نوشته ای مبتنی بر روش "تفکر در باره تفکر"
در حوزه اجتماع، سیاست و فکر، آدمی باید در خودآگاه خود نسبت به پدیده ها و رویدادهای برآمده از آنها، بزیید و در پیچ و تاب شناخت آنها توان دگرگشت پیدا کند. در روند همزمانی "شناخت" و "دگرگشت"، فرد از خویشتن آزادش آگاه می شود. خودآگاهی فرد یعنی همین. از اینرو خودآگاهی پیش از هر چیز خودشناختی است. منظورم از "خودشناختی" توامان هر دو مظاهر خویشتن فرهنگی و خویشتن فردی است.
اما واقعیت این است که ما هیچیک از این دو را نداریم به همین جهت دست و دامن "خودآگاهی" و "خودشناختی" غربی ها می شویم و می خواهیم از اینطریق موضوعات خودمان را رفع و رجوع کنیم. بدون تجربه بومی این دو و در نابلدی و ضعف و در عین فروگشگی، ادعای فراگشتگی داریم! مفاهیمی که هیچگاه تجربه آنها را نداشتیم و نداریم اما مستقیم وارد عرصه همانها در پیکره عظیم فرهنگی غرب،می شویم! و هم از این نظر تا کنون جزسرگشتگی و سرشکستگی چیز دیگر عاید نشده و شدیم ریزخوارانِ خوانِ طعام اندیشه هایشان. یکی از این مفاهیم نظریه "انقلاب" هاناآرنت است که "روشنفکران"با خدا و بی خدا، بی دین و با دین تلاش می کنند تا بواسطه آن رویداد ۲۲ بهمن ۵۷ را بفهمند و توضیح کنند. کدام تجانس و مأنوس آن دو نسبت بهم، یافته اند یا جستجو می کنند که بیابند؟ معلوم نیست. همین که با تحلیل چپ اندر قیچی، بشود در نزد "روشنفکر" عامه پسند فاصله خود را با مدرنیزاسیون جامعه پیشین نشان داد و همینطور آن را حفظ کرد، "تحلیل" صورت گرفته رضایت افکار جمعی جلب شده و دیگر کم و کسری هم وجود ندارد!
هانا آرنت های ایرانی در برخی مسائل از جمله در مورد رویداد ۲۲ بهمن ۵۷ که آیا انقلاب بوده یا شورش، دارند خودشان را در نظریه "انقلاب"هانا آرنت آلمانی خفه می کنند. خصوصاً هاناآرنت های "ملی مذهبی". درست مانند عبدالکریم سروش که خودآگاه خود را در برخی نظریه ها یا اندیشه های اندیشمندان غرب چون "پسا سکولار"هابر ماس توضیح می کند. البته این نوع دستبرد زدن ها به اندیشه های غرب و تهی کردنشان از درون به امر متعارف "روشنفکری" ما چه از جنس اسلامی و چه غیر اسلامی، در آمده است. و این خود گویاست که توانایی برای فکر کردن در نزد ما وجود ندارد. ملاک هر فکر تولید شده بسته است به ذهن خلاق و پویای هر فرد. از این نظر، فکر کاملاً شخصی و در حوزه آزادزیستی فرد که همان حس آزادی است، می باشد. در هر صورت، باید از نظرات، تجربیات و توضیحات در خصوص پدیده ها و رویدادها معطوف به حوزه سیاست و فکر، آگاه بود اما اینها نمی بایست بانی کنترل فکری ما باشند تا نتوانیم خودآگاه خود را به منصحه ظهور رسانیم.
انتخاب تیتر این نوشته که نظریه "انقلاب" هاناآرنت را برجسته کرده صرفاً به دلیل پاسخگویی به هاناآرنت های وطنی می باشد. مدتی ست که جامعه دین زده روشنفکری ما، نظرات هانا آرنت در خصوص انقلاب را به رخ می کشد بی آنکه به وجه مهم و مرکزی آن که آزادی باشد توجه کند. در سطر سطر کتاب "انقلاب" هاناآرنت تأکید بر وجه آزادی آن است. آنچه باید در مورد واژه "انقلاب" روشن گردد پیش از هر چیز معنای اصلی آن است که باید تعریف شود. تعریف و معنای خودخواسته از "انقلاب" و مطابقت آن با رویداد ۲۲ بهمن ۵۷ نمی تواند باعث پنهان کردن آن سیمایی از نیروهای عقب مانده در جامعه گردد که سکان رهبری این رویداد را بر عهده گرفته بودند.
با این توضیحات می توان وجه مهم نظریه "انقلاب" هانا آرنت را مربوط به آزادی فهم کرد و دو مفهوم "انقلاب" و "آزادی" را از نظر وی در بسته بودن شان بهم ارزیابی کرد به طوری که یکی بدون دیگری بی معنا باشد. یعنی انقلاب برای آزادی و نه بر علیه آزادی. این نوع انقلاب ها می تواند در آنِ واحد به ثمر ننشینند اما خواسته اصلی آنها که آزادی است پابرجا می ماند تا در یک وضعیت و موقعیت مناسب به میدان آید. درست مانند انقلاب زن زندگی آزادی. پس اگر قرار است از طریق نظریه "انقلاب" هانا آرنت ( که وجه مهم آن آزادی بوده است) رویداد ۵۷ را تحلیل کنید الزاماً بایست نیروهای اجتماعی و سیاسی شرکت کننده در آن که نظام سیاسی دینی را رقم زده اند و ضد آزادی بوده اند تحلیل کنید. اکنون تجربه آن رویداد نشان داده که مخالفت از سیستم تک حزبی در نظام پیشین موافقت با آزادی نبوده است بلکه علیه حتا همان میزان آزادی های اجتماعی موجود، بوده است. در ثانی، انقلاب زن زندگی آزادی که همچنان در جریان است وجه مهمش آزادی است. پس اگر اینطور هست که هست، رویداد ۵۷ که خواست و تمایل شرکت کنندگانش بر ضد هر نوع ایجاد "دولت میانه رو" و استقرار آزادی بوده باید شورش ضد انقلابی محسوب گردد. بنابراین اگر می خواهید از زاویه "انقلاب" هانا آرنت به رویداد ۵۷ بنگرید الزاماً بایست وجه آزادی اش را با نوع بینش نیروهای شرکت کننده در آن رویداد سنجه کنید. یا با انقلاب اجتماعی دوران پیش از تشکیل حکومت اسلامی که بموازات آن انقلاب، آزادی های اجتماعی تمام و کمال وجود داشته.
چرا اسرائیل در غزه شکست خورد؟ محمود دلخواسته
تمدن بشری گروگان اسلام سیاسی است، بهروز راوند