حضور اعلی حضرت هارالد پنجم پادشاه نروژ و بانو
پس از برگزاری جشن شکوهمند اعطای جایزه ی نوبل صلح و مراسم شام ناهار بعد از آن در حضور آن اعلی حضرتان، و ارائه ی چند چشمه ی با حال از پروتکل شکنی و بچه پر رو بازی هنرمندان درجه ی اول جهانی، ما روی مان به شما کمی باز شد گفتیم حالا که در حضور اعلی حضرتین اجازه ژانگولر بازی به هنرمندان داده می شود ما هم یک تکمیلیه ای چیزی ارائه دهیم تا آن عالی مقامان از با حال بودن ما ایرونیا بیشتر لذت ببرند و بهره مند شوند.
هنرمند بین المللی ما، سرکار خانم گلشیفته ی گرامی به لحاظ ضیق وقت نتوانستند ارائه ی کاملی از هنر پروتکل شکن ایرونی ارائه دهند و بد نیست آن اعلی حضرت که الان مشغول تماشای ویدئوی آن چه در حضورشان گذشت می باشند، به ظرائف موضوع دقت نموده لذت کافی و وافی از این رویداد پروتکل شکن ببرند.
در ابتدا لازم و ضروری است که آن حضرت، از معنای شعر بسیار عمیق و عرفانی و کوچه باغی ما ایرونی ها مطلع شوند که داستان شبی مهتابی را بیان می کند که در آن یک ایرونی با حال که سرش هم از عرق خوری در ساندویچی موسیو یروان کمی گرم شده، هوس یار و معشوق می نماید و نصف شبی آوازخوانان به کوی محبوب خود می رود و زیر چهچهه می زند. حبیب ایشان که احتمالا در آن ساعت شب خوابیده باید بیدار شود و اگر نشود معشوق به سراغ طبیب وی می رود و او را بیدار می نماید. بعد از مقداری لات و لمپن بازی و سنگ پراندن به شیشه ی پنجره ی حبیبه ی عفیفه ی مذکور، ایشان به نوکر حبیبِ پری رو -اصطلاحا این نوکر، «بابای خانه» نامیده می شود- می گوید برو به خانم بگو فلانی نصف شبی اومده حالتو، احوالتو، سفید رویتو، سیاه خالتو ببیند برود، و کار دیگری این وقت شب ندارد....
خلاصه شما خلاقیتی در این تصنیف مشاهده می کنید که اگر تمام آب های زیر قطب شمال را هم بگردید، محال است این میزان از آفرینش و خلاقیت را بتوانید در آن بیابید.
اما نظر به این که وقت آن اعلی حضرت اندک است لذا به موارد دیگری سریعا اشاره می کنم و از دعوت کنندگان نوبل صلح تقاضا می کنم در آینده که این جایزه به احتمال قوی به زن کامبیز داده خواهد شد، از چهار راه سیروس خودمان گروه معروف به «مُرا شیرا» را دعوت کنند که دستکم به اندازه ی سه خواننده ی تراز اول کشورمان شعر تصنیفی را که می خوانند بلد هستند و توانایی از روی موبایل خواندن آن را دارند و هر کدام شان یک ساز نمی زنند و یکی تِنور و یکی سوپرانو برای تان نمی خواند و پروتکل شکنی به صورت کاملا هماهنگ انجام می شود.
ما در فرهنگ غنی ایرونی، که مایه ی آبرو و افتخار جهانی ماست، شعر و ترانه ی زیبای «این کمره ی شاه فنره» رو هم داریم که وقتی با «داش داش، داش داش، داشم من، صیاد اردک ام من، عاشق تنبک ام من» ترکیب می شود، هر نوع مجلس پادشاهی را به قول ما ایرونیای با حال ضد قانون و ضد رسم و رسومات می ترکاند و حتی امکان این هست بانو علیاحضرت، اون وسط بلند شود و یک قر ریز و لب و دهن مامان برای میهمانان بیاید و جناب عالی هم در حالی استک عرق ۵۵ را روی پیشانی گذاشته اید، با رقص مرغابی، مدعوین را سر حال بیاورید.
با پوزش از تصدیع و طولانی شدن مطلب پیشنهاد آخر م رو بکنم و برم پای سفره ی عرق به سلامتی شما عزیزان این استکان آخر رو با لوبیا چیتی برم بالا و آن این که تقاضا می کنم برای مراسم نوبل زن کامبیز از پدیده ی نوظهور هنر ایران جناب «صادق بوقی» دعوت به عمل آورید تا شبی خوش و مفرح و پر از قر کمر داشته باشیم؛ آماشاءالله!
چاکریم، خیلی مخلصیم! برو بالا جایی که غم نباشه!
اخبار ادیان هفته در یک دقیقه!