شروع این نوشته را از داریوش مهرجویی وام می گیرم
«قاتلین در میان مان هستند باید مراقب باشین.»
زنجیره جنایاتی که در منطقه در جریان است علت این سخنان امروز من است.
صحنه ای را تصور کنید که یک نفر را در تصادف رانندگی به اورژانس بیمارستان رسانده اند. پزشک کشیک پروتکلی دارد که بر مبنای آن کار می کند.
اولین کارش و مهمترین کارش حفظ علایم حیاتی از جمله حفظ جریان تنفس، گردش خون می باشد. تصور کنید که این فرد از ده جا شکستگی دارد و از صدجا خراش هایی در پوست و بدن دارد و صورت و چهره اش هم دفورمه شده و دندان هایش خرد و حتا چشمش هم آسیب جدی دیده است. در این مواقع اگر پزشک نتواند علایم حیاتی مصدوم را برگرداند و نتواند که او را زنده نگه دارد بقیه موارد هم دیگر اهمیتی ندارد. در صورتی ترمیم شکستگی و جراحی پلاستیک صورت و ترمیم دندان ها و چشم اهمیت دارد که مصدوم زنده بماند.
برگردیم به وضعیت پیش آمده در غزه و اسراییل
اسلام سیاسی،
اسلام سیاسی ربطی به دین و اعتقادات مذهبی مردم عادی ندارد، هرچند که آبشخور همه اینها اسلام است.
اسلام سیاسی همه این رفتار های جنایت کارانه را قرن ها پیش تئوریزه کرده است. هر چه امروز از این جبهه بروز می کند قبلا تئوری آن در حوزه های آخوندها چه شیعه و چه سنی چکش کاری شده است. تمامی این اندیشه ها راهنمای عمل آنهاست سردمداران سیاسی اسلام پناه به این تولیدات فکری و روش عمل عمیقا ایمان دارند. آنها به به واقع کافر حربی را در کنار سگ و خوک و نجاسات قرار می دهند و باور دارند که جان و مال و ناموس کافر حربی هیچ ارزشی ندارد. کافر حربی بوسیله این تئوری قبل از هرچیز انسان را از مقام انسانیت اش ساقط می کنند آنگاه مقام انسانیت انسان سلب شد و در ردیف جیوانات یعنی سک و خوک قرار گرفت با او مثل حیوان بلکه بدتر از آن وارد معامله می شوند.
تئوری کفار حربی برای هر چه غیر اسلام است تسری دارد وهمه مجتهدین شیعه وسنی بنیادگرا و اصلاح طلب به همین خزعبلات باور قلبی و ایمان دینی دارند.
مواضع اخیر خاتمی و حسن خمینی نشانگر همین واقعیت است.
تمدن بشری و اسلام سیاسی
تمدن بشری امروز از جانب اسلام سیاسی در خطر بسیار جدی است. اسلام هراسی را باید جدی گرفت. گلوی تمدن بشری در دست های وحشی اسلام سیاسی قرار دارد. مسلمانان بنیادگرا با همه دست آوردهای بشری عمیقا مخالفند نه تنها مخالف هستند بلکه با مبارزه فعال تمامیت آنرا به چالش گرفته اند. آنها تصمیم دارند ظاهر و باطن این تمدن را به خاکستر تبدیل کنند. نمونه های پرتوتیپ این گرایش را در مقیاس بسیار کوچک در داعش و طالبان دیدیم. در حالیکه تمام جهان در مقابل آنها ایستاده بودند جنایات آن همه جنایات باور نکردنی را انجام دادند. تصور کنید که آنها در نقاط بیشتری از جهان به قدرت برسند هزاران برابر این جنایات را انجام خواهند داد.
جهان غرب و اسلام سیاسی:
به نظر من جهان غرب با همه سیاستمدارانش در خواب است جهان غرب ساده لوحی می کند. رهبران جهان غرب مشغول خود و رقابت های انتخاباتی خود هستند. رهبران سیاسی غرب در گیر نقش ایوان هستند. اگر گسترش اسلام سیاسی به همین منوال پیش برود، روزی بیدار خواهند شد و خانه را از پای بست ویران خواهند دید.
اکنون مردم جهان غرب و دست آوردهای آن بی دفاع در مقابل وحشی گری های مسلمانان بنیاد گرا و اسلام سیاسی است.
غزه در اروپا و آمریکا بویژه در اروپا تکرارخواهد شد. اسلام سیاسی در حال کندن تونل های فرهنگی و ایدوئولوژیک در زیر زمین کشورهای دمکراتیک است در حالیکه طول متروی پاریس دویست کیلومتر است تونل های غزه به پانصد کیلومتر تخمین زده می شود. در حالیکه مساحت پاریس بامساحت غزه قابل مقایسه نیست.
از محصولات جانبی حضور پررنگ اسلام سیاسی در اروپا و کشورهای دمکراتیک رشد نیروی های راست افراطی و تخریب نرم های لیبرال این کشورهاست که بخودی خود یک فاجعه است.
سازش سیاست مداران و رهبران غربی با اسلام سیاسی
خطری است که آینده اروپا و کشورهای آزاد را تهدید می کند.
برای اسلام سیاسی این جهان بی اهمیت است آنها برای دنیای پس از مرگ می اندیشند. آنها مرگ را می پرستند و در آموزه های چندین قرنی خودشان کتاب ها و رساله ها نوشته اند مه این جهان با همه محتوایش به اندازه عطسه یک بز گر ارزش ندارد (از سخنان علی در نهج البلاغه).
ایضا حیات انسان ها نیز در این جهان گذرا ارزش درخوری ندارد.
مرگ برای آنها دروازه های بهشت است نه نابودی. بر مبنای این آموزه هاست که تمدن بشری را نابود خواهند کرد.
بیشتر مساجد و مراکز فرهنگی مسلمانان در اروپا و غرب با میتقیما و مخفیانه در خدمت تشکل های بنیادگرا و تروریست هستند و یا مناسب ترین محل برای تربیت و عصوگیری عناصر رادیکال شده می باشند. یک عنصر رادیکال شده در قدمبعدی برده فکری هسته های جهادی در این کسورها خواهد شد و مجری مقاصد صد بشری و ضد انسانس سردمداران اسلام سیاسی خواهند شد. این مساحد و مراکز فرهنگی سوربختانه از کمک های مالی دولت های این کشورها نیز استفاده می کنند تا در کنار بهره مندی از مواهب لیبرالیسم غربی همزمان تیشه به ریشه آن نیز می زنند تا در پیشگاه الله خون آسامش اسان رستگار سوند و به بهشت بروند. برای پی بردن به عمق فاجعه اشاره ای به تعداد و تراکم فقط مساجد بعضی کشورها می کنم. مراکز فرهنگی در این آمار در نظر گرفته نشده است. خاطرنشان می کنم که نگارنده از بسیاری این مساجد را از نزدیک بررسی کرده و محتوای آموزشی و دبتی آنها غیر از پخش خرافات و مزخرفاتی بیش نبود. بسیاری از امامان این مساجد مجری دولت های مرتجع خودشان هستند که از آنها پول و مزایا دریافت می کنند. دولت های غربی با چشم پوشی از حساب رسی این مساجد و بررسی ریشه و بنیاد این نهادهای به اصطلاح دینی خود در تکثیر این مساجد شریک هستند. به چند واقعیت انکارناپذیر که بعضی تاز سیاست مداران غربی به معترف هستند:
وجود سلول های خفته تروریستی در آلمان را خود سیاستمداران آلمانی ذکر کرده اند.
آنها متوجه شده اند که مساجد محل عضو گیری و تربیت کادر برای این سلول ها می باشند.
در یکی از شهرهای کوچک آلمان داعشی ها شرطه شریعت درست کرده بودند.
در کنار مساجد مسلمانان سیاسی دست به ایجا نهادهای مدرن مثل کانون های مختلف پناهندگی و کمک به تازه واردان زده اند و در ظاهر کار خیریه انجام می دهند ولی در باطن در پوسثش این نهادها هدف اصلی خود را که همانا یارگیری برای روز موعود در آینده هستند را دنبال می کنند.
وجود دسته های عزاداری بسیار بزرگ در لس آنجلس، کانادا و شهراهی بزرگ اروپا تظاهر دیگری از فعالیت های آنها در سال های گذشته می باشد.
تعداد مساجد در چند کشور اروپایی:
بیش از ۵۰۰ مسجد در هلند هست.
۳۰۰۰ هزار مسجد در آلمان
نزدیک به ۳۰۰۰ در فرانسه
۳۵۰ در بلژیک
بیش از ۱۰۰۰ مسجد در اسپانیا
این لیست در کشورهای دیگر اروپا و امریکا نیز ادامه دارد.
-موضع سیاسی نیروهای چپ و دانشگاهیان با اسلام سیاسی و مسلمانان بنیادگرا:
نیروهای با رنگ و سابقه چپ همواره در طرف اسلام سیاسی و فاندامنتالیسم اسلامی ایستاده اند. آنها به بهانه های مثل مواضع ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری و ضد لیبرالی در جبهه مخالفین غرب و تمدن بشری ایستاده اند. آنها با بزرگ نمایی مظالم غرب و صهیونیسم همواره از مظلومیت فلسطینی ها حمایت بی قید و شرط کرده و می کنند. آنها برای درمان بیمار تصادفی از جراحی زیبایی و از شکستگی انگشت دست شروع می کنند غافل از اینکه نفس بیمار بریده و قلب او شکافته است آنها نادانند و با خود را به نادانی زده اند که اگر این بیمار بمیرد دیگر جراحی زیبایی چه فایده ای دارد.
این نیروها فراموش می کنند که تنها فضای دمکراتیک غرب است که به آنها مجال و فرصت زندگی می دهد.
آنها فراموش می کنند که مسلمانان در اسرائیل بسیار بیش از هر کشور مسلمان و عربی حق و حقوق انسانی دارند.
انتخاب جبهه سیاسی فرهنگی و اجتماعی:
انتخاب جبهه در موضع گیری های سیاسی مهمتر از اتفاقات روزمره است. اگر ما نتوانیم جبهه سیاسی خود را مشخص کنیم حوادث روزمره و اتفاقات تصادفی ما را به این سو و آن سو خواهد کشاند. چرا که مقصود از موضع گیری رسیدن به هدفی معلوم و مشروع و انسانی است.
وگرنه دنباله رو ماشین پروپاگاندای ژورنالیستی خواهیم رفت.
امروز ما در جبهه دمکراسی، لیبرلیسم سیاسی، سکولاریسم، لائیسیته، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، ضد آپارتاید، برابری جنسی بین زن و مرد قرار داریم.
امروز ما در جبهه کشورهای آزاد و غرب قرار داریم نه در جبهه اسلام سیاسی و ایدئولوژیک!
اسرائیل در کجای تاریخ قرار دارد:
ظاهرا یهودیت سیاسی شده با اسلام سیاسی شده در اینجا و امروز به یک نقطه مشترک رسیده اند. به نطر من اسلام سیاسی حاکم بر ایران با تاکید بر نابودی اسراییل از یک طرف و بی توجهی عمیق غرب از طرف دیگر باعث شده اند که در اسراییل نیروهای راست افراطی و یهودیت سیاسی شده قدرت را قبظه کنند و احزاب سکولار و متعادل و میانه رو را به انزوا ونابودی کشانده اند. بطور مثال از حزب کارگر در اسراییل چیزی باقی نمانده است.
فاجعه امروز که هم غرب و هم نیروهای حقوق بشری و عدالت خواه را به شرایطی کشانده است که نه راه پس و نه راه پیش دارند. ائتلاف راست افراطی به رهبری ناتانیاهو بیست سال است که در قدرت مانده اند و نخواسته اند که دست کم بخشی از مشکلات فلسطینی ها را حل و فصل کنند تا تروریست های ضد بشری چون حماس نتوانند از آنها و از آنجا سرباز بگیرند.
اما نوری در انتهای تونل تاریک دیده می شود.
به نظر می رسد و دور از ذهن و واقعیت نیست که در پایان این جنگ نابرابر خونین دو اتفاق خواهد افتاد. حماس و بازوی دراز اسلام سیاسی و البته مزدوران جمهوری اسلامی در منطقه نابود خواهد شد و یا از صحنه سیاسی و نظامی حذف خواهد گردید.
به موازات آن راست های افراطی اسراییل بعد از این صحنه به عقب رانده خواهد شد نه به دست حماس و رژیم بلکه بدست آمریکا و اروپا و هواداران اسرائیل در جهان.
سیاست های راست های افراطی نتوانسته اند مشکل سرزمین های فلسطینی را نه در کوتاه مدت و نه در درازمدت به هیچ نحوی حل کنند.
آنها حیثیت، کیان وموجودیت اسرائیل و آمریکا و اروپا را به چالش کشیده اند آنها ابهت خود را که چندین دهه روی شکست ناپذیری اسرائیل سرمایه گذاری کرده بودند همه را به باد داده اند. لذا باید باید همه چیز از نوع تعریف شود. از جمله دولت فلسطینی، دفاع اسرائیلی، رژیم اسلامی،
و حضور ابواب جمعی اسلام سیاسی در غرب.
همه اینها یک بار دیگر بازنگری خواهد شد.
به باور من صلح در چشم انداز نه چندان دور در انتظار ماست.
خلاصه سخنانم:
تهدید اصلی جهان گسترش اسلام سیاسی به رهبری رژیم ایران است
وجود و ظهور اسلام سیاسی سبب رشد نیروی های راست افراطی در غرب شده و خواهد شد و ارزش های لیبرالیسم را به خطر خواهد انداخت.
جهان غرب در برابر هجوم اسلام سیاسی استراتژی و روشن و سیاست بازدارنده ای ندارد.
سازش جهان غرب با اسلام سیاسی و سردمدار آن تا به اینجا فقط فاجعه آفریده و ملت ایران اولین قربانی و مردم منطقه هم قربانیان بعدی آنند.
بدون تغییر سیاست و نگرش کشورهای آزاد در قبال جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی تلاش ایرانیان خارج از کشور به نتیجه ای نخواهد رسید.
تونلِ وحشت، مهران رفیعی