کیهان لندن - ه. آذین - با اوجگیری جنبشهای اعتراضی در ایران، موج جدیدی از تحرکات و فعالیتهای سیاسی در بین نیروهای فعال سیاسی شکل گرفته است. معضل پراکندگی و عدم همکاری جبههای در جهت نجات میهن غارت شده و در بند ایرانیان از بزرگترین چالشهای امروز است. یکی از موانع اصلی در راه شکلگیری همکاری بین نیروهای سیاسی، رویکرد نادرست نیروها و افراد فعال سیاسی به موضوعات مهمی مانند استراتژی، تاکتیک و قواعد مذاکره است.
این نوشته سعی دارد به این مباحث پرداخته، با این امید که آغازگر گفتگوهای سازنده و ژرفتری در این حوزه باشد و روند همگرایی نیروهای سیاسی را تسهیل کند.
با انعکاس گسترده جنبشها و اعتراضات اخیر ایران در جهان و انعکاس رویکردهای مدرن آن نزد افکار عمومی جهانیان، زمینهها و نیاز به ارتباط با محافل بینالمللی در دستور کار قرار گرفت. جلب حمایت نهادهای سیاسی کشورهایی که با این جنبش همدلی نشان میدادند و همچنین افکار عمومی جهان و مطبوعات، موضوع مهم کنشگران سیاسی شد.
فعالیتهای گستردهای نیز در این حوزه به صورت خودجوش و پراکنده صورت گرفت، ولی به دلیل همان معضلی که در بالا به آن اشاره شد، یعنی نداشتن استراتژی و هدف مشخص، درک نادرست از جایگاه فعلی خود و عدم شناخت از قواعد مذاکره این تلاشها به نتایج مطلوبی نرسیدند. اینجا سعی بر این است که به چرایی و چگونگی این روند بپردازیم.
لابیگری
برخی از افراد و گروههای سیاسی لابیگریهایی را با محافل سیاسی و گروهها و افراد شناختهشده شروع کردند و حرکتهایی نیز در این زمینه صورت گرفت که به فاصله کوتاهی به شکست انجامید.
نمونه بارز آن حرکت شاهزاده رضا پهلوی با چند فرد و گروه سیاسی بود و همچنین مذاکرات وی با محافل اسرائیلی و رسانههای مهم انگلیسی و آمریکایی. ایشان اقبال چندانی در این مذاکرات، نشستها و اقدامات عملی خود نداشتند. دلیل اصلی ناکامی در این است که قبل از اقدام به عمل به سئوالهای اصلی پرداخته نشده است. بطور مثال:
• لابیگری به چه منظور و با کدام اهداف و دستاوردهای ملموس؟
• آیا قرار است به قصد اعمال برخی سیاستهای مقطعی و موضعی در قبال ایران لابیگری کنیم؟
• آیا قرار است به قصد تغییر رژیم در ایران لابیگری کنیم؟ یا اهداف دیگری داریم؟
پاسخ قطعی به هریک از پرسشهای بالا، شرایط، ابزارها و استراتژی لابیگری را بطور اساسی متفاوت خواهد کرد.
اگر فرض را بر این بگذاریم که موضوع کلیدی در این تحرکات تلاش برای تغییر رژیم در ایران بوده، میبایست مراحل زیر به شکل اصولی طی میشد:
۱-تحلیل اوضاع از دو دیدگاه منافع ملی ایران و منافع مخاطب خارجی همچنین ارائه تصویر واضحی از جایگاه کنونی و پتانسیلهای موجود.
۲-هدفگذاری و برنامهریزی عملیاتی بر اساس تحلیل بالا.
• اقدام عملی و اجرای برنامه
۱-بازنگری دورهای، پیگیری و تدقیق و تصحیح بر اساس تحلیل از اقدامات انجام شده.
بطور مثال چنانچه هدف تغییر رژیم باشد، باید ابتدا تحلیل جامعتری تهیه شود. منافع ملی ما برای تغییر رژیم در ایران با منافع آمریکا، اروپا و کشورهای منطقه کاملا منطبق نیست. اگر برای ما حقوق بشر، سکولاریسم و دمکراسی، اقتصاد قدرتمند و نظامی مقتدر در ایران در اولویت باشد، برای سایر کشورها به هیچ وجه اینها در اولویت نیست. اولویت مثلا آمریکا، تامین منافع ملی و امنیتی آن کشور و کنترل اوضاع و شرایط منطقه و حفظ هژمونی خود است و نه دمکراسی و حقوق بشر در ایران.
آمریکا اگر به سیاست تغییر رژیم در ایران تن بدهد، در شرایطی خواهد بود که آلترناتیو واقعی، مورد قبول و قدرتمندی وجود داشته باشد که بتواند از تخریب بیش از پیش در اوضاع منطقه جلوگیری کند. وجود واقعی چنین آلترناتیوی به معنای پیششرط لازم برای باز کردن بحث تغییر رژیم در ایران است.
در حال حاضر به دلیل عدم وجود آلترناتیو توانمند و واقعی، جهان غرب (اروپا، آمریکا و حتی اسرائیل و عربستان) علاقهای به تغییر رژیم در ایران ندارند. بلکه منافع آنها در حال حاضر حفظ جمهوری اسلامیِ ضعیف و توسریخوری است که قابلیت کنترل را داشته باشد و هرزمان لازم باشد با ایجاد فشار مضاعف ایران را به عقبنشینی و خوردن جام زهر وادارند. این سیاست تا کنون عمل کرده و جواب داده است. ایران تا کنون برای بقای خود چندین بار عقبنشینی کرده است. بطور مثال در زمان جنگ، هنگام ورود آمریکا به عراق، در افغانستان، در زمان داعش و اخیرا نیز در ماجرای حماس.
در برخی دیگر از مذاکرات و خواستهای سیاسی موضوعاتی مطرح میشود که چندان فکر شده نیست و منافع طرفین در آن به دقت بررسی نشده است. بطور مثال درخواست بستن سفارتخانه های ایران، یا به عنوان نمونه درخواست از آمریکا برای توقف فعالیت نهادهایی مانند نایاک و جایگزینی آن با تشکلهای دیگری مانند نوفدی (NUFDI) یا امثال آن. طرح چنین خواستهایی از اساس نادرست است.
آمریکا و محافل امنیتی آمریکا کاملا واقفند که نایاک با رژیم ایران مرتبط است و از این موضوع استقبال هم میکنند. به چند دلیل: نایاک بخشی از جای خالی سفارت آمریکا در ایران را پر میکند. آنها از این کانال برای درک بهتر سیاستهای ایران، پیامرسانی و پیامگیری استفاده میکنند. همچنین آنها با شناسایی افراد نزدیک به رژیم ایران، کنترل امنیتی مستقیم روی این کانال و افراد کلیدی آن دارند.
به همین دلایل ساده آمریکا رغبتی به جلوگیری از فعالیت نایاک ندارد. به عبارت دیگر دیدگاه و منافع ما با دیدگاه و منافع آمریکاییها در این مورد از اساس متفاوت است. بنابراین اگر شعاری مطرح میشود، یا خواستهای در مذاکرات طرح میگردد زمانی جدی قلمداد میشود که تحلیل درست و منطقی از منافع دو سوی این قضیه ارائه شده باشد وگرنه راه به هیچ جا نخواهد برد.
ایران کشور قدرتمندی است که تاثیرات بسیار مهمی در منطقه و جهان دارد. سیاستهای ایران در منطقه بودجههای دهها میلیارد دلاری را به غرب تحمیل میکند و منافع و سرکردگی آنها را به چالش کشیده و توازن قوا را میتواند مورد تهدید قرار دهد.
اگر چنین رژیمی پشت نایاک باشد، برخلاف نظر و آرزوی ما نایاک اعتبار و اهمیت بسیاری برای آمریکاییها پیدا میکند. در حالی که محافل سالم و با اصالتی که به اصول دمکراسی و حقوق بشر پایبند هستند، به رغم نزدیکی آنها با منافع و آرمانهای ملی ما، متاسفانه از دید آمریکاییها مانند نایاک اهمیت و تاثیرگذاری ندارند. ما به عنوان فعالین سیاسی باید قادر باشیم این را درک کنیم و متناسب با آن هدفگذاری سیاسی کرده یا در مذاکرات و لابیگری های خود آن را انعکاس دهیم.
مثال دیگر در مورد شاهزاده رضا پهلوی است که تا کنون قادر نبوده در سیاست نقش رهبری ایفا کند. تا کنون نه در زمینه اتحاد نیروهای اپوزیسیون توفیقی داشته و نه در ایجاد نقش رهبری و تاثیرگذاری در جنبشهای اجتماعی و سیاسی در ایران و نه حتی در ایجاد تشکل و سازماندهی نیروهای هوادار سامانه پادشاهی به صورت یک حزب یا یک جریان همسو.
بنابراین او را نمیتوان یک آلترناتیو جدی سیاسی و جایگزینی واقعا ممکن به محافل آمریکایی معرفی کرد. گروههای دیگر اپوزیسیون نیز در همین وضعیت یا حتی به مراتب بدتر از آن قرار دارند. این در حالیست که شاهزاده رضا پهلوی بیشترین شانس و بهترین شرایط را برای کسب موقعیت رهبری و عامل وحدت نیروها در جهت تغییر رژیم در ایران را داراست. ولی نکته بر سر این است که چگونه از این موقعیت بیهمتا بهرهبرداری موثر کرد؟
اوضاع منطقه خاورمیانه در همین حال به اندازه کافی نابسامان و ملتهب است. اگرچه رژیم ایران پشتگاه اصلی و بانی گروههایی مانند حزبالله و حماس و حوثیها و دهها تشکل مسلح و جنایتکار دیگر است، ولی تا کنون در معامله با آمریکاییها ثابت کرده که در جاهای حساس عقبنشینی میکند و مانع به آتش کشیده شدن کل منطقه میشود.
آنهم به این دلیل که آگاهانه میداند فقط از این راه میتواند به بقای خود ادامه دهد. آمریکا و اروپا هم به این موضوع واقف هستند. به همین دلیل تا زمانی که آلترناتیوی وجود نداشته باشد که بتواند شرایط منطقه را کنترل و تضمین کند دست به هیچ اقدامی برای تغییر رژیم در ایران نخواهند زد.
در چنین شرایطی لابیگری برای تغییر رژیم در ایران فقط باعث کمحیثیت شدن و غیرجدی قلمداد شدن در بین محافل دست اندرکار میشود. مضافا بر اینکه تغییر رژیم در ایران مستلزم نبردی گسترده، سازمانیافته با رهبری کاریزماتیک و پشتیبانی پایدار مردمی است. وگرنه آرزوهای قلبی ما به تنهایی قادر به شکستن دژ تا به دندان مسلح و دژخیم سپاه و بسیج و سایر مزدوران ولایی نیست و نخواهد بود.
تمام زمینهها و دلایل برای تغییر رژیم در ایران وجود دارد. آرزوی قلبی میلیونها هموطن نیز همین است. ولی موفقیت در این کارزار نیازمند رهبری، سازمان، برنامه، همکاری و مراوده با کلیه نیروهای داخل و خارج کشور و حضور مستمر و گسترده مردم است.
اگر بخواهیم از مطالب بالا به شکل فشرده نتیجهگیری کنیم این است که اپوزیسیون ایران باید ابتدا زیرساختهای خود را تدارک ببیند. پلتفرم سیاسی خود را به شکل واضح و جامع منتشر کرده و همگرایی عمومی در بین محافل و گروههای سیاسی فعال داخل کشور و خارج کشور ایجاد کند. کادرهای خود را به وجود آورده و تربیت کند. در این صورت ما میتوانیم ادعا کنیم که بر روی پله اول تبدیل شدن به آلترناتیو سیاسی قرار گرفتهایم.
آنچه امروز شاهد آن هستیم، به فراموشی سپردن این امر مهم، و در عوض وارد شدن به دعواهای بیپایه و بیمحتوا بین گروههای سیاسی اعم از جمهوریخواه و پادشاهیخواه، چپ و راست و ملی هستیم. هیچیک از این گروهها تا کنون پلتفرم جامع سیاسی خود را تهیه و منتشر نکردهاند.
هنوز معیار دوری و نزدیکی، معیار همکاری و عدم همکاری بین گرایشهای سیاسی مشخص نیست. رقابتها و منازعات بر سر قدرتی است که هیچ چشمانداز نزدیکی برای آن قابل تصور نیست. این در حالیست که بحثها و رقابتهای سیاسی باید بر سر موضوعات کلیدی دیگری باشد که جای آن کاملا خالیست. این شرایط متاسفانه بهشت سایبریهای رژیم فاسد اسلامی است.
حمله شهره قمر به مهران غفوریان