چرا برگها نمی ریزند؟
چرا عاشقان نمی میرند؟
چرا هیچ خبری در هیچ زمان،
از آسمان نمی آید؟
چرا حیات جان نمی گیرد؟
چرا مادران کودکان را نمی بوسند؟
چرا غزه سیاه است؟
چرا پدران با بدنهای زخم زخم،
بدنبال کوذکانخودمی گردند؟
چرا غزه سیاه است؟
گویی ارتشها دوباره فرمان می رانند،
گویی شبهای بیروت ،
و صدای ام کلثوم،
به چاه های جهل فرو رفته اند.
چرا برگها نمی ریزند؟
چرا؟
حسن مکارمی
پاییز ۱۴۰۲ فرانسه