در این نوشته ابراز تنفر یا شیفتگی نسبت به پرویز ثابتی را وا میگذارم به کسانی که کسب و کارشان ترویج تنفر یا مداحی است و نمیخواهند از تاریخ و آنچه بر سر ایرانیان در ۶۰ سال اخیر آمده درس بگیرند. اقدامات دیگر مارکسیستها و مخالفان حکومت پهلوی نسبت به مخالفان خود نیز ارزانی همین نفرتگرایان باشد: برچسب زنی (رادیکال، نخاله، اولترا راست، راست افراطی، ترامپیست، پهلویست، شوونیست، ساواکی، آخوند، شکنجه گر)، تهمت پراکنی (همکار رژیم، مستخدم موساد، حقوق بگیر سی آی ای)، اِسنادهای بی اساس («از ایپک یا موساد یا فراماسونری پول گرفته»)، ترور شخصیت («در حوزه درس خوانده»، «مدرکش قلابی است»، «مبتذل» که سالها نثار غیر خودشان کردند تا نظام سانسور را مشروع سازند)، گمانه زنی بی اساس (بالا کشیده شده توسط رژیم اسلامی، عضو شبکهی سلطنت طلب)، دروغ بافی و پرونده سازی («سالها در دستگاه امنیتی رژیم کار میکرده»، مخوف، خبر چین، خبر رسان) یا بیان احساسات («سفیدشویی میکند»). برای مروری بر این اقدامات به بخش اظهار نظرها در سایت گویانیوز مراجعه بفرمایید. این روشها هیچ گاه به درک درستی از واقعیات نمیانجامد اما در دوره هایی به کسب قدرت منجر میشود. متاسفانه چپ، اسلامگرایان و سایبریهای ایرانی همچنان به تاکتیکهای فوق چسبیدهاند چون دیدهاند که اینها برای حکومت نکبت اسلامی کار کرده است.
مجموعهی پنج قسمتی «پرویز ثابتی» که در هفتهی آخر نوامبر ۲۰۲۳ از تلویزیون من و تو پخش شد برای تک تک ایرانیان اعم از چپ و راست، ایرانگرا و جهانگرا، مشروطه خواه و جمهوریخواه، برانداز و اصلاح طلب و فعال حقوق بشر و قدرتگرا نکاتی برای شنیدن دارد. متنفران از حکومت پهلوی چه خوششان بیاید و چه خوششان نیاید ثابتی با توان ترکیب چهار عنصر روایتگری و دراماتیزه کردن، رک گویی بدون توهین، تحلیل تاریخی و سیاسی، و حافظهی شفاف توانست میلیونها نظر را به خود جلب کند. تنها در یوتیوب هر قسمت را صدها هزار نفر تماشا کردهاند، چه موافق و چه مخالف. تعداد مخاطبان تلویزیونی و شبکههای اجتماعی نیز احتمالا دهها میلیون نفر بوده است. آنها که میخواهند بدانند در جامعهی ایران چه میگذرد باید به تاثیر این گونه آثار و علت توجه بدانها توجه کنند. البته هر چه را که مردم بدان توجه کنند و مطابق میل خود-نخبه پنداران نباشد «مبتذل» نام میگیرد مثل کارهای آغاسی و سوسن و جواد یساری و ساسی در حوزهی موسیقی یا فردین و بیک ایمانوردی در حوزهی فیلم.
چرا سخنان ثابتی علی رغم ۴۵ سال تبلیغات مخالفان حکومت پهلوی علیه وی و دیگر کارگزاران آن حکومت خریدار دارد (نمی گویم طرفدار، چون برخی از تماشاگران میتوانند مخالف وی باشند اما نمیتوانند وی را نادیده بگیرند)؟ چرا روایت کسی که برای ۴۵ سال به انواع جنایات متهم شده مورد توجه جامعه قرار میگیرد (با بیش از ۹۰ درصد اظهار نظر مثبت در زیر ویدیوها در سایت یوتیوب)؟ چرا ۵۷ایها هنوز در پی براندازی حکومت پهلوی هستند؟ اینها پرسش هایی جامعه شناسانهاند و نه سیاسی و امنیتی. پنج علت قابل ذکر است:
۱. مورخان تاریخ معاصر نتوانستهاند به نیاز مردم به اطلاعات و تحلیل و فهم واقعیات پاسخ دهند. مردم ایران میخواهند بدانند چرا حکومت پهلوی سقوط کرد و رژیم اسلامی چگونه بر سر کار آمد. آثار ظاهرا تاریخی موجود بیش از پاسخ به نیاز دانستن، به تبلیغات سیاسی علیه این و آن یا ترویج این و آن ایدئولوژی مشغول بودهاند. از این جهت در سالهای اخیر خاطرات شخصی و تاریخ شفاهی و مصاحبه و انواع دیگر فرمهای روایتگری بسیار فراتر از تاریخ «ظاهرا» تحلیلی و جستجوگرانه مخاطب پیدا کرده است چون کالایی که این مورخان میفروشند اغلب و در حوزه هایی قلابی بوده است.
۲. روایتگر تاریخ معاصر عمدتا اسلامگرایانِ همراه با حکومت نکبت و انقلاب ۵۷ و مارکسیستهای «دانشگاهی شده» و «ویراستار و خبرنگار شده» بودهاند. این دو گروه بالاخص در یک دههی اخیر اعتبار خود را در میان طیف عظیمی از ایرانیان از دست دادهاند چون در دروغ سازیهای مخالفان پهلوی و ماله کشان رژیم نکبت اسلامی مشارکت داشتهاند. مردم ایران به دنبال شنیدن این تاریخ از زبان افراد درگیر در ماجرا و مستندهای تاریخی که فیلم و سند و رخدادها را نشان میدهند هستند. از همین جهت روایتگری ثابتی یا فیلم مربوط به رضا شاه (پخش شده از من و تو) یا دیگر آثار این چنینی در میان مخاطبان با استقبال مواجه میشود. اشمئزازی که از سریالها یا برنامههای تاریخی تلویزیون دولتی و کلیشه سازیهای چپ در میان مردم ایجاد شده نیز به استقبال از روایتهای دست اول کمک کرده است.
۳. آنچه ثابتی را از دیگر روایتگران تاریخ دوران پهلوی متمایز میکند رهیافت انتقادی و در عین حال واقعگرایانه و در عین حال قدرشناسانهی اوست به حکومت پهلوی و تحولات درون آن حکومت اعم از جاه طلبیها (زدن یکی علیه دیگری برای تقرب به شاه و فرح و دربار)، خودنماییها در مصاحبه با رسانههای خارجی و جدی گرفتن آنها (محمد رضا شاه)، فسادها (مثل فساد نصیری) و ندیدن واقعیات یا دست کم گرفتن دشمنان حکومت (اکثر مقامات حکومت پهلوی). ثابتی سیاست امنیتی حکومت را در مواجهه با گروههای برانداز بعد از ۱۳۵۵ نقد میکند اما این نقد وی را به فردی ناسپاس به حکومتی که او را در مقامی قدرتمند تر از وزرا ارتقا داده بود تبدیل نمیکند. قدرشناسی خصوصیتی است که اسلامگرایان و چپ آن را خفیف میسازند اما تودهی مردم هنوز آن را ارزشی قابل توجه میدانند. در میان سخنان وی افراد میتوانند حداقل توصیف و تبیینی واقع گرایانه از روشهای انقلابیون و سیاستهای حکومت در برابر آنها بیابند. عالم واقع دنیای ایدههای محض و رویاها و آرمانها نیست.
۴. علی رغم ادعاهای مربوط به تحریف تاریخ و دروغگویی توسط ثابتی، اطلاعات و آماری که ثابتی در این مجموعه (موارد دیگر را نمیدانم) در مورد ساختار ساواک و زندانیان سیاسی عرضه میکند با اطلاعاتی که دیگران در این زمینه دادهاند تضاد ۱۸۰ درجهای یا اغراق و غلو ندارد. منتقدان غیر از اتهام دروغگویی سند و مدرکی که سخنان وی را نقض کنند عرضه نکردهاند. نوشتههای علیه این مجموعه عمدتا حملات سیاسی بودهاند تا نقد اطلاعات و تحلیلها. به عنوان مثال ادعای وی در مورد تریاکی بودن خامنهای با سخنی که محمد عطریانفر (معاون سیاسی و اجتماعی وزیر کشور در سالهای ۶۸ تا ۷۲) در مورد گذراندن حدود ۶ ماه از سال در باغات خوش آب و هوای ایران توسط علی خامنهای به خود من گفت سازگاری دارد چون عشق به طبیعت علت این امر نبوده است. روحانیون بنا به سنت این صنف، باغ خوش آب و هوا را برای کشیدن جمعی تریاک دور از چشم مردم میخواستهاند و نه ارتباط معنوی با طبیعت.
من با سعید حجاریان و عمادالدین باقی در مورد برخی از رخدادها و آمارهای مربوط به آن دوره سالها پیش گفتگو داشتهام و سخنان ثابتی (آنجا که با واقعیات سر و کار دارد) با اطلاعات عرضه شده توسط آنها تعارض چندانی ندارد. به عنوان مثال، تفاوت آمار ۳۲۰ نفرهی ثابتی در مورد کشتههای دهههای چهل و پنجاه (عمدتا پنجاه) از اعضای گروههای تروریستی با آمار باقی (۳۸۳) فاصلهی چندانی ندارد.
۵. اگر کسی از میان ایرانیان یک عضو ساواک را در خانوادهی خود داشته یا روایتهای آنها را شنیده باشد نمیتواند انبوه دروغهای گفته شده (یا راست و دروغهای با هم ترکیب شده) در مورد اعضای ساواک توسط اسلامگرایان یا چپها را باور کند. چپها و اسلامگرایان استاد دروغ بافی و پروپاگاندا بودهاند و به همین علت برخی سخنان محتملا راست آنها نیز قابل باور نیست. هر کس با آنها مخالفت کند یا در سمتشان نباشد در معرض انبوهی از دروغ بافی قرار میگیرد. در مورد خود من گفتهاند که «آخوند بوده ام» (به علت تحصیل علوم دینی در یک دوره بدون رفتن در سلک روحانیت یا بدون دریافت شهریه در کنار تحصیل دانشگاهی) یا بورسیه دولت ج. ا. در امریکا بودهام که دروغی است که اولین بار حسین شریعتمداری ساخت یا مدرک دکترا ندارم که با دروغ قبلی در تضاد است.
در مورد اتهامات نقض حقوق بشر و جنایات ساواک، به دلیل انبوه دروغهای گفته شده، بدون برگزاری دادگاه مستقل با حضور وکیل و هیئت منصفه (که به شکل تصادفی انتخاب شده باشند)، رسانههای آزاد و تریبون داشتن متهمان و وکلای آنها نمیتوان اتهامات گفته شده را باور کرد (بنا به اصل برائت و عدم وثوق سخنان دروغگویان). مخالفان ساواک حتی یک محاکمهی صوری در یکی از کشورهای اروپایی علیه آن برگزار نکردهاند چون خلخالی و امثال وی به اندازهی کافی از آنها اعدام کردند و به زندان انداختند و ۵۷ایها برای این احکام کف زدند. آنچه میدانیم آن است که اتهام زنندگان با اعمال خود نشان دادهاند که در خشونت و آدم کشی و ادعاهای بی پایه کسی به پای آنها نمیرسیده است. ۴۵ سال است که ثابتی در دنیای آزاد زندگی میکند و هنوز تا حدی که رسما اعلام شده باشد یک شکایت علیه وی در دادگاههای امریکا ثبت نشده است. جمهوری اسلامی که همهی مدارک و اسناد ساواک را در اختیار دارد ۴۵ سال است که ثابتی را محاکمه نکرده است در حالی غیابا دولت امریکا را محاکمه کرده است. این امور نشان میدهد که اتهام زنندگان تا چه حد به ادعاهای خود باور دارند.
انتقادات مطرح شده
در انتقاداتی که به این مجموعه برنامه میشود سه مورد بارز تر بوده است:
۱. «مستند نیست»؛ «سفید شویی است». گفتهاند که این مجموعه را نباید «مستند» مینامیدند (برخی افراد بدون دیدن این مجموعه-بنا به گفته خودشان- چنین ادعایی داشته اند). البته این مجموعه مستند به معنای روتین آن نیست چون یک گزارشگر بیشتر ندارد. اما اسم و عنوان، عاملی چندان تعیین کننده در محتوای یک مجموعه از نگاه مخاطبان نیست. این مجموعه خاطرات و تجربیات و مشاهدات ثابتی را منعکس میکند و بخشی از «تاریخ شفاهی» است که اهل نقد و نظر و تحقیق باید آن را در کنار دیگر اسناد و گزارشها و روایتها قرار دهند. اما به خودی خود ارزش تاریخی به عنوان روایت یکی از عناصر درگیر دارد. با نفی مستند بودن نمیتوان این مجموعه را بی ارزش معرفی کرد. حداقل فیلمهای نمایش داده شده در این مجموعه را نمیتوان قلابی و ساختگی دانست.
این مجموعه به نفع هیچ طرفی در تنازعات سیاسی موجود نیست و از همین جهت عنوان سفید شویی بر آن برازنده نمینماید. او از مواضع سران حکومت پهلوی در حوزهی امنیت- که کار خودش بوده- تحلیل روشنی میدهد که بخشی از علل فروپاشی رژیم را عرضه میکند و سخنان وی اصولا سفید شویی نیست: عدم درک خطر شبکهی روحانیت شیعه، لاس زدن با ایدئولوگهای تروریسم اسلامی و مبانی آن (بومیگرایی، شرقگرایی، هویتگرایی)، مراکز پراکندهی قدرت بدون هماهنگی، ضعف تصمیم گیری شاه و دولت، کابینههای تکنوکرات در شرایط بحرانی، نوسان شاه میان انواع سیاستهای متضاد، و شیفتگی شاه و شهبانو به محبوب بودن در میان شارلاتانهای اندیشمند نما و رسانههای چپ نمای غربی. رژیم اسلامی از همهی این اشتباهات درس گرفته است.
۲. «استقبال از این مجموعه ناشی از «لجبازی با جمهوری اسلامی» است». این سخن دقیقا مثل آن سخن که «بی توجهی مردم ایران به فلسطینیها ناشی از لجبازی با رژیم است» توهین به شعور مردم است. کسانی که این سخنان را میگویند توجه نمیکنند که افکار عمومی بر اساس لجبازی صرف شکل نمیگیرد و بیشتر مبتنی بر تجربهی زیسته است. نوستالژیای که امروز در میان جوانان ایرانی نسبت به دوران پهلوی وجود دارد ناشی از مقایسهی تحلیلی-واقعیت محور و نه صرف احساسات ناشی از سرکوب است. مقایسه دو رژیم از حیث آزادیهای اجتماعی و سیاسی ربطی به لجبازی ندارد.
۳. «ثابتی بدنام است»؛ «فاقد دانش تحلیل اطلاعات بود». سخن اول برای نفی روایت یک فرد کفایت نمیکند همان طور که خوشنامی چیزی به استدلال افراد به نفع کسی یا سخنی نمیافزاید. برای رد سخنان یک فرد باید خود سخنان را مورد ارزیابی قرار داد و نه گوینده را. (انظر الی ما قال و لاینظر الی من قال: یکی از معدود سخنان پر مغز خلیفهی اول مسلمانان) تا وقتی که برای نفی سخنان ثابتی به خود وی حمله میکنند استقبال از سخنان وی بیشتر و بیشتر میشود چون حمله کننده منطق قابل قبولی ندارد و پیش از حملات به وی انبوهی از این حملات همراه با دروغهای بزرگ (۵ میلیون عضو ساواک، ۶۰ هزار کشته که در متن قانون اساسی رژیم آمده، یا ۱۰۰ هزار زندانی سیاسی در دوران پهلوی) عرضه شده است. تاسف بار تر باور بخشی از جامعه نسبت به این دروغها بوده است که خود تحقیق ویژهای را میطلبد.
منتقدان ثابتی (مثل عباس عبدی) میگویند «در سال ۱۳۵۵ عملا قریب به اتفاق افرادی که سیاسی و علیه رژیم مبارزه میکردند یا در زندان بودند یا بیرون تحت نظر قرار داشتند» و در عین حال وی را فاقد دانش تحلیل اطلاعات میدانند. چگونه دستگاهی بدون تحلیل توانست به چنین موفقیتی دست یابد؟ اگر او فاقد چنین دانشی است چگونه حدود هفت ساعت میلیونها نفر را پای صحبتهایش مینشاند؟
مجید محمدی