنها خصلتی توجیه گرایانه برای خلق جعل و طبیعتی خردگریز برای بازتولید دشمنی دارد. حتی هنوز هم پی نبردهاند که دشمنی هم باید معیارهای بامعناتری داشته باشد، وگرنه فرجامی جز خود ویرانگری ندارد.
آنها تناقض سخنان و پوچی دلایلشان را درک نمیکنند، زیرا خودشان محصول تناقض هستند، در دنیای تناقضات قد کشیده و زیستهاند و الگوهای فکریشان بر پایه این پارادوکس تا ثریا کج رفته است. چنین پارادایمهای ذهنی سفت و سختی را به دشواری میتوان تغییر داد، بویژه هنگامی که به گرایشات مذهبی و چپ اسلام محور آغشته شده باشد، واقعگرایی جایش را به رادیکالیسم شعاری میدهد و حقوق بشر طبقه بندی و کرامت انسانی درجه بندی میگردد. بی جهت در این دنیای آشفته و کج نهاده شده حقوق مردم اویغور در چین در سایه غزه بدست فراموشی سپرده نمیشود، و کرامت چچنیها در روسیه قربانی فلسطینیها نمیگردد، چنانکه ۴۴ سال پیش هم حقوق بشر و کرامت انسانی ایرانیها در بستر رؤیاهای ناممکن ارتجاع سرخ و سیاه سوخت و برباد رفت و کماکان ادامه دارد.
عدالت برای فلسطین هرچند یک پدیده مثبت است، اما پیش از آن که بازتابی از روند اخلاقی و انسانی باشد، بیانگر نوعی فرافکنی هنجار شده در اسلوب سیاسی و عادت فرهنگی فلسطین محوران میباشد که هم از لحاظ ذهنی و هم از نظر عملی به کاهلی دچارند، و در درجا زدنهای دنبالهدار خویش خوش هستند. عقاید و نگرشهایی که دیگر امکان همراهی با فضایی که در حال ظهور است را ندارند، و نمیتوانند با صداهای زنده جامعه همگام شوند، ابتدا منسوخ و سپس باطل میگردند.
آرمان هر کشوری بیش از هر کس به خود آن کشور مربوط است. ما نیز آرمان خودمان را داریم و با دگرگونیهای هزارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که از مدتها پیش آغاز شدهاند، اجازه نداریم که آرمان کشور بزرگ و اثرگذاری مانند ایران را در قفس تنگ فلسطین اسیر کنیم و رسیدن به سربلندی ملی، آن هم در یکی از حساسترین مراحل تاریخی برای گذار از یک رژیم خونریز را، قربانی خاورمیانه کنیم.
ما پس از براندازی و گذر از رژیم نکبت اسلامی، اگر هم کشوری اسلامی، به معنای متعارف، باقی بمانیم، که همه نشانهها حاکی از آغاز فرایند عبور از اسلام و به ویژه شیعه دارد، باز هم موضوع فلسطین به ما ربطی نخواهد داشت. ما نه در گذشته با فلسطین مشترکاتی داشتیم، نه اکنون داریم و نه در آینده نقاط اشتراکی میتواند میان ما و آنها پیوندی برقرار سازد.
کشورهایی که به ظاهر مشترکاتی با ما دارند ولی در باطن، همیشه مشغول آسیب رساندن به منافع ملی کشور و اولویتهای استراتژیک ایران هستند، همواره خلیج فارس را با نام جعلی مینامند، برخی نه تنها حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه ایرانی را به رسمیت نمیشناسد، بلکه هر چند وقت یکبار ادعای مالکیت بر این جزایر را رسانهای میکنند، وﺟﻮه اﺷﺘﺮاک خیلی زیاد به دیگری اجازه تاراج میدان گاز طبیعی آبهای جنوبی کشور را داده است، و دیگری با صرف صدها میلیون دلار، تلویزیون ضد ایرانی و تجزیه طلبانه راه اندازی کرده است.
بگذریم که اگر دوست تاریخی ایران، اسرائیل، نبود از کشوری که باز هم به ظاهر مشترکاتش با ما بیشتر بود، اولین بمب اتمی در پایتخت کشور فرود آمده بود.
در سیاست جهانی، راهبرد و جهت گیری سیاست ملی دولتها تا اندازه زیادی تابع عوامل گوناگونی در جوهره ژئو پلیتیک کشورها است. همان چیزی که رژیم نکبت اسلامی ابداً به آن بهایی نداده و نمیدهد و از دل آن معجونی بنام ژئو پلیتیک شیعه یا هلال شیعه در آورده است که ره آوردی جز شکست پشت شکست نداشته است. ژئو پلیتیک ایران اجازه نمیدهد که ما منافع و سرمایه ملی خود را فدای کسانی کنیم که نه تنها هیچ سودی برایمان ندارد، بلکه هیچ همسویی و انبازی هم با یکدیگر نداریم. چهاردهه کافی نیست؟
انتقاد از سیاستهای اسرائیل مجاز است، اما کسانی که سر تا پای سیاستشان به لجن آلوده شده است آیا میتوانند آموزگار اخلاق دیگران شوند؟ لجنزاری که بوی متعفناش همچون «عِطر» در فضای مفلسان آرمانهای دست نیافتنی پیچده است.
جغرافیای سیاسی خاورمیانه به پیش از هفتم اکتبر باز نمیگردد و نگاه ابزاری به مسئله اسرائیل و فلسطین از سوی مذهبیها و چپگرایان اثنی عشری دیگر خریداری ندارد. تغییرات بسیار دامنه داری بر زیست سیاسی جهان پدیدار گشته است و جهت گیری سیاست خارجی دولتهای غربی نشانههای یک جهان درحال دگردیسی را آشکار میکند. سیاست جهانی در بزنگاه دگرسانی است و چشم اندازی را نشان میدهد که با مقصود رژیم قالب تهی کرده اسلامی فاصله قابل توجهی دارد، اما شواهد حکایت از آن دارد که با اهداف مردم ایران هر روز هماهنگی و همخوانی پر معناتری مییابد.
در این میان باید جایگاه خود را شناخته و در جهت درست تاریخ ایستاد. مهمترین عامل تعیین کننده در سیاست، اراده سیاسی است که در زمان حال مداخله میکند و به آینده چرخشی تازه میبخشد. سیاست با لکنت زبان و ایستادن در منطقه گرگ و میش به جایی نمیرسد و باید روشن و شفاف و بی باک سیاست ورزی را در قالبی کارساز و کارآمد فرموله کرد تا با خلق قلمرویی تازه، بتوان به نیازهای زمانه پاسخی شایسته داد، چنانکه گفتمان مسلط ملی از آن انتظار دارد.
درمان درد ایران تابع ملاحظات استراتژیک جهانی است و در این ملاحظات اسرائیل به عنوان دوست تاریخی و قدیمی ایران، یار و متحد آینده ماست.
ملتها در برابر آنچه که رد میکنند، تعیین میکنند که به چه چیزی باید تبدیل شوند.
امیر امیری
چرا غزه سیاه است؟ حسن مکارمی