Tuesday, Dec 12, 2023

صفحه نخست » مسئولیم و جوابگو! ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgاعتصاب غذای عزیزان بهائی و پیوستن نسرین ستوده و تنی چند از زنان سیاسی در بند به این اعتصاب در گرما گرم جشن اعطای جایزه صلح نوبل به نسرین ستوده آن را باز تابی جهانی می‌بخشد و بار دیگر پایداری زنان و مردان بهائی مصلوب الحقوق دراین سرزمین که با چنگ و دندان از حقوق انسانی، شهروندی و اعتقادت خود در برابر هجوم و سرکوب نا جوانمردانه سازمان دهی شده توسط دستگاه دینی شیعه از نخستین روز پایه گذاری تا امروز به قیمت غارت شدن، شکنجه، زندان و نهایت اعدام شدن! از حق خود دفاع کرده‌اند را در معرض دید همگان می‌نهد و وجدان‌های بیدار را به تحسین و همگامی فرا می‌خواند..
کمتر! نه نیست! هیچ اقلیت دینی یا مخالفانی که با این درجه از کینه و نفرت آخوندی و سرکوبی چنین سازمان یافته بر بستر اجتماعی که باورهای سلب شیعه گری زمینه هرگونه اهانت و تعدی را برای آن فراهم می‌سازد مورد سرکوب قرار گرفته باشند.

داستان بهائیت داستان پر آب چشمی است که هر گوشه از تاریخ آن نشانی از سبعیت حاکمان دین و مقاومت جانانه هزاران بهائی جان به لب رسیده از جور حاکمان و جامعه در خواب رفته شیعه ایرانی دارد. داستان شمع آجین شدن جوان هجده ساله بر چهار سوی بازار تهران که هنوز طنین صدایش در رواق‌ها وزیر گنبد آن می‌پیچد "
"دستیم جام باده و دستیم زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست "
داستان زنی است که گوهر وجود و شهامتش بر تارک مبارزات آزادیخواهی و مبارزه زنان برای برابر حقوقی می‌درخشد. زنی که حجاب از سر و صورت بر گرفت تا لرزه بر پیکر استبداد دینی و جامعه مرد سالار ایران بیندازند. زنی که تا آخرین لحظه حیات با دستمالی که جهل جامعه با دستان میرغضب قاجاری در گلوش فشرده بود هم چنان استوار بر عقیده خود ماند تا امروز بار دیگر در مصاف نابرابر و ناجوانمردانه حکومت اسلامی با این اقلیت مذهبی در سیمای مقاوم هزاران زن و مرد بهائی که از حقوق دریغ شده شهروندی و آزادی خود دفاع می‌کنند ظاهر شود..
داستان جان هائی است که بر دهانه توپ بسته شدند. داستان محصلان دبیرستانی تحریک شده توسط متعصبان شیعه، انجمن حجتیه است که سنگ بر شیشه خانه بهائیان در شهرها می‌زدند و جو جامعه را زهرآگین می‌ساختند.
داستان استاد روانشناسی ما دکتر ربانی است، داستان دکتر سمندری متخصص گوش حلق و بینی انسان بزرگی که حق استادی بر صد‌ها دانشجوی دانشگاه تبریز داشت. استادی که وجهه انسانی و اجتماعیش کینه حکومت اسلامی را به همراه داشت و کشته شدن نا جوانمردانه‌اش بدست سید حسین موسوی دادستان وقت دادگاه انقلابی تبریز.
دردا که هنوز جامعه ایران حتی جامعه روشنفکری ایران در برابر این همه ظلم حکومت بر هم وطنان بهائی که همه از یک خاک، ِیک تاریخ و مهم تر همه بنام انسان خوانده می‌شویم عکس العمل لازم را انجام نداده. هنوز کمتر می‌توان در نوشته‌ها، داستان‌ها، نقاشی‌ها و آثار سینمائی نشانی از این همه بیداد دید.
چگونه می‌توان از حقوق شهروندی دفاع کرد اما چشم بر این همه ظلم حاکمیت و متاسفانه افکار عمومی که دهه‌ها تبلیغات آخوندی آن را مسموم و دیواری از تحجر اجتماعی بدور آن کشیده بست و سخن نگفت؟
هر تازیانه‌ای که بر پشت یک هم وطن بهائی می‌خورد، هر خانواده بهائی که درب خانه‌اش شکسته و غارت می‌شود! هر اهانتی که به مردگان بهائی می‌شود و سنگ قبر‌هایشان به پتک جهالت خرد می‌شود. هر نوجوان و جوان بهائی که به جرم بهائی بودن از حق تحصیل محروم می‌شود! ما مقصریم. ما که قلممان در دفاع از آن‌ها بر صفحه کاغذ نمی‌گرید.
چگونه می‌توان آرام سر بر بالش نهاد و مجسم نگرد چهره این زنان و مردان سخت گوش هم وطن را که رنجی روزانه از حکومت می‌کشند و رنجی مضاعف از جامعه‌ای که متاسفانه هنوز قادر به دیدن رنج‌های عظیم این بخش از تن خود نیست؟!
مخالف رژیم جمهوری اسلامی هستیم! برای حقوق شهر وندی خود مبارزه می‌کنیم اما قدمی جانانه در دفاع از حقوق این بخش زحمت کش، سخت گوش! کار آفرین که پیوسته با تحصیل کردگان نه اندک خود، متخصصان و کار آفرینان خویش نقشی سازنده در جامعه داشته‌اند بر نمی‌داریم.
مردان وزنان سخت کوشی که وقتی در‌های مدرسه و دانشگاه برروی فرزندانشان بسته می‌شود. دانشگاه مجازی راه اندازی می‌کنند و تعلیماتی در حد معتبر ترین دانشگاه‌ها ارائه می‌نمایند. بر پا دارنندگانش بهمین جرم دستگیر وزندانی می‌شوند.
دریغ که نه تنها جامعه، بل جامعه فرهنگی، جریان‌های سیاسی مدعی آزادی خواهی نیز سکوت می‌کنند. سکوتی که پیوسته جریان‌های سیاسی آلوده شده به تفکرات مسموم اشاعه شده توسط دستگاه روحانیت شیعه در بین مردم، با حساب کتاب‌های تهوع آورهم خوانی با افکار عمومی! در حق حامعه بهائی ایران داشته‌اند.
نظیر کنار گذاشتن اعضای بهائی در حزب توده که نه تنها اعتراض دیگر جریان‌های سیاسی بخصوص چپ را بهمراه نداشت بلکه در بده بستان‌ها و حساب کتاب‌های سیاسی برای شکوفا کنندگان خط امام که ما نیز دردا بخشی از آن بودیم خلجان ایجاد می‌کرد که نسبت به این مسئله با احتیاط و محافظه کاری عمل کنند.
بر بستر چنین جوی است که جمهوری ننگین حکومت اسلامی چنین بی پروا از هموطنان بهائی ما که پاره تن این سرزمین وتاریخ آنند نسق کشی می‌کند.
ظلم بی جواب! بی تفاوتی اجتماعی و سیاسی که بی حسی و رخوت در جامعه را "همان چیزی که جمهوری اسلامی میخواهد "دامن می‌زند و بسترگسترده سرکوب‌های گسترده عمومی را فراهم می‌سازد. مسئولیت خطیری که هرگز درک نکردیم وبا تمامی اعتقاد وبه آزادی، عدالت و دمکراسی یعنی شعار "زن، زندگی، آزادی " که نمود آن در این یخش حمایت از حامعه بهائی ایران است بر نخواستیم.
دور نرویم به تعداد مطالب و نوشته‌های اپوزیسیون در همین رابطه اعتصاب غذای امروز خانم مهوش ثابت و فریبا کمالی دو شهروند بهائی در دفاع از حقوق جامعه بهائی ایران بنگریم. شرم زده از خود سئوال کنیم چرا؟ چنین سر سنگین بوده‌ایم در طی تمامی آین سال‌ها نسبت بدین اجحاف؟ بدین برخورد‌های خشن و غیر انسانی اعمال شده بر این هموطنان؟ مسئولیم و جواب گو!

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy