نه تنها شهروندان غربی، که سیاستمداران غربی هم هیچ ایدهای از شرایط سخت و غیرانسانی زندانهای ایران ندارند. هرگز فرصتی فراهم نشده بازرسی وارد ایران شود و از نقض حقوق بشری که در زندانهای جمهوری اسلامی اتفاق میافتد، گزارش تهیه کند.
زندان در غرب، جاییست که کسی مانند حمید نوری، که متهم به جنایت علیه بشریت است، حق دارد بابت نداشتن عینک مطالعه و چای گرم شکایت کند... این را مقایسه کنید با شرایط زندانی سیاسی "عبدالرسول مرتضوی" جانباز جنگ ایران و عراق که یک پای مصنوعی دارد، مسئولان زندان، زمان تبعید از اوین به رجائیشهر، پای مصنوعیاش را عامدانه به او ندادند، و عبدالرسول مرتضوی با یک پا، حتی بدون عصا به زندان رجاییشهر منتقل شد! او به مدت دو ماه تا رسیدن پای مصنوعی، برای ابتداییترین کارها و نیازهایش محتاج کمک دیگران بود...
شرایط سخت زندانیها در ایران قابل چشم پوشی نیست و نباید با سانتیمانتالیسم سختی زندان را تقلیل داد... ما نیاز داریم واقعیت سخت و سیاهی که پشت دیوارهای زندانهای جمهوری اسلامی میگذرد، برای جهانیان عیان شود، نیاز به بازیهای احساسی نداریم. همه ما خارج از زندان، در قبال جانِ تک تک زندانیها مسئولیم و باید صدای آنها باشیم، و از هر فرصتی به نفع آنها استفاده کنیم...
در مراسم اهدای جایزه نوبل گلشیفته فراهانی از رقص و آواز زندانیان گفت و تصویری از زندانهای ایران به جهان ارائه داد که بسیار دور از واقعیت است. به این بهانه نیاز دیدم برای روشن شدن مطلب، از تجربه شخصی خود بگویم.
من ۱۸۰ روز زندان بودم و دهها خاطره از رقص و آواز در زندان دارم، اما همه آن خاطرات را با بغض و گریه تعریف میکنم چرا که رقص و شادیِ زندان، از سرِ دلخوشی نیست... این نکته بسیار مهم است، بارِ معنایی کلمات، درون و بیرون از زندان خیلی متفاوت است، و متاسفانه بسیاری عاجز هستند از درک این تفاوت...
تقلیل دادن رنج زندانی و گلدرشت نشان دادنِ لحظات کوتاه و گذرایِ شادی در زندان، خیانتی بزرگ است... این افراد حتی تفاوت رقص خارج و داخل زندان را نمیدانند، رقص زندانی از سرِ درد، دلتنگی و غم است، رقصی که اغلب به سکوت یا بغضی فروخورده ختم میشود... بعنوان کسی که با پوست و گوشت و استخوان این حس را در زندان تجربه کردهام، به یقین میگویم شادی و رقص و آواز زندانی از زمین تا آسمان تفاوت دارد با تصویری که در مراسم اهدای جایزه نوبل به جهان ارائه شد... شادیِ زندانی، درد دارد، غم دارد و به خنده و کف زدن ختم نمیشود... در جنوب به هنگام عزا زنان "کِل" میکشند، "کِل" آواییست به باور عامه در شادی کاربرد دارد. اما "کِل" عزا که "کِلِ وارونه" نامیده میشود، به آوایی ناله مانند ختم میشود و این نالهی پایانی، تفاوت شادی و غم را مشخص میکند، رقص و شادی در زندان را میتوان به "کِلِ وارونه" تشبیه کرد.
و در پایان آروز میکنم حال که به واسطه ادعای گلشیفته فراهانی، ایرانیان انسانهایی قانونشکن به جهان معرفی شدند!ای کاش این قانونشکنی در جهت حمایت از زندانیان دربند بود...ای کاش از بهنام محجوبی گفته میشد که افول انسانیت را فریاد زد...ای کاش از نوید افکاری گفته میشد که هشدار داد حاکمان جنایتکار جمهوری اسلامی برای طنابشان به دنبال گردن میگردند...ای کاش از بکتاش آبتین گفته میشد که تا واپسین نفسها به تخت بیمارستان غل و زنجیر شده بود... از فاطمه سپهری، عباس واحدیان شاهرودی، خالد پیرزاده، آقا ماشالله کرمی که به جرم سوگواری برای جگرگوشهاش محبوس است...
متاسفانه رفتار ایرانیانی که به نمایندگی از میلیونها ایرانی در مراسم اهدای جایزه نوبل شرکت کردند، حتی اهانت به برنده نوبل هم بود، رقص، آواز و شادی به یاد نرگس محمدی نویسنده کتاب "شکنجه سفید" یک پارادوکس غیرقابل تصور است.
فراموش نکنیم بزرگترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست... و انکار رنج زندان خیانت بزرگیست.
سپیده حجامی
مسئولیم و جوابگو! ابوالفضل محققی