Thursday, Jan 25, 2024

صفحه نخست » آن روز بزرگ کدامین هنگام خواهد رسید؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgبار دیگر پیکرجوانی بر دار شد. جوانی که چشمانی زلال و لبریز از شادی داشت. سیمائی محجوب با قامتی کشیده. چشمانی که راه برتو می‌بست عاطفه‌ای ناشناخته را در تو جاری می‌ساخت. چونان عاطفه پدری به فرزند جوان خویش.
دیروز در سکوت یک ملت که در این چهل و اندی سال حکومت اسلامی بقدری کشتار و حوادث هولناک دیده که دیگر هیچ جنایتی روح ویران گشته آنها را به تالم و اعتراض بر نمی‌انگیزد! غریبانه به خاک غلطید و به خاک سپرده شد.

جوانی که جرمش ستایش زندگی بود و آزادی خواهی.
دیروز مادری که دیگر توان مویه کردن نداشت با نگاهی غمگین تر و درمانده تر از فرزند، شاهد راحت شدن پسر جوان و رعنایش از بار فشار شکنجه و درد وارد شده از دست حکومتیان بود. مادری که روزهای متمادی فریاد کشید و جهانی را به تظلم خواهی فراخواند. از بیماری روحی فرزندش گفت، از شکنجه و حکم ناعادلانه قاضیان گفت. از قاتلانی به نام قاضی که زنده یاد "نوید افکاری" در حقشان گفت با حلقه داری بر دست بر مسند قضا نشسته به دنبال گردن‌های سرکشی می‌گردند که سر از اطاعت دیوانه‌ای خودشیفته که از زبان خدا حکم بر قتل عام و جنگ و خون ریزی می‌دهد سر باز می‌زنند.
دیرو باز مادری مویه کنان دست در دست مادرانی نهاد که چون اوغم کشته شدن و بر دار رفتن فرزندان خود دارند. همراه شد با مادری پیر به نام گوهر عشقی که دیگر توان ایستادن به همراه دیگر مادران در برابر درب زندان در وی نیست. مادری که در هشتاد سالگی حجاب از سر بر گرفته با عکس فرزندش، عکس دیگر اعدامیان که به دور خود چیده فریاد می‌زند "فرزندان ما را به چه جرمی چنان وحشیانه می‌کشید ننگت باد! مرگ بر تو خامنه‌ای! "
دریغ و درد که زخم خنجر نشسته بر پیکر این ملت چنان کاری و عمیق است که در حال حاضر به چیزی جز التیام بخشیدن بر زخم‌های خود که روزانه این حکومت بر تن نحیف شده ملت می‌زند. دم در کشیدن بخاطر حراست از همان ته مانده زندگی خود و فرزندانشان، به گوشه‌ای نشسته، با نفرتی روزافزون روز رستاخیز بزرگی را که دور نیست انتظار می‌کشند.
در زندگی ملت‌ها زمان هایی معینی وجود دارد که روح اجتماعی زیر بار فشار زندگی؛ سرکوب دائم، حضور گسترده نظامیان تا بن دندان مسلح، خشونت حیوانی حکومت با توسل به لشگری از لمپن‌ها، لات‌های کف خیابانی، قوادان و افراد بی هویت، تربیت شده در زیر دست اراذل و اوباش سخت ضربه می‌خورد و بی حسی بر وجودش مستولی می‌گردد. زمانی که حکومت‌های فاشیستی نقاب از چهره برمی دارند. کوچکترین اعتراض مردم را با شدیدترین وجه پاسخ می‌دهند. به خاکشان می‌کشانند تا مردم دست از خواسته‌های خود بکشند! اراده، هویت فردی و گروهی و نهایت امید خود را از دست بدهند! قبول کنند که مقاومت و ایستادگی در مقابل چنین نیروئی ممکن نیست.
چنین نسق کشی از جوانان جنبش مهسا چشم زهر گرفتن از عموم ملت است. ترسانیدن و رساندن مردم به جائی که تن به وضعیت موجود بسپارند و دعا کنند که وضغ بدتر از این نشود و منتهای آرزویشان حفظ وضع موجود باشند. زمانی! باید تا کاسه صبر توأم با ترس ملت در سایه مبارزان وطن سر ریز شود، نسل جوان در یک همگرایی عمومی برای پایان دادن به وضعیت تلخ و بی چشم انداز خویش و ساختن آینده روشن بپا خیزد و در جنبشی بزرگتر و فراگیرتر که همگامی اکثریت جامعه را با خود خواهد داشت طومار حکومت را در هم نوردد. من به فرا رسیدن چنین روز خجسته‌ای ایمان دارم چه باشم یا نباشم.
جوانی که در میان بهت و اندوه توام با سکوت یک ملت در تجمعی اندک! به خاک سپرده شد چشمانی غمگین، به معصومیت چشم یک کودک داشت. چشمانی که تا روز داد خواهی بسته نخواهند شد!

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy