Friday, Jan 12, 2024

صفحه نخست » مبارزه ‌یا تروریسم؟! مبارز یا تروریست؟! درنگی در چند و چون مفهوم مبارزه و تروریسم، کیقباد یزدانی

mokhalef.jpgانقلاب ۵۷ و پیامدها و ناکامی‌های آن از یک‌سو، فروپاشی "سوسیالیسم واقعاً موجود" و تضعیف جنبش چپ از سوی دیگر و نیز جریان جهانی‌سازی همراه با گسترش روزافزون فناوری اطلاعات، تحولی عمیق در نگرش سیاسی-اجتماعی جامعه‌ی ایرانی پدید آورده و بسیاری از ارزش‌ها و هنجارهای سیاسی-اجتماعی را یا زیر سؤال برده و یا دگرگون کرده است: مفاهیمی چون انقلاب، مبارزه‌ی انقلابی، آرمان، ایدئولوژی، فداکاری، ایثار، شهادت و مانند آن‌ها، نزد بسیاری، اعتبار پیشین خود را چنان ازدست‌داده‌اند که به‌دشواری می‌توان از درستی آن‌ها سخن گفت و یا از آنان دفاع کرد.

آیا احزاب و سازمان‌های سیاسی "انقلابی" که زمانی (به هر دلیلی، درست یا نادرست) علیه حکومت‌های خودکامه‌ی خشن و سرکوبگر مبارزه‌ی مسلحانه می‌کردند، مبارز بودند یا تروریست؟ آیا هر مبارزه‌ی مسلحانه‌ای تروریسم است یا فقط به‌گونه‌ای از آن گفته می‌شود که با ترور اشخاص قصد ایجاد رعب و وحشت در جامعه را داشته باشند؟ آیا آرمان‌گرایی انقلابیون در زمانه‌ی خود، امری ضروری و تاریخی بود یا جنون و توهم سیاسی؟ آیا آرمان گرایی و هر نوع آرمان گرایی فی نفسه مردود است یا فقط آرمان گرایی ایدئولوژیک مردود است؟ آیا فداکاری، ایثار و شهادت در راه میهن و مردم، مَنشی بیمارگونه بود یا ارزش‌های والای انسانی؟ آیا آن‌همه مجاهدت‌ها، فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌ها بیهوده و بی‌ارج بوده است؟
و اگر مبارزه‌ی انقلابی و خشونت‌آمیز، آرمان‌گرایی و فداکاری و ایثار و شهادت برای رهایی از ستم نادرست، نامعقول و ضدانسانی بوده‌اند، آیا همه‌ی مبارزه‌های "انقلابی و خشونت‌آمیز" مردمِ سرزمین‌های مختلف جهان در سراسر تاریخ نیز نادرست و نامعقول و ضدانسانی بوده‌اند یا فقط مبارزه‌ی انقلابی و خشونت‌آمیز در جهان معاصر؟ بر این اساس آیا نبرد اسپارتاکوس، مقاومت ایرانیان در برابر متجاوزان با مبارزانی چون ابومسلم، یعقوب لیث، بابک و مازیار و بسیاری دیگر، انقلاب کبیر فرانسه و روسیه و دیگر کشورهای جهان، مبارزه‌ی جنبش‌های رهایی‌بخش ضداستعماری در آفریقا و آسیا، عملیات پارتیزان‌های ضد نازی و جنبش‌های مقاومت ملی، مبارزه و مقاومت ویتنامی‌ها و کوبایی‌ها، چک‌ها و لهستانی‌ها و مانند آن‌ها در برابر قدرت‌های بزرگ، انقلاب مشروطه و جنبش‌های مشابه آن، که مبارزه‌ی مسلحانه و خشونت‌آمیز به آنان از سوی حکومت‌ها تحمیل‌شده بود و در عمل راهی به‌جز مبارزه و مقاومت مسلحانه نداشته‌اند، از پیش مردود و محکوم‌اند؟
و اساساً آیا "خشونت‌ورزان" در زمانه‌ی خود، راه و امکان دیگری برای مبارزه‌ی سیاسی داشتند که از آن بهره نبردند؟ چه‌بسا نیروها و جریان‌های "خشونت‌ورزی" که خوش‌تر می‌داشتند در فضایی آزاد و امن و به شیوه‌ای صلح‌آمیز و مدنی به کنش‌گری بپردازند. اما آیا نیروها و جریان‌های سیاسی دیگری که برای مثال در ایران، در همان زمان، خشونت پرهیز عمل کردند، در رسیدن به اهدافشان کامیاب‌تر و مؤثرتر بودند؟
از سوی دیگر اگر مبارزه‌ی انقلابی و خشونت‌آمیز را تحت شرایطی معین درست و موجه بدانیم، تفاوت آن را با تروریسم بر چه اساسی و با چه متر و معیاری می‌توان و باید تعیین کرد؟ مرز مبارزه و تروریسم و مبارز و تروریست چیست و کجاست؟ آیا نیروها و جریان‌هایی که مبارزه‌ی مسلحانه کردند و می‌کنند، مبارزانی هستند که دست به ترور می‌زنند یا تروریست‌هایی که ادعای مبارزه می‌کنند؟
نقش حکومت‌ها و حکومتگران در پیدایی مبارزه‌های خشونت‌آمیز چگونه ارزیابی می‌شود؟ شرایط سیاسی-اجتماعی در این میان چه نقشی بازی می‌کنند؟ و اگر این شیوه‌های مبارزاتی را به شرایط تاریخی ویژه و فرهنگ و فضای حاکم بر جامعه مشروط و وابسته کنیم، آیا این معیارها برای همه‌ی مبارزه‌ها اعتباردارند یا فقط برای برخی از آن‌ها؟
از سوی دیگر این پرسش مطرح است که در محکوم کردن مبارزه‌ی خشونت‌آمیز چرا نوک تیز حمله به جریان‌های سیاسی مخالف و نیروهای برآمده از جامعه است، نه به حکومت‌ها؟ چرا سرکوب‌ها و کشتارهای سیستماتیک حکومت‌ها "طبیعی" جلوه داده می‌شود؟ آیا نمی‌توان و نباید سرکوب‌های بی‌رحمانه‌ی حکومت‌ها و اعدام‌ها و کشتارهای جمعی از سوی آن‌ها را که معمولاً به نام و در پناه قانون صورت می‌گیرند، نیز تروریسم نامید؟
افزون بر این‌ها، اگر نفس مبارزه برای رهایی از جور و ستم (جدا از شیوه‌های آن) به‌عنوان بنیادی‌ترین حقوق انسانی درست و موجه باشد، آیا باید سرکوب خشن حکومتگران وقت به‌عنوان آغازگران خشونت را محکوم کرد یا دفاع قانونی و واکنش طبیعی و به ناگزیر خشونت‌آمیز مردم بی سلاح در برابر آن را؟
از همه‌ی این‌ها گذشته، آیا شیوه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه یا کلاً خشونت‌آمیز برای همیشه و همه‌جا مطلقا مردود و تعطیل است؟ آیا مبارزه‌ی خشونت پرهیز تنها شیوه‌ی درست مبارزه در هر شرایطی است؟ در این میان سوءاستفاده‌ی حکومت‌ها از مبارزه‌ی خشونت پرهیز مردم را چگونه باید ارزیابی کرد؟ در عمل بارها و بارها ثابت شده که برای حکومت‌های خودکامه مبارزه‌ی خشونت‌آمیز و خشونت پرهیز فرقی نمی‌کند. آن‌ها از بنیاد با هرگونه مبارزه و اعتراضی مخالف‌اند و هر شکل مبارزه را با عناوینی چون خرابکار، اغتشاشگر، اراذل‌واوباش، خس و خاشاک، اقدام علیه امنیت ملی، توطئه‌ی دشمن، انقلاب مخملی، براندازی نرم و بسیاری عناوین دیگر سرکوب می‌کنند و حتی اگر لازم بدانند، خودشان دست به خشونت می‌زنند تا به بهانه و در پناه آن، هر اعتراضی را سرکوب ‌کنند. تا کی باید این چرخه‌ی مبارزه‌ی خشونت پرهیز (که حتی از سوی نظریه‌پردازان اتاق فکر حکومتی هم به سود خود، به گونه‌ی پنهان تبلیغ می‌شود) و سرکوب حکومتی ادامه یابد؟ آیا این‌گونه مبارزه‌ی خشونت پرهیز بیشتر به سود مردم است یا حکومت؟ و بسیاری پرسش‌های دیگر.
بی‌درنگ و برای رفع کژفهمی یادآور می‌شود که قصد من به هیچ رو تبلیغ یا توجیه مبارزه‌ی خشونت‌آمیز نیست، بلکه تأمل در داوری‌ها و ارزیابی‌هاست.
به هر رو، دگرگونی مفاهیم به‌جایی رسیده که تعیین و تشخیص تفاوت میان مبارزه و تروریسم و مبارز و تروریست و خادم و خائن بسیار دشوار شده است و به‌سختی می‌توان از حقانیت و درستی مبارزه‌ها و مقاومت‌ها سخن گفت. اینجاست که سرکوبگر و شکنجه‌گر حکومتی در جایگاه یک میهن‌پرست و انسان قانون‌مدار می‌نشیند و جوانانی که برای آزادی، رفاه، سعادت و عدالت اجتماعی می‌کوشیدند و می‌کوشند، در جایگاه جنایتکار و خائن!
حقیقت کدام است؟

کیقباد یزدانی
دی‌ماه ۱۴۰۲



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy